امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دختر و چهار پسر مست...

#1
دختر و چهار پسر مست:

دختری زیبا بود اسیر پدری عیاش، که درآمدش فروش شبانه دخترش بود!
دخترک روزی گریزان از منزل پدری نزد حاکم پناه گرفت و قصه خود بازگو کرد. حاکم دختر را نزد زاهد شهر امانت سپرد که در امان باشد اما

جناب زاهد هم همان شب اول دختر را ......... .

نیمه شب دختر نیمه برهنه به جنگل گریخت و چهار پسر مست او را اطراف کلبه خود یافتند و پرسیدند با این وضع، این زمان، در این سرما، اینجا چه میکنی!!!؟
دختر از ترس حیوانات بیشه و جانش گفت که آری پدرم آن بود و زاهد از خیر حاکم چنان، بیپناه ماندم.
پسرها با کمی فکر و مکث و دیدن دختر نیمه برهنه او را گفتن تو برو در منزل ما بخواب ما نیز میآییم.

دختر ترسان از اینکه با این چهار پسر مست تا صبح چگونه بگذراند در کلبه خوابش برد.صبح که بیدار شد دید بر زیر و برش چهار پوستین برای حفظ سرما هست و چهار پسر بیرون کلبه از سرما مردند!

باز گشت و بر در دروازه شهر داد زد که:

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم،
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد،
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد،
تا نگویند مستان ز خدا بیخبرند!
چـــــــــــــــــهـ  خــوبــهـ  کــهـ برگـشـــــــــتیـــ ...
پاسخ
 سپاس شده توسط z.l♥ve ، palang ، bi kas ، Elena ♥♥♥♥ ، elnaz-s ، maha. ، pink devil ، ferya ، bela vampire ، سایه 72 ، Elpadrino ، gisoo.6 ، jinger
آگهی
#2
اخی ....
حذرازعشق ندانم سفرازپیش توهرگزنتوانم...نتوانم
پاسخ
 سپاس شده توسط سایه 72
#3
خيلی زيبا بود....!
پاسخ
 سپاس شده توسط سایه 72 ، Elpadrino
#4
اخی چه زندگیه بدی داشته دختره
دم اون چهارتا پسر گرم بخدا به اونا میگن ادم
دختر و چهار پسر مست... 1
مَـــرآ اَز هـــر طَـــرَفـــ کـِـهـ  نِـــگــآهـ کــنــیـ عـــــــــآشِـــــقـِـــ تـــو اَز آبــ دَر مــیــایَــمـ
پاسخ
 سپاس شده توسط سایه 72


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان