01-04-2013، 18:47
(آخرین ویرایش در این ارسال: 01-04-2013، 18:59، توسط Ƥαяℓσนʂ ϱiяℓ.)
بخون خسته نمیشی
[/size]پسری باپدری در رختخواب
دردودل میکرد باچشمی پراب
گفتباباحالم اصلا خوب نیست
زندگی ازبهرمن مطلوب نیست
کوچه خاکی رابریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از26افزون شد
دل میانه سینه غرق خون شد
هیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری ازبهرمن مفتول نشد
غم میانه سینه شدانباشته
بوی ترشی خانه رابرداشته
پدرش چون حرفهایش راشنفت
خنده برلب امدش اهسته گفت
پسرم بخت توهم وامیشود
غنچه ی عشقت شکوفا میشود
غصه هاراازوجودت دور کن
این همه دختریکی راتورکن
گفت ان دم:پدرمحبوب من
ای رفیق مهربان وخوب من
گفته ام بادوستانم بارها
من بدم می اید ازاین کارها
درخیابان میان کوچه ها
سربه زیرچشم پاکم هرکجا
غیرازان روزی که گشتم همسفر
باشهین ومهرخ وایضاسحر
باسه تاشان رفته بودیم سینما
بگذریم ازمابقیه ماجرا
یک سری برگل پری عاشق شدم
او خرم کرد وانگهی فارغ شدم
یک دوماهی یارمن بودوپرید
قلب من ازعشق اوخیری ندید
اریتای حاج قلی اصغرشله
یک زمانی عاشقش گشتم بله
بعد اوهم یارمن یاس بود
دختری زیباوپراحساس بود
بعدازاین احساسی پرادعا
شدرفیق من کمی هم المیرا
بعداوهم عاشق میناشدم
بعدمیناعاشق تینا شدم
بعدتینا عاشق ساراشدم
بعدساراعاشق لعیاشدم
پدرش امدمیان حرف او
گفت ساکت شودیگرفتنه جو
گرچه من هم درزمان بی زنی
روزوشب بودم به فکر یک زنی
لیک جزانکه بداری مادری
دل نمی دادم به هرجوردختری
خاک عالم برسرت خیلی بدی
واقعاکه پوزباباروزدیسپاس دوست گلم...
بچه ها نظربدیدخوشحال میشم
[/size]پسری باپدری در رختخواب
دردودل میکرد باچشمی پراب
گفتباباحالم اصلا خوب نیست
زندگی ازبهرمن مطلوب نیست
کوچه خاکی رابریزم توی سر
روی دستت باد کردم ای پدر
سن من از26افزون شد
دل میانه سینه غرق خون شد
هیچکس لیلای این مجنون نشد
همسری ازبهرمن مفتول نشد
غم میانه سینه شدانباشته
بوی ترشی خانه رابرداشته
پدرش چون حرفهایش راشنفت
خنده برلب امدش اهسته گفت
پسرم بخت توهم وامیشود
غنچه ی عشقت شکوفا میشود
غصه هاراازوجودت دور کن
این همه دختریکی راتورکن
گفت ان دم:پدرمحبوب من
ای رفیق مهربان وخوب من
گفته ام بادوستانم بارها
من بدم می اید ازاین کارها
درخیابان میان کوچه ها
سربه زیرچشم پاکم هرکجا
غیرازان روزی که گشتم همسفر
باشهین ومهرخ وایضاسحر
باسه تاشان رفته بودیم سینما
بگذریم ازمابقیه ماجرا
یک سری برگل پری عاشق شدم
او خرم کرد وانگهی فارغ شدم
یک دوماهی یارمن بودوپرید
قلب من ازعشق اوخیری ندید
اریتای حاج قلی اصغرشله
یک زمانی عاشقش گشتم بله
بعد اوهم یارمن یاس بود
دختری زیباوپراحساس بود
بعدازاین احساسی پرادعا
شدرفیق من کمی هم المیرا
بعداوهم عاشق میناشدم
بعدمیناعاشق تینا شدم
بعدتینا عاشق ساراشدم
بعدساراعاشق لعیاشدم
پدرش امدمیان حرف او
گفت ساکت شودیگرفتنه جو
گرچه من هم درزمان بی زنی
روزوشب بودم به فکر یک زنی
لیک جزانکه بداری مادری
دل نمی دادم به هرجوردختری
خاک عالم برسرت خیلی بدی
واقعاکه پوزباباروزدیسپاس دوست گلم...
بچه ها نظربدیدخوشحال میشم