13-02-2021، 0:16
Crawling in my skin
These wounds they will not heal
در پوست خودم می خزم
این زخم ها خوب نخواهند شد
( حس می کند اعتیادش به معنای واقعی کلمه زیر پوستش رفته است. چستر مدتی به مواد مخدری همچون کریستال و کوکائین اعتیاد داشت، هرچند درسته آخر همین اعتیاد او را به کام افسردگی و خودکشی فروبرد. حس می کند هرگز نمی تواند از آسیب هایی که این اعتیاد به او زده رهایی پیدا کند. همانطور که در مقدمه گفتم می توانید این مشکل را به جز اعتیاد یک رابطه نیز ببینید. )
Fear is how I fall
Confusing what is real
ترس سقوطِ منه
گیج شدم که چی واقعیه
( چستر در طول اعتیاد خود همیشه فکر می کرد اگر از مواد استفاده نکند زندگیش از هم می پاشد و به همین دلیل می گوید ترسش باعث سقوطش شده. زندگیش به گونه ای پیش می رود که باید مواد را ترک کند اما از سمت دیگر ترسی عجیب به سراغش می آید به همین دلیل گیج شده و در تشخیص واقعیت مشکل دارد. )
There’s something inside me that pulls beneath the surface
Consuming, confusing
یه چیزی درونمه که میکشتم پایین
می بلعتم، گیجم می کنه
( به مشکل اعتیادش مانند موجودی که در زیر پوستش می خزد اشاره می کند. چستر پس از طلاق پدر و مادرش رو به انواع مواد مخدر و نوشیدنی های الکلی آورده بود. همچنین او از سن ۷ تا ۱۳ سالگی مورد آزار جنسی بوده است و همه اینها به شکل اعتیاد در حال بلعیدن و گیج کردنش بودند. )
This lack of self-control I fear is never ending
Controlling, I can’t seem
می ترسم این عدم کنترل هیچ وقت به پایان نرسه
کنترل، نمیتونم تصور کنم
( این اعتیاد و ترس هایی که دارد کنترل را از او گرفته اند و امیدی به پایان این هرج و مرج درونی ندارد. وقتی افراد از روی خوشی رو به مواد مخدر می آورند کنترل میزان مصرف ساده تر است اما وقتی کسی به خاطر عدم اعتماد بنفس و افسردگی پا در این راه می گذارد کنترل را کاملا از دست می دهد. )
To find myself again
My walls are closing in (Without a sense of confidence
I’m convinced that there’s just too much pressure to take)
I’ve felt this way before
So insecure
برای اینکه دوباره خودمو پیدا کنم
دارم دیوونه میشم ( بدون حس اعتماد بنفس متقاعد شدم که فشار زیادی رو باید تحمل کنم )
قبلا هم چنین حسی داشتم
بدجور احساس نا امنی می کنم
( walls are closing in در واقع عبارتی است که برای خیالاتی یا دیوانه شدن به کار می رود. این تلاش بیهوده دیوانه اش کرده و خود در برابر این فشار تسلیم شده است. در گذشته هیچگاه به این اندازه احساس بی پناهی نداشته. )
Crawling in my skin
These wounds they will not heal
Fear is how I fall
Confusing what is real
در پوست خودم می خزم
این زخم ها خوب نخواهند شد
ترس سقوطِ منه
گیج شدم که چی واقعیه
Discomfort endlessly has pulled itself upon me
Distracting, reacting
ناراحتی در نهایت بر من غلبه می کند
گیجم میکنه، تحت تاثیرم قرار میده
( این حس درونی کم کم کنترل همه چیز را بدست می گیرد. )
Against my will, I stand beside my own reflection
It’s haunting how I can’t seem
علیه ارادم، کنار انعکاسم ایستادم
اینکه چطور نمیتونم تصورش کنم تکان دهندس
( سعی می کند از کسی که بوده فرار کند اما به دام چیزی دیگر افتاده است. او فقط می خواهد خوشحال باشد اما حالا طوری گیر افتاده که حتی نمی تواند رهایی از این وضعیت را تصور کند. گویی خودش در برابر این آزادی ایستاده. )
To find myself again
My walls are closing in (Without a sense of confidence
I’m convinced that there’s just too much pressure to take)
I’ve felt this way before
So insecure
برای اینکه دوباره خودمو پیدا کنم
دارم دیوونه میشم ( بدون حس اعتماد بنفس متقاعد شدم که فشار زیادی رو باید تحمل کنم )
قبلا هم چنین حسی داشتم
بدجور احساس نا امنی می کنم
Crawling in my skin
These wounds they will not heal
Fear is how I fall
Confusing what is real
Crawling in my skin
These wounds they will not heal
Fear is how I fall
Confusing, confusing what is real
در پوست خودم می خزم
این زخم ها خوب نخواهند شد
ترس سقوطِ منه
گیج شدم که چی واقعیه
در پوست خودم می خزم
این زخم ها خوب نخواهند شد
ترس سقوطِ منه
گیج شدم که چی واقعیه
(There’s something inside me that pulls beneath the surface
Consuming)
Confusing what is real
(This lack of self-control I fear is never ending
Controlling)
Confusing what is real
( یه چیزی درونمه که میکشتم پایین
می بلعتم )
گیج شدم که چی واقعیه
( می ترسم این عدم کنترل هیچ وقت به پایان نرسه کنترلم میکنه )
گیج شدم که چی واقعیه
These wounds they will not heal
در پوست خودم می خزم
این زخم ها خوب نخواهند شد
( حس می کند اعتیادش به معنای واقعی کلمه زیر پوستش رفته است. چستر مدتی به مواد مخدری همچون کریستال و کوکائین اعتیاد داشت، هرچند درسته آخر همین اعتیاد او را به کام افسردگی و خودکشی فروبرد. حس می کند هرگز نمی تواند از آسیب هایی که این اعتیاد به او زده رهایی پیدا کند. همانطور که در مقدمه گفتم می توانید این مشکل را به جز اعتیاد یک رابطه نیز ببینید. )
Fear is how I fall
Confusing what is real
ترس سقوطِ منه
گیج شدم که چی واقعیه
( چستر در طول اعتیاد خود همیشه فکر می کرد اگر از مواد استفاده نکند زندگیش از هم می پاشد و به همین دلیل می گوید ترسش باعث سقوطش شده. زندگیش به گونه ای پیش می رود که باید مواد را ترک کند اما از سمت دیگر ترسی عجیب به سراغش می آید به همین دلیل گیج شده و در تشخیص واقعیت مشکل دارد. )
There’s something inside me that pulls beneath the surface
Consuming, confusing
یه چیزی درونمه که میکشتم پایین
می بلعتم، گیجم می کنه
( به مشکل اعتیادش مانند موجودی که در زیر پوستش می خزد اشاره می کند. چستر پس از طلاق پدر و مادرش رو به انواع مواد مخدر و نوشیدنی های الکلی آورده بود. همچنین او از سن ۷ تا ۱۳ سالگی مورد آزار جنسی بوده است و همه اینها به شکل اعتیاد در حال بلعیدن و گیج کردنش بودند. )
This lack of self-control I fear is never ending
Controlling, I can’t seem
می ترسم این عدم کنترل هیچ وقت به پایان نرسه
کنترل، نمیتونم تصور کنم
( این اعتیاد و ترس هایی که دارد کنترل را از او گرفته اند و امیدی به پایان این هرج و مرج درونی ندارد. وقتی افراد از روی خوشی رو به مواد مخدر می آورند کنترل میزان مصرف ساده تر است اما وقتی کسی به خاطر عدم اعتماد بنفس و افسردگی پا در این راه می گذارد کنترل را کاملا از دست می دهد. )
To find myself again
My walls are closing in (Without a sense of confidence
I’m convinced that there’s just too much pressure to take)
I’ve felt this way before
So insecure
برای اینکه دوباره خودمو پیدا کنم
دارم دیوونه میشم ( بدون حس اعتماد بنفس متقاعد شدم که فشار زیادی رو باید تحمل کنم )
قبلا هم چنین حسی داشتم
بدجور احساس نا امنی می کنم
( walls are closing in در واقع عبارتی است که برای خیالاتی یا دیوانه شدن به کار می رود. این تلاش بیهوده دیوانه اش کرده و خود در برابر این فشار تسلیم شده است. در گذشته هیچگاه به این اندازه احساس بی پناهی نداشته. )
Crawling in my skin
These wounds they will not heal
Fear is how I fall
Confusing what is real
در پوست خودم می خزم
این زخم ها خوب نخواهند شد
ترس سقوطِ منه
گیج شدم که چی واقعیه
Discomfort endlessly has pulled itself upon me
Distracting, reacting
ناراحتی در نهایت بر من غلبه می کند
گیجم میکنه، تحت تاثیرم قرار میده
( این حس درونی کم کم کنترل همه چیز را بدست می گیرد. )
Against my will, I stand beside my own reflection
It’s haunting how I can’t seem
علیه ارادم، کنار انعکاسم ایستادم
اینکه چطور نمیتونم تصورش کنم تکان دهندس
( سعی می کند از کسی که بوده فرار کند اما به دام چیزی دیگر افتاده است. او فقط می خواهد خوشحال باشد اما حالا طوری گیر افتاده که حتی نمی تواند رهایی از این وضعیت را تصور کند. گویی خودش در برابر این آزادی ایستاده. )
To find myself again
My walls are closing in (Without a sense of confidence
I’m convinced that there’s just too much pressure to take)
I’ve felt this way before
So insecure
برای اینکه دوباره خودمو پیدا کنم
دارم دیوونه میشم ( بدون حس اعتماد بنفس متقاعد شدم که فشار زیادی رو باید تحمل کنم )
قبلا هم چنین حسی داشتم
بدجور احساس نا امنی می کنم
Crawling in my skin
These wounds they will not heal
Fear is how I fall
Confusing what is real
Crawling in my skin
These wounds they will not heal
Fear is how I fall
Confusing, confusing what is real
در پوست خودم می خزم
این زخم ها خوب نخواهند شد
ترس سقوطِ منه
گیج شدم که چی واقعیه
در پوست خودم می خزم
این زخم ها خوب نخواهند شد
ترس سقوطِ منه
گیج شدم که چی واقعیه
(There’s something inside me that pulls beneath the surface
Consuming)
Confusing what is real
(This lack of self-control I fear is never ending
Controlling)
Confusing what is real
( یه چیزی درونمه که میکشتم پایین
می بلعتم )
گیج شدم که چی واقعیه
( می ترسم این عدم کنترل هیچ وقت به پایان نرسه کنترلم میکنه )
گیج شدم که چی واقعیه