23-03-2013، 22:57
نمی دانم این ماجرا در ارتباط با مواجهه با فرشتگان است یا نه. به هر حال، خوشحال می شوم که شرح آن را بشنوید:
نیکول، خواهرم که حالا 16 ساله است، در هنگام به دنیا آمدنش یک قل داشت که متأسفانه قلش در هنگام زایمان از دنیا رفت. مادر و پدرم بهتر دیدند که این ماجرا را برای نیکول تعریف نکنند، تا مبادا صدمه روحی بخورد.
زمانی که نیکول پنج ساله شد، به ما گفت که دوستی تخیلی پیدا کرده است و عجیب آن که می گفت: اسم دوستم « کارا » است، پنج سال دارد و کاملا شبیه من است. من و او مقابل آینه با هم بازی می کنیم. ( شایان ذکر است که مادرم اسم قل نیکول را « کارا » گذاشته بود، ولی نیکول اصلا چیزی از آن جریان نمی دانست.)
بعد از آن، نیکول هر روز از دوست تخیلی اش ، کارا ، برای ما صحبت می کرد و می گفت: کارا مدام دلش برای من تنگ می شود و به من نزدیک می شود. می گوید که دوست دارد دوباره به هم نزدیک باشیم! و مادرم بیشتر از همه حیرت می کرد و به سختی جلوی گریه اش را می گرفت. نیکول سالهای سال از کارا حرف می زد. اگرچه حالا که کمی بزرگتر شده، کمتر از کارا صحبت می کند، ولی مشخص است که وا را فراموش نکرده است. هنوز نیکول نمی داند که در هنگام تولدش، قلی به نام کارا داشت، ولی شاید روزی مادرم به او حقیقت را بگوید، درست مطمئن نیستم .من همیشه به این فکرم که آیا دوست تخیلی نیکول همان قل واقعی اش ،کارا، بود؟ آیا روح کارا بود که به نیکول سر می زد و دلش برای قلش تنگ می شد؟
نیکول، خواهرم که حالا 16 ساله است، در هنگام به دنیا آمدنش یک قل داشت که متأسفانه قلش در هنگام زایمان از دنیا رفت. مادر و پدرم بهتر دیدند که این ماجرا را برای نیکول تعریف نکنند، تا مبادا صدمه روحی بخورد.
زمانی که نیکول پنج ساله شد، به ما گفت که دوستی تخیلی پیدا کرده است و عجیب آن که می گفت: اسم دوستم « کارا » است، پنج سال دارد و کاملا شبیه من است. من و او مقابل آینه با هم بازی می کنیم. ( شایان ذکر است که مادرم اسم قل نیکول را « کارا » گذاشته بود، ولی نیکول اصلا چیزی از آن جریان نمی دانست.)
بعد از آن، نیکول هر روز از دوست تخیلی اش ، کارا ، برای ما صحبت می کرد و می گفت: کارا مدام دلش برای من تنگ می شود و به من نزدیک می شود. می گوید که دوست دارد دوباره به هم نزدیک باشیم! و مادرم بیشتر از همه حیرت می کرد و به سختی جلوی گریه اش را می گرفت. نیکول سالهای سال از کارا حرف می زد. اگرچه حالا که کمی بزرگتر شده، کمتر از کارا صحبت می کند، ولی مشخص است که وا را فراموش نکرده است. هنوز نیکول نمی داند که در هنگام تولدش، قلی به نام کارا داشت، ولی شاید روزی مادرم به او حقیقت را بگوید، درست مطمئن نیستم .من همیشه به این فکرم که آیا دوست تخیلی نیکول همان قل واقعی اش ،کارا، بود؟ آیا روح کارا بود که به نیکول سر می زد و دلش برای قلش تنگ می شد؟