10-05-2020، 9:26
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟
پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟
☆❃☆❃☆❃☆
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام
“قیصر امین پور”
☆❃☆❃☆❃☆
این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازه چند سال نگذشت
به اندازه همین چند ماه گذشت
اما فهمیدم
ماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه
“افشین یداللهی”
☆❃☆❃☆❃☆
به یاد سلام تو،
لبانم همیشه ترند
و در انتظار گامهایت
چشمانم را در امتداد کوچه
وجب به وجب کاشته ام..!
ای ساده ترین!
از کدامین خیال عبور می کنی؟
راهی را نشانم بده
برای تو سبز مانده ام..!
“یاشار عبدالملکی”
شعر انتظار عاشقانه
۲. شعر انتظار شاملو
تو و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
من و خانهمان
میزی و چراغی …
آری
در مرگآورترین لحظهی انتظار
زندگی را در رؤیاهای خویش دنبال میگیرم
در رؤیاها و
در امیدهایم!
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرون ِ زمان
ایستادهایم
با دشنهی تلخی
در گُردههایمان.
هیچ کس
با هیچ کس
سخن نمیگوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است.
در مُردهگان ِ خویش
نظر میبندیم
با طرح ِ خندهیی،
و نوبت ِ خود را انتظار میکشیم
بی هیچ
خندهیی!
۳. شعر انتظار مولانا
فقط بیا…
ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا
—
از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شد
یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا
—
ای موسی عمران که در سینه چه سیناهاستت
گاوی خدایی میکند از سینه سینا بیا
—
رخ زعفران رنگ آمدم خم داده چون چنگ آمدم
در گور تن تنگ آمدم ای جان باپهنا بیا
—
چشم محمد با نمت واشوق گفته در غمت
زان طرهای اندرهمت ای سر ارسلنا بیا
—
خورشید پیشت چون شفق ای برده از شاهان سبق
ای دیده بینا به حق وی سینه دانا بیا
—
ای جان تو و جانها چو تن بیجان چه ارزد خود بدن
دل دادهام دیر است من تا جان دهم جانا بیا
—
تا بردهای دل را گرو شد کشت جانم در درو
اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا
—
ای تو دوا و چارهام نور دل صدپارهام
اندر دل بیچارهام چون غیر تو شد لا بیا
—
نشناختم قدر تو من تا چرخ میگوید ز فن
دی بر دلش تیری بزن دی بر سرش خارا بیا
—
ای قاب قوس مرتبت وان دولت بامکرمت
کس نیست شاها محرمت در قرب او ادنی بیا
—
ای خسرو مه وش بیا ای خوشتر از صد خوش بیا
ای آب و ای آتش بیا ای در و ای دریا بیا
—
مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین
تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا
تک بیتی عارفانه دل انگیز مولانا
۴. شعر انتظار فروغ فرخزاد
آه اگر باز به سویم آیی
دیگراز کف ندهم آسانت
ترسم این شعله ی سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سینه
فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز
به خدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
۵. شعر انتظار شهریار
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست
۶. شعر انتظار امام زمان
ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
+++
چشم انتظار ماندم تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
+++
من غرق در گناهم، کی میکنی نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمی صبور داری
+++
از پردهها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟
+++
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
☆❃☆❃☆❃☆
گل رخسار زیبایت بهاری میکند ما را
هوایت در عطش چون رود، جاری میکند ما را
+++
بهارا گوشه چشمی که در کنج قفس حتی
همان یک شاخه گل هم قناری میکند ما را
+++
به مصرت یوسف زهرا ندیدیم و چرا عشقت
به کنعان همچو مجنون صحاری میکند ما را
+++
چه داری ای گل نرگس به چشم آشنا خیزت
که از اندیشه پاییز، عاری میکند ما را
+++
خودم آرام میگیرم، ولی این دل دل عاشق
سراپا شعلهای از بیقراری میکند ما را
+++
یقین دارم که هرم دستهای مهربان تو
به شبهای زمستان، سخت یاری میکند ما را
+++
عجب فصلی ست فصل انتظار دیدن رویت
که حتی در زمستان هم بهاری میکند ما را
شعر انتظار
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
+++
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
+++
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
+++
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
+++
گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن
+++
گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن
+++
گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه
+++
گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان
+++
گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن
+++
گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بیعمل من ننگ دارم
+++
گفتم دمی با من ز رأفت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن
+++
گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان
+++
گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن
+++
گفتم که از هجران رویت بیقرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم
☆❃☆❃☆❃☆
درد فراق یار را من به بیان و گفتگو
شرح نمیتوان دهم نکته به نکته، مو به مو
+++
جامه صبر بر درم چند در انتظار او
قطعه به قطعه، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو
+++
میطلبم نشانه از هرکه، رهم نمیدهد
گفته به گفته، دم به دم، دسته به دسته، سو به سو
+++
تا که کنم سراغ از او میگذرم به هر طرف
خانه به خانه، جا به جا، کوچه به کوچه، کو به کو
+++
اشک به دامن آورم روز و شبان به یاد شه
دجله به دجله، یم به یم، نهر به نهر، جو به جو
+++
درد جنون عشق او میکشدم به بحر و بر
شهر به شهر و ده به ده، دره به دره، کوه به کوه
+++
خیز و بریز ساقیا ساغر غم ز خون دل
جام به جام و دَن به دَن، خم به خم و سبو سبو
+++
تا که کنم نثار شه جان عزیز خویش را
ز آتش هجر پی به پی و ز غم و رنج تو به تو
+++
کشته عشق شاه را بلکه برند عاشقان
دست به دست و پا به پا، سینه به سینه روبرو
شعر انتظار
ای آفتاب زهرا عَجّل علی ظهورک
تنهای شهر و صحرا، عجّل علی ظهورک
+++
گم گشته وجودی، هم غیب و هم شهودی
در دیده و دل ما، عجّل علی ظهورک
+++
بی تو غریب، قرآن، بی تو اسیر، عترت
بی تو علی است، تنها، عجّل علی ظهورک
+++
نه طاقتی نه صبری تا چند پشت ابری؟
ای مهر عالم آرا عجّل علی ظهورک
+++
دنیا در انتظار است، خون قلب روزگار است
پا در رکاب بنما، عجّل علی ظهورک
+++
حیدر کند دعایت، زهرا زند صدایت
الغوث یابنالزهرا! عجّل علی ظهورک
+++
زخم به خون نشسته، پیشانی شکسته
دارند با تو نجوا، عجّل علی ظهورک
+++
خون دو دیده گوید، دست بریده گوید
بر انتقام بازآ، عجّل علی ظهورک
+++
هم عمهها پریشان، هم جد توست عطشان
هم چشم ماست دریا، عجّل علی ظهورک
+++
بر «میثمت» نگاهی، از لطف گاه گاهی
ای چشم حق تعالی! عجّل علی ظهورک
☆❃☆❃☆❃☆
درد فراق، ساده مداوا نمیشود
باید به هم رسید و الا نمیشود
+++
از شنبه بستهایم به جمعه دخیل اشک
تا تو نیایی این گرهها وا نمیشود
+++
هر شب به این امید که یک آن ببینمت
کوچه به کوچه میدوم اما نمیشود
+++
بیخود دلم خوش است به اشعار انتظار
این حرفها برای من آقا نمیشود
+++
یک گوشه چشم تو دل ما را ربود و برد
مجنون که بیخود عاشق لیلا نمیشود
+++
مثل منِ گدا سر کویت زیاد هست
امّا کریم مثل تو پیدا نمیشود
+++
تنها تویی که واسطه فیض رحمتی
ورنه برات عفو من امضا نمیشود
☆❃☆❃☆❃☆
خدا کند که بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
+++
چو گرد بر سر راهش نشستهام شب و روز
به این امید که دستم به دامنش برسد
+++
هزار دست پر از خواهشاند و گوش به زنگ
که آن انارترین روز چیدنش برسد
+++
چه سالها که درین دشت، خوشه چین ماندم
که دست خالی شوقم به خرمنش برسد
+++
بر این مشام و بر این جان چه میشود یارب!
نسیمی از چمنش بویی از تنش برسد
+++
خدای من دل چشم انتظار من تا چند
به دوردست فلک بانگ شیونش برسد؟
+++
چقدر بر لب این جاده منتظر ماندن؟
خدا کند که از آن دور توسنش برسد
☆❃☆❃☆❃☆
جمعهها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
+++
بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
+++
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا
هیچوقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
+++
چارهای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو
+++
سالها میشود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو
+++
با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم
من از این زندگیام سود نبردم بی تو
+++
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو
☆❃☆❃☆❃☆
تا کی به پس پرده نهان چهره ماهت
عمری ست که من منتظرم بر سر راهت
+++
بر خاکنشین سر کویت نظری کن
تا آن که شوم شاد ز یک لحظه نگاهت
+++
یک موی ترا من به دو عالم نفروشم
اسرار دل سوختهام هست گواهم
+++
دانم که گنه سد شده تا آن که ببینم
یک لحظه در این کون و مکان آن رخ ماهت
+++
والله که به زیبایی تو هیچکسی نیست
یوسف ز تماشای رخت برده وجاهت
+++
کی واهمه دارد ز مکافات قیامت
آن کس که بود در صف محشر به پناهت
+++
آگه ز دل سوخته منتظر هستی
خواهد که شود در دو جهان جزو سپاهت
☆❃☆❃☆❃☆
تا کی به اشک و آه تمنا کنم تو را
جانا به یادمی که تماشا کنم تو را
+++
امید دل به راه وصالت نشستهام
تا یک نظر به آن قد رعنا کنم تو را
+++
وقت سحر امید اجابت رود که من
با سوز دل دعا به سحرها کنم تو را
+++
گفتم چه چاره آتش سوزان عشق را
گفتا به آب دیده تسلی کنم تو را
+++
ای مشعر و منی ز صفای تو با صفا
من از صفا و مره تمنا کنم تو را
+++
از درد هجر تو دل مجروح ناله کرد
گفتم به وصل یار مداوا کنم تو را
+++
ای غایب از نظر به خدا من هم از خدا
چون هاشمی همیشه تقاضا کنم تو را
☆❃☆❃☆❃☆
من فکر میکنم در غیاب تو
همه خانههای جهان خالیست!
همه پنجرهها بسته است …
وقتی که تو نیستی،
من هم
تنهاترین اتفاق بیدلیل زمینام …!
شعر انتظار
دیگر برای هجر تو ما را شکیب نیست
ماییم آشنای تو وا کن، غریب نیست
+++
هر لحظهای که میگذرد این سؤال ماست
یعنی ز وصل روی تو ما را نصیب نیست
+++
از بس که جانگداز بود ناله فراق
فردا که گل به باغ برسد عندلیب نیست
+++
درد فراق را به کدامین مطب برم
رفع غم حبیب به کار طبیب نیست
+++
جوییم عطر بوی تو از جمکران هنوز
بس بوی سیب میدهد و باغ سیب نیست
☆❃☆❃☆❃☆
یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان
تا طرب خانه کنی بیت حزن بازرسان
+++
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف
این زمان یوسف من نیز به من بازرسان
+++
رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند
یارب آن نو گل خندان به چمن بازرسان
+++
از غم غربتش آزرده خدایا مپسند
آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان
+++
ای صبا گر به پریشانی من بخشایی
تاری از طره آن عهدشکن باز رسان
+++
شهریار این در شهوار به در بار امیر
تا فشاند فلکت عقد پرن بازرسان
☆❃☆❃☆❃☆
ای داغدار اصلی این روضهها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
+++
تنها امید خلق جهان یابنفاطمه
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
+++
بالا گرفتهایم برایت دو دست را
ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
+++
فهمیدهایم با همه دنیا غریبهای
دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
+++
از هیچکس به جز تو نداریم انتظار
بر دستهای توست فقط چشم ما بیا
+++
هفته به هفته میگذرد با خیال تو
پس لااقل به حرمت خون خدا بیا
+++
بیش از هزار سال تو خون گریه کردهای
ای خون جگر ز قامت زینب بیا
+++
عرض ارادت کم ما را قبول کن
امسال هم محرم ما را قبول کن
☆❃☆❃☆❃☆
دلم گرفته خدایا در انتظار فرج
دو دیدهام شده دریا در انتظار فرج
+++
هنوز میرسد از کوچههای شهر حجاز
صدای گریه زهرا در انتظار فرج
+++
هنوز در همه عالم میان دشمن و دوست
علی است بیکس و تنها در انتظار فرج
+++
هنوز میرسد از چاههای کوفه به گوش
صدای ناله مولا در انتظار فرج
+++
هنوز ناله کشد از جگر امام حسن
گشوده دست دعا را در انتظار فرج
+++
هنوز پرچم سرخ حسین منتظر است
گشوده چشم به صحرا در انتظار فرج
+++
هنوز میرسد آوای دلربای حسین
ز نوک نیزه اعدا در انتظار فرج
+++
هنوز تشنه لبان اشکشان بود جاری
کنار کشته سقا در انتظار فرج
+++
هنوز خون شهیدان کربلا جاری است
ز چشم زینب کبرا در انتظار فرج
+++
هنوز ناله «میثم» رسد به گوش که هست
چو چشم فاطمه، دنیا در انتظار فرج
☆❃☆❃☆❃☆
گر چه در سایه لطف تو پریشان هستیم
ما بر آن عهد که بودیم کماکان هستیم
+++
ما نه تنها به نسیم سحری گل شدهایم
که شکوفاتر از آن در شب طوفان هستیم
+++
یوسف راه تو، فرهاد تو، مجنون توییم
گو به چاه آی و به کوه آی و بیابان، هستیم
+++
مهر اگر میبری و چند صباحی دوریم
منتظر باش که باز اول آبان هستیم
+++
تا به میقات شهیدان تو راهی ببریم
همچنان در صف جامانده یاران هستیم
+++
ما که گرم از نفس روشن تابستانیم
حال در سردی شبهای زمستان هستیم
☆❃☆❃☆❃☆
وعدهها هر چند هی امروز و فردا میشوند
عاقبت دروازههای عاشقی وا میشوند
+++
بغض خورشید از گلوی شرق بیرون میزند
این همه شبهای واپس مانده فردا میشوند
+++
آسمان گم میشود پشت پرستوهای شاد
دستههای دوستی از دور پیدا میشوند
+++
یک نفر با سرمهدانی از تجلی میرسد
دختران کوچه اشراق زیبا میشوند
+++
زیر طیف تابشش آیینهها صف میکشند
روی سطح خندهاش گلها شکوفا میشوند
+++
روی دستش مهربانیها جوانی میکنند
پیش پایش بینیازیها تمنا میشوند
+++
تا کجا پهلو بگیرد زورق زیباییاش
چشمهای ما شبی صد بار دریا میشوند
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟
پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟
☆❃☆❃☆❃☆
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام
“قیصر امین پور”
☆❃☆❃☆❃☆
این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازه چند سال نگذشت
به اندازه همین چند ماه گذشت
اما فهمیدم
ماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه
“افشین یداللهی”
☆❃☆❃☆❃☆
به یاد سلام تو،
لبانم همیشه ترند
و در انتظار گامهایت
چشمانم را در امتداد کوچه
وجب به وجب کاشته ام..!
ای ساده ترین!
از کدامین خیال عبور می کنی؟
راهی را نشانم بده
برای تو سبز مانده ام..!
“یاشار عبدالملکی”
شعر انتظار عاشقانه
۲. شعر انتظار شاملو
تو و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
من و خانهمان
میزی و چراغی …
آری
در مرگآورترین لحظهی انتظار
زندگی را در رؤیاهای خویش دنبال میگیرم
در رؤیاها و
در امیدهایم!
در نیست
راه نیست
شب نیست
ماه نیست
نه روز و
نه آفتاب،
ما
بیرون ِ زمان
ایستادهایم
با دشنهی تلخی
در گُردههایمان.
هیچ کس
با هیچ کس
سخن نمیگوید
که خاموشی
به هزار زبان
در سخن است.
در مُردهگان ِ خویش
نظر میبندیم
با طرح ِ خندهیی،
و نوبت ِ خود را انتظار میکشیم
بی هیچ
خندهیی!
۳. شعر انتظار مولانا
فقط بیا…
ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا
—
از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شد
یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا
—
ای موسی عمران که در سینه چه سیناهاستت
گاوی خدایی میکند از سینه سینا بیا
—
رخ زعفران رنگ آمدم خم داده چون چنگ آمدم
در گور تن تنگ آمدم ای جان باپهنا بیا
—
چشم محمد با نمت واشوق گفته در غمت
زان طرهای اندرهمت ای سر ارسلنا بیا
—
خورشید پیشت چون شفق ای برده از شاهان سبق
ای دیده بینا به حق وی سینه دانا بیا
—
ای جان تو و جانها چو تن بیجان چه ارزد خود بدن
دل دادهام دیر است من تا جان دهم جانا بیا
—
تا بردهای دل را گرو شد کشت جانم در درو
اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا
—
ای تو دوا و چارهام نور دل صدپارهام
اندر دل بیچارهام چون غیر تو شد لا بیا
—
نشناختم قدر تو من تا چرخ میگوید ز فن
دی بر دلش تیری بزن دی بر سرش خارا بیا
—
ای قاب قوس مرتبت وان دولت بامکرمت
کس نیست شاها محرمت در قرب او ادنی بیا
—
ای خسرو مه وش بیا ای خوشتر از صد خوش بیا
ای آب و ای آتش بیا ای در و ای دریا بیا
—
مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین
تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا
تک بیتی عارفانه دل انگیز مولانا
۴. شعر انتظار فروغ فرخزاد
آه اگر باز به سویم آیی
دیگراز کف ندهم آسانت
ترسم این شعله ی سوزنده عشق
آخر آتش فکند بر جانت
دیروز به یاد تو و آن عشق دل انگیز
بر پیکر خود پیرهن سبز نمودم
در آینه بر صورت خود خیره شدم باز
بند از سر گیسویم آهسته گشودم
عطر آوردم بر سر و بر سینه
فشاندم
چشمانم را ناز کنان سرمه کشاندم
افشان کردم زلفم را بر سر شانه
در کنج لبم خالی آهسته نشاندم
گفتم به خود آنگاه صد افسوس که او نیست
تا مات شود زین همه افسونگری و ناز
چون پیرهن سبز ببیند به تن من
با خنده بگوید که چه زیبا شده ای باز
به خدا در دل و جانم نیست
هیچ جز حسرت دیدارش
۵. شعر انتظار شهریار
من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست
به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست
۶. شعر انتظار امام زمان
ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
+++
چشم انتظار ماندم تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
+++
من غرق در گناهم، کی میکنی نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمی صبور داری
+++
از پردهها برون شد، سوز نهانی ما
کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟
+++
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
☆❃☆❃☆❃☆
گل رخسار زیبایت بهاری میکند ما را
هوایت در عطش چون رود، جاری میکند ما را
+++
بهارا گوشه چشمی که در کنج قفس حتی
همان یک شاخه گل هم قناری میکند ما را
+++
به مصرت یوسف زهرا ندیدیم و چرا عشقت
به کنعان همچو مجنون صحاری میکند ما را
+++
چه داری ای گل نرگس به چشم آشنا خیزت
که از اندیشه پاییز، عاری میکند ما را
+++
خودم آرام میگیرم، ولی این دل دل عاشق
سراپا شعلهای از بیقراری میکند ما را
+++
یقین دارم که هرم دستهای مهربان تو
به شبهای زمستان، سخت یاری میکند ما را
+++
عجب فصلی ست فصل انتظار دیدن رویت
که حتی در زمستان هم بهاری میکند ما را
شعر انتظار
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
+++
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم
+++
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم
+++
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن
+++
گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن
+++
گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن
+++
گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه
+++
گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان
+++
گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن
+++
گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بیعمل من ننگ دارم
+++
گفتم دمی با من ز رأفت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن
+++
گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان
+++
گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن
+++
گفتم که از هجران رویت بیقرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم
☆❃☆❃☆❃☆
درد فراق یار را من به بیان و گفتگو
شرح نمیتوان دهم نکته به نکته، مو به مو
+++
جامه صبر بر درم چند در انتظار او
قطعه به قطعه، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو
+++
میطلبم نشانه از هرکه، رهم نمیدهد
گفته به گفته، دم به دم، دسته به دسته، سو به سو
+++
تا که کنم سراغ از او میگذرم به هر طرف
خانه به خانه، جا به جا، کوچه به کوچه، کو به کو
+++
اشک به دامن آورم روز و شبان به یاد شه
دجله به دجله، یم به یم، نهر به نهر، جو به جو
+++
درد جنون عشق او میکشدم به بحر و بر
شهر به شهر و ده به ده، دره به دره، کوه به کوه
+++
خیز و بریز ساقیا ساغر غم ز خون دل
جام به جام و دَن به دَن، خم به خم و سبو سبو
+++
تا که کنم نثار شه جان عزیز خویش را
ز آتش هجر پی به پی و ز غم و رنج تو به تو
+++
کشته عشق شاه را بلکه برند عاشقان
دست به دست و پا به پا، سینه به سینه روبرو
شعر انتظار
ای آفتاب زهرا عَجّل علی ظهورک
تنهای شهر و صحرا، عجّل علی ظهورک
+++
گم گشته وجودی، هم غیب و هم شهودی
در دیده و دل ما، عجّل علی ظهورک
+++
بی تو غریب، قرآن، بی تو اسیر، عترت
بی تو علی است، تنها، عجّل علی ظهورک
+++
نه طاقتی نه صبری تا چند پشت ابری؟
ای مهر عالم آرا عجّل علی ظهورک
+++
دنیا در انتظار است، خون قلب روزگار است
پا در رکاب بنما، عجّل علی ظهورک
+++
حیدر کند دعایت، زهرا زند صدایت
الغوث یابنالزهرا! عجّل علی ظهورک
+++
زخم به خون نشسته، پیشانی شکسته
دارند با تو نجوا، عجّل علی ظهورک
+++
خون دو دیده گوید، دست بریده گوید
بر انتقام بازآ، عجّل علی ظهورک
+++
هم عمهها پریشان، هم جد توست عطشان
هم چشم ماست دریا، عجّل علی ظهورک
+++
بر «میثمت» نگاهی، از لطف گاه گاهی
ای چشم حق تعالی! عجّل علی ظهورک
☆❃☆❃☆❃☆
درد فراق، ساده مداوا نمیشود
باید به هم رسید و الا نمیشود
+++
از شنبه بستهایم به جمعه دخیل اشک
تا تو نیایی این گرهها وا نمیشود
+++
هر شب به این امید که یک آن ببینمت
کوچه به کوچه میدوم اما نمیشود
+++
بیخود دلم خوش است به اشعار انتظار
این حرفها برای من آقا نمیشود
+++
یک گوشه چشم تو دل ما را ربود و برد
مجنون که بیخود عاشق لیلا نمیشود
+++
مثل منِ گدا سر کویت زیاد هست
امّا کریم مثل تو پیدا نمیشود
+++
تنها تویی که واسطه فیض رحمتی
ورنه برات عفو من امضا نمیشود
☆❃☆❃☆❃☆
خدا کند که بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
+++
چو گرد بر سر راهش نشستهام شب و روز
به این امید که دستم به دامنش برسد
+++
هزار دست پر از خواهشاند و گوش به زنگ
که آن انارترین روز چیدنش برسد
+++
چه سالها که درین دشت، خوشه چین ماندم
که دست خالی شوقم به خرمنش برسد
+++
بر این مشام و بر این جان چه میشود یارب!
نسیمی از چمنش بویی از تنش برسد
+++
خدای من دل چشم انتظار من تا چند
به دوردست فلک بانگ شیونش برسد؟
+++
چقدر بر لب این جاده منتظر ماندن؟
خدا کند که از آن دور توسنش برسد
☆❃☆❃☆❃☆
جمعهها را همه از بس که شمردم بی تو
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو
+++
بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو
+++
تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا
هیچوقت از ته دل غصه نخوردم بی تو
+++
چارهای کن، گره افتاده به کار دل من
راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو
+++
سالها میشود از خویش سؤالی دارم
من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو
+++
با حساب دل خود هرچه نوشتم دیدم
من از این زندگیام سود نبردم بی تو
+++
گذری کن به مزارم به خدا محتاجم
من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو
☆❃☆❃☆❃☆
تا کی به پس پرده نهان چهره ماهت
عمری ست که من منتظرم بر سر راهت
+++
بر خاکنشین سر کویت نظری کن
تا آن که شوم شاد ز یک لحظه نگاهت
+++
یک موی ترا من به دو عالم نفروشم
اسرار دل سوختهام هست گواهم
+++
دانم که گنه سد شده تا آن که ببینم
یک لحظه در این کون و مکان آن رخ ماهت
+++
والله که به زیبایی تو هیچکسی نیست
یوسف ز تماشای رخت برده وجاهت
+++
کی واهمه دارد ز مکافات قیامت
آن کس که بود در صف محشر به پناهت
+++
آگه ز دل سوخته منتظر هستی
خواهد که شود در دو جهان جزو سپاهت
☆❃☆❃☆❃☆
تا کی به اشک و آه تمنا کنم تو را
جانا به یادمی که تماشا کنم تو را
+++
امید دل به راه وصالت نشستهام
تا یک نظر به آن قد رعنا کنم تو را
+++
وقت سحر امید اجابت رود که من
با سوز دل دعا به سحرها کنم تو را
+++
گفتم چه چاره آتش سوزان عشق را
گفتا به آب دیده تسلی کنم تو را
+++
ای مشعر و منی ز صفای تو با صفا
من از صفا و مره تمنا کنم تو را
+++
از درد هجر تو دل مجروح ناله کرد
گفتم به وصل یار مداوا کنم تو را
+++
ای غایب از نظر به خدا من هم از خدا
چون هاشمی همیشه تقاضا کنم تو را
☆❃☆❃☆❃☆
من فکر میکنم در غیاب تو
همه خانههای جهان خالیست!
همه پنجرهها بسته است …
وقتی که تو نیستی،
من هم
تنهاترین اتفاق بیدلیل زمینام …!
شعر انتظار
دیگر برای هجر تو ما را شکیب نیست
ماییم آشنای تو وا کن، غریب نیست
+++
هر لحظهای که میگذرد این سؤال ماست
یعنی ز وصل روی تو ما را نصیب نیست
+++
از بس که جانگداز بود ناله فراق
فردا که گل به باغ برسد عندلیب نیست
+++
درد فراق را به کدامین مطب برم
رفع غم حبیب به کار طبیب نیست
+++
جوییم عطر بوی تو از جمکران هنوز
بس بوی سیب میدهد و باغ سیب نیست
☆❃☆❃☆❃☆
یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان
تا طرب خانه کنی بیت حزن بازرسان
+++
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف
این زمان یوسف من نیز به من بازرسان
+++
رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند
یارب آن نو گل خندان به چمن بازرسان
+++
از غم غربتش آزرده خدایا مپسند
آن سفرکرده ما را به وطن بازرسان
+++
ای صبا گر به پریشانی من بخشایی
تاری از طره آن عهدشکن باز رسان
+++
شهریار این در شهوار به در بار امیر
تا فشاند فلکت عقد پرن بازرسان
☆❃☆❃☆❃☆
ای داغدار اصلی این روضهها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
+++
تنها امید خلق جهان یابنفاطمه
ای منتهای آرزوی اولیاء بیا
+++
بالا گرفتهایم برایت دو دست را
ای مرد مستجاب قنوت و دعا بیا
+++
فهمیدهایم با همه دنیا غریبهای
دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
+++
از هیچکس به جز تو نداریم انتظار
بر دستهای توست فقط چشم ما بیا
+++
هفته به هفته میگذرد با خیال تو
پس لااقل به حرمت خون خدا بیا
+++
بیش از هزار سال تو خون گریه کردهای
ای خون جگر ز قامت زینب بیا
+++
عرض ارادت کم ما را قبول کن
امسال هم محرم ما را قبول کن
☆❃☆❃☆❃☆
دلم گرفته خدایا در انتظار فرج
دو دیدهام شده دریا در انتظار فرج
+++
هنوز میرسد از کوچههای شهر حجاز
صدای گریه زهرا در انتظار فرج
+++
هنوز در همه عالم میان دشمن و دوست
علی است بیکس و تنها در انتظار فرج
+++
هنوز میرسد از چاههای کوفه به گوش
صدای ناله مولا در انتظار فرج
+++
هنوز ناله کشد از جگر امام حسن
گشوده دست دعا را در انتظار فرج
+++
هنوز پرچم سرخ حسین منتظر است
گشوده چشم به صحرا در انتظار فرج
+++
هنوز میرسد آوای دلربای حسین
ز نوک نیزه اعدا در انتظار فرج
+++
هنوز تشنه لبان اشکشان بود جاری
کنار کشته سقا در انتظار فرج
+++
هنوز خون شهیدان کربلا جاری است
ز چشم زینب کبرا در انتظار فرج
+++
هنوز ناله «میثم» رسد به گوش که هست
چو چشم فاطمه، دنیا در انتظار فرج
☆❃☆❃☆❃☆
گر چه در سایه لطف تو پریشان هستیم
ما بر آن عهد که بودیم کماکان هستیم
+++
ما نه تنها به نسیم سحری گل شدهایم
که شکوفاتر از آن در شب طوفان هستیم
+++
یوسف راه تو، فرهاد تو، مجنون توییم
گو به چاه آی و به کوه آی و بیابان، هستیم
+++
مهر اگر میبری و چند صباحی دوریم
منتظر باش که باز اول آبان هستیم
+++
تا به میقات شهیدان تو راهی ببریم
همچنان در صف جامانده یاران هستیم
+++
ما که گرم از نفس روشن تابستانیم
حال در سردی شبهای زمستان هستیم
☆❃☆❃☆❃☆
وعدهها هر چند هی امروز و فردا میشوند
عاقبت دروازههای عاشقی وا میشوند
+++
بغض خورشید از گلوی شرق بیرون میزند
این همه شبهای واپس مانده فردا میشوند
+++
آسمان گم میشود پشت پرستوهای شاد
دستههای دوستی از دور پیدا میشوند
+++
یک نفر با سرمهدانی از تجلی میرسد
دختران کوچه اشراق زیبا میشوند
+++
زیر طیف تابشش آیینهها صف میکشند
روی سطح خندهاش گلها شکوفا میشوند
+++
روی دستش مهربانیها جوانی میکنند
پیش پایش بینیازیها تمنا میشوند
+++
تا کجا پهلو بگیرد زورق زیباییاش
چشمهای ما شبی صد بار دریا میشوند