09-12-2020، 12:08
هولاکو خان یا هلاکو، هلاگو یا هولائو (۶۱۵–۶۶۳ ه.ق / ۱۲۱۸–۱۲۶۵ م مراغه) که در منابع با این اسامی آمدهاست، بعد از این که برادرش منگو قاآن به مقام قاآنی یعنی خان بزرگ رسید، دستور یافت به سوی ایران حرکت کند و طبق دستور اولین کار هولاکو نابودی اسماعیلیان به رهبری رکن الدین خورشاه بود. در سال ۶۵۴ ه.ق و بعد از آن به جنگ خلافت عباسی رفت و آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله را کشت. در سال ۶۵۶ ه.ق و با این کار خلافت عباسی منقرض شد و سلطه پانصد و اندی ساله خلافت عباسی بر سرزمینهای اسلامی از بین رفت. بعد از آن هولاکو خان آماده نبرد با مملوکان مصر شد که در واقع آخرین مانع و آخرین دشمن مغولان بود و آخرین جایی هم بود که طبق دستور منگوقاآن، هولاکو خان باید تصرف میکرد. هولاکو خان در حال لشکرکشی به مصر بود که خبر درگذشت برادرش منگوقاآن را شنید و پسر بزرگش اباقا را با تعدادی سپاه در مراغه به نیابت خود گذاشت و بقیه سپاه را هم به رهبری فرمانده بزرگش کیتو بوقا یا کدبوقا به جنگ مملوکان مصر فرستاد اما عاقبت کیتو بوقا در جنگ عین الجالوت از قطز حاکم مملوکان مصر شکست خورد و کشته شد و با این شکست برای همیشه پیشرفت مغولان در غرب متوقف شد. هولاکو خان بعد از این که برادر دیگرش قوبیلای جانشین منگو قاآن شد، به ایران بازگشت و برادرش قوبیلای قاآن، حکم تمام مناطقی را که هولاکو تصرف کرده بود، با لقب ایلخانی برای هولاکو خان فرستاد و هولاکو خان هم مراغه را به عنوان پایتختش برگزید و حکومت یا سلسله ایلخانیان را بنیان گذاشت.با آن که مغولان تمام ممالک اسلامی را تصرف کردند و به اطاعت درآوردند، ولی هنوز دو مشکل و دو دشمن بزرگ در غرب آسیا داشتند؛ این دو دشمن بزرگ یکی اسماعیلیان که با فداییان خود باعث آزار و اذیت مخالفین خود میشدند و دومی هم خلافت عباسی که در بغداد مستقر بود و مغولان که میخواستند آخرین قسمت ممالک اسلامی را تصرف کنند، این برایشان بزرگترین مانع بود. در این میان کسانی هم با مغولان متحد شدند و از مغولان درخواست میکردند که به ایران حمله کنند. مسلمانان رعیتی که از دست ملاحده یا اسماعیلیان به جان آمده بودند، مغولان را تشویق به حمله به ایران و برانداختن اسماعیلیان میکردند؛ مثلاً در قوریلتای منگوقاآن قاضی القضات قزوین به نام قاضی شمسالدین احمدالکافی قزوینی حضور داشت و کاملاً زرهپوش بود و شروع به شکایت کردن کرد: «همواره از بیم ملاحده این زره در زیر این جامه پوشیده، شرحی از تغلب و استیلای ایشان مجمل به عرض رسانید.» و سپس گفت «به چه صورت دستگاهی به این بزرگی از نابود کردن این فرقه عاجز است؟» دومین متحد مغولان ارامنه بودند که میخواستند مغولان مصر و شام را از مسلمانان بگیرند و اسلام را براندازند تا عیسویان صلیبی که در شام و مصر با مسلمانان درگیر بودند، پیروز شوند. برای این کار شاه ارمنستان هتوم (حاتم) نزد منگوقاآن رفت و با وی متحد شد و منگوقاآن هم برادرش هولاکو را به ایران فرستاد و دستور داد که جورماغون و بایجو و امیرارغون در تحت فرمان هولاکو درآیند. هولاکو به تمام فرمانروایان نامه نوشت که تسلیم شوند تا به سرزمینهای آنان آسیبی نرسد؛ به همین خاطر شاهان آسیای صغیر، عزالدین و رکنالدین، سعد اول (پادشاه فارس)، پادشاه هرات و امیرانی از عراق، آذربایجان، اران و شیروان به دربار هولاکو رفتند و اظهار ایلی و اطاعت کردند.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
منگوقاآن میخواست که هم اسماعیلیان و هم خلافت عباسی را نابود کند. زیرا بسیاری از افراد سرزمینهای اسلامی به آنان احترام و اعلام وفاداری میکردند؛ در حالی که تنها «خان بزرگ» شایسته آن بود. طرحی که برای این جنگ ریخته شده بود، مانند تمام طرحهای جنگی مغول بی عیب و نقص بود. منگو بیست درصد از جنگجویان را که در نیروهای دریایی مسلح مغول وجود داشتند، به برادر خود هولاکو سپرد؛ هزار دسته از مهندسین چینی مخصوص محاصره و نفتانداز آماده شدند؛ به هر طرف نقاط دور و نزدیک نمایندگانی فرستاده شد تا در مسیر لشکرکشی معین شده چمنزارها و چراگاهها را آماده کنند؛ انبارهای پر از آرد و شراب آماده کنند؛ پلها را بسازند یا تعمیر کنند و…. کدبوقا در سال ۱۲۵۳ میلادی مقدمهٔ لشکر را از قراقوروم حرکت داد و خود هولاکو هم در ماه اکتبر حرکت کرد و در سال ۱۲۵۵ میلادی در چراگاههای بیرون سمرقند اردو زد. در کش یا کیش (شهری نزدیک سمرقند) توسط ارغون حاکم ایران مورد استقبال قرار گرفت. در سال ۱۲۵۶ هولاکو و سپاهش از جیحون گذشتند و شمشالدین فرمانروای هرات و جمعی از امیران و اتابکان به استقبال هولاکو رفتند. هولاکو، ملک شمسالدین کرت را از هرات به رسالت نزد محتشم قلاع قهستان شمسالدین فرستاد تا دست از جنگ بردارد و مطیع شود، شمس الدین قبول کرد و نزد هولاکو آمد و اظهار تابعیت کرد و بازگشت. سرانجام بعد از رد و بدل شدن پیامها بین هولاکو و رکن الدین خورشاه و به تشویق خواجه نصیرالدین طوسی که در قلعه الموت بود، قرار شد که به جای رکنالدین خورشاه، امام اسماعیلی برادر وی (شهنشاه) به همراه گروهی از بزرگان اسماعیلی برای اظهار ایلی و تابعیت نزد هولاکو بروند. این هیئت را موراقا پسر یسورنویان همراهی میکرد. هولاکو ایشان را پذیرفت و بعد از مذاکراتی رسولانی را فرستاد تا که رکنالدین هر چه زودتر به وعدههای خود عمل کند و قلاع اسماعیلی را خراب کند اما هولاکو دریافت که رکنالدین دروغ میگوید؛ به همین خاطر، یسورنویان با سپاهی ایرانی و مغولی عازم الموت شد. در دامنه الموت جنگی بین اسماعیلیان و مغولان درگرفت که مغولان شکست خوردند و مجبور به بازگشت شدند. هولاکو دوباره رسولانی نزد رکنالدین فرستاد که تسلیم شود و قلاع را خراب کنند. رکنالدین هم بعضی از قلاع را که اهمیت زیادی نداشتند، ویران کرد ولی هولاکو فهمید که این کار فریبی بیش نیست.
هولاکو برای ایجاد ترس سه سپاه به جنگ اسماعیلیان فرستاد که یک دسته را از راه مازندران به فرماندهی بوقاتیمور و کوکا، دستهای دیگر را به فرماندهی تگودار و کت بوقا از راه خوار و سمنان و دسته سوم را هم از طریق الموت به فرماندهی سه تن خوار، توتار و بلغای به محاصره میمون دژ فرستاد. همراه با این حمله رسولانی را برای آخرین بار نزد رکنالدین فرستاد تا تسلیم شود و هولاکو وعده داده بود در صورت این کار گذشتهها فراموش خواهد شد و دوستی برقرار خواهد شد. رکن الدین شرایط را قبول کرد و وزیرش کیقباد را نزد هولاکو فرستاد. کیقباد خواهان شرایطی بود از سوی رکن الدین:
رکن الدین خورشاه امام اسماعیلی یک سال در دژ بماند و بعد به نزد هولاکو بیاید ولی در عوض محتشم دژهای قهستان و گرد کوه نزد هولاکو میآیند.
سه قلعه الموت، لمسر و لال که خانههای آبا و اجدادی اوست، ویران نشوند و باقی بمانند.
برای خراب کردن بقیهٔ دژها یکسال فرصت دهد.
هولاکو مأمورانی را برای نظارت بر تخریب دژها زیر نظر یک بازرس که به مغولی باسقاق نامیده میشد، نزد رکنالدین فرستاد و این اولین باری بود که پای یک مغولی به درون دژها باز میشد. با تمام شدن وقت رکنالدین وی دوباره تسلیم نشد و این بار هم وزیرش شمسالدین گیلکی را به همراه پسرعم پدرش، سیفالدین سلطان ملک، نزد هولاکو فرستاد و باز هم طلب وقت کرد. هولاکو وزیر را فرستاد تا طبق پیمان قبلی محتشمین قلاع قهستان و گردکوه را نزد وی آورد وزیر این کار را کرد و آنها در حدود ری نزد هولاکو رسیدند. با توجه به اهمیت قلاع قهستان و گردکوه که بعد از الموت قرار داشتند و با اسیر کردن روسای این قلاع مغولان اولین ضربه را به اسماعیلیان زدند. رکنالدین برادر خود شیرانشاه را با سیصد نفر نزد هولاکو فرستاد. هولاکو وی را با این پیام نزد رکنالدین فرستاد: «اگر رکنالدین پس از پنج روز خود را به نزد او نرساند، جنگ رسماً و با تمام شدت آغاز خواهد شد.» اما دوباره رکنالدین طلب وقت بیشتری کرد. عاقبت هولاکو تصمیم به جنگ نهایی گرفت و در شوال ۶۵۴ هجری جنگ را آغاز کرد. دو تن از مغولان از پشت، قلعههای رودبار را محاصره کردند و خود هولاکو نیز به سوی میمون دژ محل اقامت رکنالدین خورشاه رفت و آن را محاصره کرد ولی هولاکو که دریافته بود تصرف قلعه کار دشواری است، دوباره رسولی نزد رکنالدین خورشاه فرستاد با این مضمون که: «هنوز هم دیر نیست. اگر هماکنون فرو آیی ترا امان خواهم داد.» ولی اسماعیلیان به دروغ جواب دادند که «رکن الدین در این قلعه نیست، و ما بیاجازه او نمیتوانیم کاری انجام دهیم.» دوباره جنگ شروع شد و با تنگ شدن محاصره قلعه رکنالدین پیام داد که میخواهد تسلیم شود و امروز یا فردا نزد هولاکو خان میآید. زمانی که رکنالدین میخواست تسلیم شود، در درون قلعه بین دو گروه که مخالف بیرون نرفتن رکنالدین بودند و گروهی که خواهان تسلیم شدن رکنالدین بودند، جنگ درگرفت و عاقبت کسانی که مخالف خروج وی بودند، پیروز شدند و جنگ با شدت شروع شد و مغولان تا گشودن دروازههای قلعه پیش رفتند که رکنالدین دوباره پیام داد که میخواهد تسلیم شود و طلب بخشش کرد و به همراه رسول هولاکو، اکثر بزرگان قلعه به همراه پسر خردسال رکنالدین خورشاه با برادر دیگر رکنالدین، ایرانشاه، تسلیم هولاکو شدند و خود رکن الدین خورشاه هم به همراه همهٔ افراد خانوادهاش و بزرگانی مثل خواجه نصیرالدین طوسی و چند تن از پزشکان یهودیاش در یکشنبه اول ذی القعده سال ۶۵۴ ه.ق / ۱۲۵۶ م از قلعه خارج و تسلیم هولاکو شد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
![هولاکو خان 1](http://dl.akskhor.ir/uploads1/Hulagu-Khan.jpg)
منگوقاآن میخواست که هم اسماعیلیان و هم خلافت عباسی را نابود کند. زیرا بسیاری از افراد سرزمینهای اسلامی به آنان احترام و اعلام وفاداری میکردند؛ در حالی که تنها «خان بزرگ» شایسته آن بود. طرحی که برای این جنگ ریخته شده بود، مانند تمام طرحهای جنگی مغول بی عیب و نقص بود. منگو بیست درصد از جنگجویان را که در نیروهای دریایی مسلح مغول وجود داشتند، به برادر خود هولاکو سپرد؛ هزار دسته از مهندسین چینی مخصوص محاصره و نفتانداز آماده شدند؛ به هر طرف نقاط دور و نزدیک نمایندگانی فرستاده شد تا در مسیر لشکرکشی معین شده چمنزارها و چراگاهها را آماده کنند؛ انبارهای پر از آرد و شراب آماده کنند؛ پلها را بسازند یا تعمیر کنند و…. کدبوقا در سال ۱۲۵۳ میلادی مقدمهٔ لشکر را از قراقوروم حرکت داد و خود هولاکو هم در ماه اکتبر حرکت کرد و در سال ۱۲۵۵ میلادی در چراگاههای بیرون سمرقند اردو زد. در کش یا کیش (شهری نزدیک سمرقند) توسط ارغون حاکم ایران مورد استقبال قرار گرفت. در سال ۱۲۵۶ هولاکو و سپاهش از جیحون گذشتند و شمشالدین فرمانروای هرات و جمعی از امیران و اتابکان به استقبال هولاکو رفتند. هولاکو، ملک شمسالدین کرت را از هرات به رسالت نزد محتشم قلاع قهستان شمسالدین فرستاد تا دست از جنگ بردارد و مطیع شود، شمس الدین قبول کرد و نزد هولاکو آمد و اظهار تابعیت کرد و بازگشت. سرانجام بعد از رد و بدل شدن پیامها بین هولاکو و رکن الدین خورشاه و به تشویق خواجه نصیرالدین طوسی که در قلعه الموت بود، قرار شد که به جای رکنالدین خورشاه، امام اسماعیلی برادر وی (شهنشاه) به همراه گروهی از بزرگان اسماعیلی برای اظهار ایلی و تابعیت نزد هولاکو بروند. این هیئت را موراقا پسر یسورنویان همراهی میکرد. هولاکو ایشان را پذیرفت و بعد از مذاکراتی رسولانی را فرستاد تا که رکنالدین هر چه زودتر به وعدههای خود عمل کند و قلاع اسماعیلی را خراب کند اما هولاکو دریافت که رکنالدین دروغ میگوید؛ به همین خاطر، یسورنویان با سپاهی ایرانی و مغولی عازم الموت شد. در دامنه الموت جنگی بین اسماعیلیان و مغولان درگرفت که مغولان شکست خوردند و مجبور به بازگشت شدند. هولاکو دوباره رسولانی نزد رکنالدین فرستاد که تسلیم شود و قلاع را خراب کنند. رکنالدین هم بعضی از قلاع را که اهمیت زیادی نداشتند، ویران کرد ولی هولاکو فهمید که این کار فریبی بیش نیست.
هولاکو برای ایجاد ترس سه سپاه به جنگ اسماعیلیان فرستاد که یک دسته را از راه مازندران به فرماندهی بوقاتیمور و کوکا، دستهای دیگر را به فرماندهی تگودار و کت بوقا از راه خوار و سمنان و دسته سوم را هم از طریق الموت به فرماندهی سه تن خوار، توتار و بلغای به محاصره میمون دژ فرستاد. همراه با این حمله رسولانی را برای آخرین بار نزد رکنالدین فرستاد تا تسلیم شود و هولاکو وعده داده بود در صورت این کار گذشتهها فراموش خواهد شد و دوستی برقرار خواهد شد. رکن الدین شرایط را قبول کرد و وزیرش کیقباد را نزد هولاکو فرستاد. کیقباد خواهان شرایطی بود از سوی رکن الدین:
رکن الدین خورشاه امام اسماعیلی یک سال در دژ بماند و بعد به نزد هولاکو بیاید ولی در عوض محتشم دژهای قهستان و گرد کوه نزد هولاکو میآیند.
سه قلعه الموت، لمسر و لال که خانههای آبا و اجدادی اوست، ویران نشوند و باقی بمانند.
برای خراب کردن بقیهٔ دژها یکسال فرصت دهد.
هولاکو مأمورانی را برای نظارت بر تخریب دژها زیر نظر یک بازرس که به مغولی باسقاق نامیده میشد، نزد رکنالدین فرستاد و این اولین باری بود که پای یک مغولی به درون دژها باز میشد. با تمام شدن وقت رکنالدین وی دوباره تسلیم نشد و این بار هم وزیرش شمسالدین گیلکی را به همراه پسرعم پدرش، سیفالدین سلطان ملک، نزد هولاکو فرستاد و باز هم طلب وقت کرد. هولاکو وزیر را فرستاد تا طبق پیمان قبلی محتشمین قلاع قهستان و گردکوه را نزد وی آورد وزیر این کار را کرد و آنها در حدود ری نزد هولاکو رسیدند. با توجه به اهمیت قلاع قهستان و گردکوه که بعد از الموت قرار داشتند و با اسیر کردن روسای این قلاع مغولان اولین ضربه را به اسماعیلیان زدند. رکنالدین برادر خود شیرانشاه را با سیصد نفر نزد هولاکو فرستاد. هولاکو وی را با این پیام نزد رکنالدین فرستاد: «اگر رکنالدین پس از پنج روز خود را به نزد او نرساند، جنگ رسماً و با تمام شدت آغاز خواهد شد.» اما دوباره رکنالدین طلب وقت بیشتری کرد. عاقبت هولاکو تصمیم به جنگ نهایی گرفت و در شوال ۶۵۴ هجری جنگ را آغاز کرد. دو تن از مغولان از پشت، قلعههای رودبار را محاصره کردند و خود هولاکو نیز به سوی میمون دژ محل اقامت رکنالدین خورشاه رفت و آن را محاصره کرد ولی هولاکو که دریافته بود تصرف قلعه کار دشواری است، دوباره رسولی نزد رکنالدین خورشاه فرستاد با این مضمون که: «هنوز هم دیر نیست. اگر هماکنون فرو آیی ترا امان خواهم داد.» ولی اسماعیلیان به دروغ جواب دادند که «رکن الدین در این قلعه نیست، و ما بیاجازه او نمیتوانیم کاری انجام دهیم.» دوباره جنگ شروع شد و با تنگ شدن محاصره قلعه رکنالدین پیام داد که میخواهد تسلیم شود و امروز یا فردا نزد هولاکو خان میآید. زمانی که رکنالدین میخواست تسلیم شود، در درون قلعه بین دو گروه که مخالف بیرون نرفتن رکنالدین بودند و گروهی که خواهان تسلیم شدن رکنالدین بودند، جنگ درگرفت و عاقبت کسانی که مخالف خروج وی بودند، پیروز شدند و جنگ با شدت شروع شد و مغولان تا گشودن دروازههای قلعه پیش رفتند که رکنالدین دوباره پیام داد که میخواهد تسلیم شود و طلب بخشش کرد و به همراه رسول هولاکو، اکثر بزرگان قلعه به همراه پسر خردسال رکنالدین خورشاه با برادر دیگر رکنالدین، ایرانشاه، تسلیم هولاکو شدند و خود رکن الدین خورشاه هم به همراه همهٔ افراد خانوادهاش و بزرگانی مثل خواجه نصیرالدین طوسی و چند تن از پزشکان یهودیاش در یکشنبه اول ذی القعده سال ۶۵۴ ه.ق / ۱۲۵۶ م از قلعه خارج و تسلیم هولاکو شد.