امتیاز موضوع:
  • 13 رأی - میانگین امتیازات: 3.77
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بغض قلم ❥ .. (نسخه نهم)

  جوان اول اسایشگاه بودیم.. تا    
دلبر  
 اومد
  گفتیم خوب منطقیه دیگه , یه خانومی با این کمالات , بافتنی , لاک قرمز خوشگل عین ماه , مام که اونجور , باید عاشقش شیم دیگه ...
اومد قبل از اینکه سلام کنه گفتیم : شمایلت چه نیکوست! ... خندید گفت مال شما بهتره ! رفت..  
هفته بعد باز دیدیمش گفتیم اسمت چی بود؟ گفت  دلبر که جان فرسود از او ..
 گفتیم مگه توام بلدی؟ گفت اسممه , رفت ...  عین رفتن جان از بدن که دیدم جانم میرود ..
 سپاس شده توسط єη∂ℓєѕѕღ ، ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ ، ⓩⓐⓗⓡⓐ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه نهم) - ÆMÆշЇÑζ - 30-11-2020، 18:04


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان