22-09-2018، 14:17
خاستگاههاي تئاتر عناصر تئاتري و دراماتيک را در هر جامعهي انساني ميتوان سراغ کرد، صرف نظر از آنکه اين جوامع پيشرفته و پيچيده باشند يا نباشند. اين عناصر در رقصها و مراسم مردم ابتدايي همان قدر بارزند که در مبارزات سياسي، راهپيماها، مسابقات ورزشي، مراسم مذهبي و حتي در بازيهاي کودکان ما پيداست غالب شرکتکنندگان در اين گونه فعاليتها خود گمان نميکنند در فعاليتي تئاتري حضور دارند، با آنکه در آنها تماشاگر، ديالوگ و برخورد عقايد به کار گرفته ميشود. بايد متذکر شد که ميان تئاتر به عنوان يک شکل هنري و بهرهبرداري ضمني از عناصر تئاتري در فعاليتهاي ديگر معمولاً تمايزي قايل ميشوند. علاقه به درک خاستگاه تئاتر از اواخر سدهي نوزدهم سرعتي تصاعدي گرفت، زيرا در آن زمان مردم شناسان اشتياق زيادي به يافتن پاسخ مسأله از خود نشان ميدادند. از آن هنگام تا به امروز، نظر مردمشناسي حداقل سه مرحله را پشت سر نهاده است. در مرحلهي اول که از 1875 تا 1915 به طول انجاميد، مردم شناسان به رهبري سر جيمز فريزر ادعا کردند که همهي فرهنگها از يک الگوي تکاملي پيروي ميکنند. در نتيجه جوامع ابتدايي موجود در عصر حاضر، ميتوانند منابع مستندي درباره تئاتر هزاران سال پيش در دسترس ما بگذارند. مرحلهي دوم پيشرفت مردم شناسي از سال 1915 آغاز ميشود و مکتب ديگري به رهبري برانيسلاو مالينوفسکي، روش استقرايي مکتب فريزر را رد ميکند، و به جاي آن رهيافتي استنتاجي را پيشنهاد ميکند. مکتب جديد مطالعهي خود را در محل مورد بررسي، و در عمق آن آغاز کرده و سؤال را اساساً به گونهي ديگري طرح ميکند: کارکرد روزانهي جوامع معين چگونه است؟ اين مکتب را غالباً مکتب «کارکرد گرايي» مينامند. بعد از جنگ جهاني دوم مرحلهي سومي هم توسط مردم شناسان بنا نهاده شده که مکتب «ساختگرايي» ناميده ميشود. باني اين مکتب کلود لِوي استروس نام دارد. لِوي استروس همچون پيروان مکتب کارکرد گرايي، داروينيسم فرهنگي را رد ميکند و معتقد است که هر جامعهاي خط فرهنگي خاصهي خود را به وجود ميآورد. لِوي استروس نيز مانند فريزر به الگويي جهاني معتقد است، هرچند الگوي او با الگوي فريزر تفاوت دارد. آنچه براي لِوي استروس بيشترين اهميت را دارد آن است که بداند مغز چگونه عمل ميکند و پاسخ آن را در تحليل اسطوره جستجو ميکند. امروزه اکثريت منتقدان و مورخان توافق دارند که آئين تنها يکي از خاستگاههاي تئاتر است و نه لزوماً تنها خاستگاه آن. از طرف ديگر، غالب محققان اين نظر را که تئاتر در همهي جوامع از الگوي تکاملي واحدي پيروي کرده است و رد ميکنند. به علاوه امروزه هيچ مردم شناسي جوامع ابتدايي را فرو دستانه برآورد نميکند. آنها دريافتهاند که اگرچه جوامع پيشرفته از دانش تخصصي و فنون بهرهمندي بيشتري دارند، اما در مقابل، غالباً از نظر همبستگي و يکپارچگي ويژهاي که در جوامع کمتر پيشرفته وجود دارد، دچار کمبود قابل توجهي هستند با آنکه منشأ آئيني امروز پذيرفتهترين نظريه دربارهي خاستگاه تئاتر است، اما هرگز تنها نظريهي مورد قبول عام محسوب نميشود. هستند محققاني که معتقدند سرچشمه تئاتر استانسرايي است؛ آنها اظهار ميدارند که گوش کردن و رابطه برقرار کردن با قصهها عمدهترين خصيصهي انسان است، همچنين آنها الگويي را پيشنهاد ميکنند که در آن الگو تئاتر از افسانهسرايي نشأت ميگيرد. افسانهها ابتدا دربارهي شکار، جنگ يا فتوحات ديگرند و به تدريج آب و تاب بيشتري مييابند. مطالعات اخير از نقاشيهاي به دست آمده از عصر يخبندان حاکي از آن است که انسان از 30000 سال پيش مراسم آئيني اجرا ميکرده است و از هزارههاي بعد از اين تاريخ، يعني 20000 سال پيش، در يکي از غارهاي فرانسه و اسپانيا يک نقاشي به دست آمده که نشان دهندهي مراسمي است مربوط به شکار اما نظر ما دربارهي اين نقاشيهاي اوليه هنوز محقق نيست. وقتي به دورههاي نزديکتر ميرسيم و ميبينيم انسان آغاز به گسترش مهارتها و عاداتي کرده است که راه به تمدن ميبرند، تصاوير براي ما گوياتر ميگردند: تصاويري همچون اهلي کردن حيوانات، کشت گندم، اختراع سفالگري و ترک زندگي کوچنشيني يعني هنگامي که شکارچيان و تهيهکنندگان غذا در مکاني مستقر ميشوند و به کشاورزي و دامداري خو ميکنند.
تئاتر و درام در يونان باستان هنگامي که تمدنهاي خاور نزديک و مصر شکوفا ميشدند، ديگران در همسايگي آنان تازه قدم در راه تحول مينهادند. مهمترين اين تمدنهاي نوپا، از نظر بررسي ما، «تمدن اژهاي» است که پيشاهنگ تمدن يوناني بود. «فرهنگ مينوسي» که از سال 2500 تا 1400 پيش از ميلاد در جزيرهي کِرت شکفته بود، در اثر زمين لرزه يا آتشسوزي فاجعه آميزي ويران شد، و اطلاع کمي از چگونگي آن در دست است. پس از آن، تمدن ميسني توسط مهاجمان شمالي نابود شد، و عصر تاريک از 1100 تا 800 پيش از ميلاد آغاز گرديد. اين تمدن باستاني اژهاي تأثير مستقيم زيادي در تحول تئاتر نداشت، اما تئاتر غير مستقيم آن فوقالعاده زياد بود، زيرا خدايان، قهرمانان و تاريخ همين مردم بود که مواد اوليهي ايلياد و اديسهي هومر و اکثر درامهاي يوناني را فراهم آورد. از اين رو اين تمدنها به جهات مختلف زيربناي ادبيات غرب به شمار ميآيند. تمدن يونان که اولين دوران بزرگ تئاتر را عرضه کرد، به تدريج از سدهي هشتم تا ششم پيش از ميلاد شکل گرفت. واحدهاي بزرگ سياسي اين تمدن «پوليس» ناميده ميشدند. مهمترين اين ايالت ـ شهرها آيتکا (آتن)، اسپارت، کورِنت، تِب، مگارو آرگوس بودند اگرچه آتن از سال 500 پيش از ميلاد مرکز هنري يونان بود، اما اسپارت قدرت اصلي و خط رابطي بود که اکثر ايالت ـ شهرها، از جمله آتن را به هم ميپيوست. جنگ با ايران اين قاعده را بر هم زد. مانند هر جامعهي باستاني ديگر، مدارک مربوط به خاستگاه تئاتر و درام در يونان باستان نادر است. يونانيان نوشتن را چند صباحي پس از 700 پيش از ميلاد آموختند. در حقيقت آنها حروف الفباي فينيقيان را گرفتند و مناسب حال خود تغيير دادن. پس از آن دوره است که اسناد نوشتاري يوناني افزايش مييابد. اسناد مربوط به تئاتر در اين دوران هنوز کم است. ارتباط بين تئاتر و ايالت ـ شهر از سال 534 پيش از ميلاد آغاز شد و آن زماني بود که دولت آتن مسابقهاي براي انتخاب بهترين تراژدي اجرا شده در ديونوسياي شهر، که جشنوارهي مذهبي مهمي بود، گنجانيد. کمدي آخرين شکل دراماتيک بود که از طرف حکومت يونان به رسميت شناخته شد، ولي تا سالهاي 487ـ486 به ديونوسياي شهر راه نيافت. لذا سرگذشت آن، تا قبل از اين تاريخ، تا حدودي بر حدس و گمان استوار است. ارسطو ميگويد کمدي از نمايش بديههسازيهاي سرخوانِ آوازههاي آئيني فاليک بيرون آمده است. اما از آنجا که تعداد زيادي آئينهاي فاليک وجود داشته، روشن نيست منظور ارسطو کداميک بوده است. بعضي از مراسم ما قبل دراماتيک، توسط گروه رقص اجرا ميشد، که گاه صورتک حيوان بر چهره ميزدند يا سوار حيوانات ميشدند و يا حيواني را به عنوان نمايندهي حيوانات ديگر با خود ميکشيدند. همچنين در آن دوره نمايشهاي همسرايان چاق، سايترها و مرداني بر فراز ديرکهاي بلند وجود داشت. مراسم اغلب شامل يک راهپيمايي به دنبال همسراياني بود که ميخواندند و ميرقصيدند و نمادهاي بزرگ و فاليک را بر روي علمهايي به اهتزاز در ميآوردند. اين مراسم موجب عکسالعملها و مسخرهگيهايي در ميان شرکتکنندگان و تماشاگران ميشد. در کمديهاي اوليه همهي اين نمايشها عناصر جنبي خود را نيز داشتند. کمدي گذشته از خاستگاه و تاريخ آغاز آن، در بين سالهاي 487ـ486 به حد کافي رشد يافته بود تا بتواند شايستگيهاي نمايش در ديونوسياي شهر را داشته باشد. نام تعداد کمي از کمدينويسانِ نخستين ضبط شده است: کيونيدِس، که ظاهراً برندهي اولين مسابقه بوده، ماگنِس که برنده 11 مسابقه بوده است و کمديهايي مثل پرندهها، پشه انجيري و قورباغهها از اوست. اِکفانتيدس که گفته ميشود کمديهاي ظريفتري از پيشينيان خود نوشته است. کراتينوس که بيست و يک نمايشنامهي کمدي را به او نسبت دادهاند و به عنوان اولين نويسندهي واقعي و در خور توجه در زمينهي کمدي شناخته ميشود. کراتس که سايترهاي شخصي را که قبلاً شاخص کمدي بود رها کرد و به مسائل عموميترين پرداخت. او پوليس و آرسيتوفان سر کردهي همهي کمدي نويسان که بذله گوئيها و ابداعاتش در سايتر مورد قبول همه قرار گرفته است.
شرق و غرب در تلاقي هزار ساله بيزانس مرحلهي ديگري از تداوم تاريخ روم و اسکندر کبير و تمدن کلاسيک يونان بود. تئاتر بيزانس سه گونه متمايز داشت: تئاتر سپند، تئاتر مذهبي و تئاتر کلاسيک يا اديبانه. ارزيابي طبيعت و وسعت تئاتر بيزانس مشکل است، زيرا منابع موجود بسيار اندک است و مورخان بر سر تفسير همين اندک نيز توافق ندارند. مسلم اين است که نمايشهاي تئاتري در سراسر دوران بيزانس رواج داشتهاند. گفته ميشود که قسطنطنيه در اصل دو تئاتر از نوع رومن داشته و حداقل يکي از آنها تا اواخر دوران بيزانس برپا بوده است. قلمرو امپراتوري بيزانس شامل بخش اعظم مديترانهي شرقي بود که تئاترهاي هلني و يوناي ـ رومي در آن ساخته شده بودند. نمايشهاي تئاتري و سرگرم کننده از طريق بيزانس به مدت هزار سال تداوم يافتند و هنگامي که اينگونه نمايشها در روم از رونق افتاده بودند در بيزانس به حيات خود ادامه دادند. تأثير بيزانس بر اروپاي غربي بسيار متحمل است، زيرا روابط تجاري بين بيزانس و روم غربي هيچگاه به کلي قطع نشد. بدون شک در اوايل سدهي نهم، هنر بيزانس در معماري کليساها و پديدههاي ديگر هنري در غرب تأثير فراوان داشته است. همچنين جنگهاي صليبي که در سدهي يازدهم آغاز شد برخورد شرق و غرب را افزايش داد. به رغم وجود شرايط مناسب، هنوز نميتوان تأثير بيزانس بر تئاتر غرب را اثبات کرد اما ميتوان اذعان داشت که بيزانس سنت تئاتري را زنده نگه داشت و بخشهايي از هنر آن الهامبخش هنرمندان بعدي گرديد. امپراتوري بيزانس سرانجام تسليم نيروهاي مسلمين شد. تحت تعليمات حضرت محمد (ص) جهان اسلام به سرعت رو به گردش نهاد و در حوالي 622 مقبوليت عام يافت. در قلمرو اسلام داستانگويي تقريباً در همه جا و درامهاي فولکور در برخي نقاط، متداول بود. در نقاط ديگر، به ويژه در هند، اندونزي، ترکيه و يونان تئاتر عروسکهاي سايه محبوبيت يافت. اما عروسکها تا حد ممکن از واقعگرايي به دور بودند. اين عروسکها اشکالي دو بعدي بودند که از قطعات چرم بريده ميشدند و با قطعه چوبي که به آن وصل ميشد هدايت ميگرديدند. بعدها، تنها سايهي اين عروسکها که توسط فانوس يا مشعل بر روي پارچهي سفيدي منعکس ميگرديد، نمايش داده ميشد. در بعضي کشورها تئاتر سايه هنر پيشهاي گرديد و به کلي از هنر بازيگري زنده جدا گشت. تئاتر سايه ظاهراً حدود سدهي چهاردهم ميلادي در ترکيه عرضه شد. سپس از سقوط بيزانس، در مناطقي که عصر عظيم تئاترهاي کلاسيک، هلني و يوناني ـ رومي را ديده بود. در اين مناطق نمايشهاي عروسکي بر گرد شخصيت «قراگوز» و ماجراهاي مضحک او دور ميزد. سرانجام اين نمايشها قراگوز ناميده شدند و اين سنت تا زمان ما ادامه يافته است. مسلمانان در بسياري از نقاط تئاتر را به عنوان هنري بي اهميت قلمداد کردند. در هزارهي اول مسيحي، يکي از توسعه يافتهترين و پرمحتواترين درامها را بايد در هند جستجو کرد. تمدن هند به قدمت تمدن مصر باستان و خاورميانه است، اما دانش ما بر اين تمدن با ورود قوم آريايياز آسياي مرکزي در 1500 پيش از ميلاد آغاز ميشود. در واقع در سدههاي پس از آن است که ترکيب و سيماي زندگي و هنر مردم هند پديدار ميگردد. شايد مهمترين تأثيرات بر درام هند، از طريق هندوييسم و ادبيات سانسکويت صورت گرفته باشد. عصر طلايي درام در فرهنگ هندي حدود 120 ميلادي آغاز ميشود و تا حدود 500 ميلادي ادامه مييابد. نقطهي اوج عصر طلايي سدههاي چهارم و پنجم است که امپراتوري گوپتا در شمال هند مرکز هنر، طب و آموزش قرار ميگيرد. در آنجا شهرهاي زيبا، دانشگاهها و تمدني عظيم و پر شکوه بنيان نهاده ميشود. نقطهي اوج ديگري نيز در نيمهي اول سدهي هفتم تحت فرمانروايي شاه هارشا به ظهور ميرسد. خود هارشا يکي از نمايشنامه نويسهاي مهم محسوب ميشود. در دوران حکومت هارشا تأثير هند بر آسياي جنوب شرقي نيز گسترده شد و موجب توسعهي درام در آن نقاط گرديد. هنديان به واقع نگاري و ضبط تاريخ توجه چنداني نشان نميدادند، از اين رو محققان جديد تاريخهاي بسيار متفاوتي را براي درامهاي موجود سانسکريت در نظر گرفتهاند. اما آنچه پيش از همه مورد توافق است قديميترين قطعاتي است که به حدود 1000 سال پيش تعلق دارند. حدود 25 نمايشنامهي سانکسريت به دست ما رسيده است که تاريخ بعضي از آنها حوالي سدهي نهم ميلادي و در اين ميان بهترين آنها را به سدهي چهارم و پنجم ميلادي نسبت ميدهند. از ميان درامنويسان سانسکريت ميتوان اين نويسندگان را نام برد: شاه هارشا با نمايشنامههاي سينه ريو مرواريد، شاهزاده خانم گمشده و ناگاندا؛ بهاوا بوتي با نمايشنامههاي داستان قهرمان بزرگ، آخرين قصهي راما و ازدواج دزديده شده؛ ويشا کاداتا با نمايشنامهي انگشتري خاتم راکشاسا. در سالهايي که درام هند در حال شکوفايي بود، تئاتر چين تازه داشت شکل ميگرفت، به ويژه در نواحي پکن که همچون مصر و خاورميانه از گاهوارههاي تمدن به شمار ميرود. مدارک ما دربارهي سالهاي پيش از 1500 پيش از ميلاد، يعين زمان به قدرت رسيدن سلسلهي شانگ اندک است. در زندگي چينيان از همان آغاز، رقص، موسيقي و آئينهاي مختلف نقش مهمي داشته است و برخي از فرمانروايان چيني اينگونه فعاليتها را براي هماهنگ کردن کشور خود لازم ميشمردند و در سدهي هشتم پيش از ميلاد معابدي وجود داشت که اجرا کنندگاني بدين منظور در اختيار داشتند. مورخان سعي کردهاند بين آئينهاي چيني و همسرايان ديتيرامب در يونان شباهتهايي بيابند. اولين دورهي درخشان هنر و ادبيات چيني، با حکومت سلسلهي هان آغاز ميشود. مجموعه سرگرميهاي اين دوره را «صد نمايش» ميناميدند. در سدهي سيزدهم نمايشهاي گوناگون سرگرم کننده جزئي از زندگي عادي مردم چين محسوب ميشد. اما تا مدتها بعد از تسلط مغولها در 1279 بر چين، هيچ درام ادبي در چين به وجود نيامد. تحولات اصلي تئاتر چين بعدها رخ داد. احياي تئاتر در اروپاي غربي از اوايل قرون وسطي آغاز شد. پس از سقوط امپراتوري روم، فعاليتهاي سازمان دارِ تئاتري در اروپاي غربي متوقف شده بود، زيرا در سدهي ششم شرايط مشابهي با دوران ما قبل عظمت تئاتر روم بر صحنه حاکم شد، اما عناصر تئاتري حداقل در چهار شکل مختلف حفظ شدند: بقاياي ميم رومي، نقالي توتني، جشنوارههاي عاميانه و آئينهاي شرکآميز و مراسم مسيحي. تئاتر در اوايل قرون وسطي بايد از دل اين منابع زاده ميشد.
تئاتر و درام در يونان باستان هنگامي که تمدنهاي خاور نزديک و مصر شکوفا ميشدند، ديگران در همسايگي آنان تازه قدم در راه تحول مينهادند. مهمترين اين تمدنهاي نوپا، از نظر بررسي ما، «تمدن اژهاي» است که پيشاهنگ تمدن يوناني بود. «فرهنگ مينوسي» که از سال 2500 تا 1400 پيش از ميلاد در جزيرهي کِرت شکفته بود، در اثر زمين لرزه يا آتشسوزي فاجعه آميزي ويران شد، و اطلاع کمي از چگونگي آن در دست است. پس از آن، تمدن ميسني توسط مهاجمان شمالي نابود شد، و عصر تاريک از 1100 تا 800 پيش از ميلاد آغاز گرديد. اين تمدن باستاني اژهاي تأثير مستقيم زيادي در تحول تئاتر نداشت، اما تئاتر غير مستقيم آن فوقالعاده زياد بود، زيرا خدايان، قهرمانان و تاريخ همين مردم بود که مواد اوليهي ايلياد و اديسهي هومر و اکثر درامهاي يوناني را فراهم آورد. از اين رو اين تمدنها به جهات مختلف زيربناي ادبيات غرب به شمار ميآيند. تمدن يونان که اولين دوران بزرگ تئاتر را عرضه کرد، به تدريج از سدهي هشتم تا ششم پيش از ميلاد شکل گرفت. واحدهاي بزرگ سياسي اين تمدن «پوليس» ناميده ميشدند. مهمترين اين ايالت ـ شهرها آيتکا (آتن)، اسپارت، کورِنت، تِب، مگارو آرگوس بودند اگرچه آتن از سال 500 پيش از ميلاد مرکز هنري يونان بود، اما اسپارت قدرت اصلي و خط رابطي بود که اکثر ايالت ـ شهرها، از جمله آتن را به هم ميپيوست. جنگ با ايران اين قاعده را بر هم زد. مانند هر جامعهي باستاني ديگر، مدارک مربوط به خاستگاه تئاتر و درام در يونان باستان نادر است. يونانيان نوشتن را چند صباحي پس از 700 پيش از ميلاد آموختند. در حقيقت آنها حروف الفباي فينيقيان را گرفتند و مناسب حال خود تغيير دادن. پس از آن دوره است که اسناد نوشتاري يوناني افزايش مييابد. اسناد مربوط به تئاتر در اين دوران هنوز کم است. ارتباط بين تئاتر و ايالت ـ شهر از سال 534 پيش از ميلاد آغاز شد و آن زماني بود که دولت آتن مسابقهاي براي انتخاب بهترين تراژدي اجرا شده در ديونوسياي شهر، که جشنوارهي مذهبي مهمي بود، گنجانيد. کمدي آخرين شکل دراماتيک بود که از طرف حکومت يونان به رسميت شناخته شد، ولي تا سالهاي 487ـ486 به ديونوسياي شهر راه نيافت. لذا سرگذشت آن، تا قبل از اين تاريخ، تا حدودي بر حدس و گمان استوار است. ارسطو ميگويد کمدي از نمايش بديههسازيهاي سرخوانِ آوازههاي آئيني فاليک بيرون آمده است. اما از آنجا که تعداد زيادي آئينهاي فاليک وجود داشته، روشن نيست منظور ارسطو کداميک بوده است. بعضي از مراسم ما قبل دراماتيک، توسط گروه رقص اجرا ميشد، که گاه صورتک حيوان بر چهره ميزدند يا سوار حيوانات ميشدند و يا حيواني را به عنوان نمايندهي حيوانات ديگر با خود ميکشيدند. همچنين در آن دوره نمايشهاي همسرايان چاق، سايترها و مرداني بر فراز ديرکهاي بلند وجود داشت. مراسم اغلب شامل يک راهپيمايي به دنبال همسراياني بود که ميخواندند و ميرقصيدند و نمادهاي بزرگ و فاليک را بر روي علمهايي به اهتزاز در ميآوردند. اين مراسم موجب عکسالعملها و مسخرهگيهايي در ميان شرکتکنندگان و تماشاگران ميشد. در کمديهاي اوليه همهي اين نمايشها عناصر جنبي خود را نيز داشتند. کمدي گذشته از خاستگاه و تاريخ آغاز آن، در بين سالهاي 487ـ486 به حد کافي رشد يافته بود تا بتواند شايستگيهاي نمايش در ديونوسياي شهر را داشته باشد. نام تعداد کمي از کمدينويسانِ نخستين ضبط شده است: کيونيدِس، که ظاهراً برندهي اولين مسابقه بوده، ماگنِس که برنده 11 مسابقه بوده است و کمديهايي مثل پرندهها، پشه انجيري و قورباغهها از اوست. اِکفانتيدس که گفته ميشود کمديهاي ظريفتري از پيشينيان خود نوشته است. کراتينوس که بيست و يک نمايشنامهي کمدي را به او نسبت دادهاند و به عنوان اولين نويسندهي واقعي و در خور توجه در زمينهي کمدي شناخته ميشود. کراتس که سايترهاي شخصي را که قبلاً شاخص کمدي بود رها کرد و به مسائل عموميترين پرداخت. او پوليس و آرسيتوفان سر کردهي همهي کمدي نويسان که بذله گوئيها و ابداعاتش در سايتر مورد قبول همه قرار گرفته است.
شرق و غرب در تلاقي هزار ساله بيزانس مرحلهي ديگري از تداوم تاريخ روم و اسکندر کبير و تمدن کلاسيک يونان بود. تئاتر بيزانس سه گونه متمايز داشت: تئاتر سپند، تئاتر مذهبي و تئاتر کلاسيک يا اديبانه. ارزيابي طبيعت و وسعت تئاتر بيزانس مشکل است، زيرا منابع موجود بسيار اندک است و مورخان بر سر تفسير همين اندک نيز توافق ندارند. مسلم اين است که نمايشهاي تئاتري در سراسر دوران بيزانس رواج داشتهاند. گفته ميشود که قسطنطنيه در اصل دو تئاتر از نوع رومن داشته و حداقل يکي از آنها تا اواخر دوران بيزانس برپا بوده است. قلمرو امپراتوري بيزانس شامل بخش اعظم مديترانهي شرقي بود که تئاترهاي هلني و يوناي ـ رومي در آن ساخته شده بودند. نمايشهاي تئاتري و سرگرم کننده از طريق بيزانس به مدت هزار سال تداوم يافتند و هنگامي که اينگونه نمايشها در روم از رونق افتاده بودند در بيزانس به حيات خود ادامه دادند. تأثير بيزانس بر اروپاي غربي بسيار متحمل است، زيرا روابط تجاري بين بيزانس و روم غربي هيچگاه به کلي قطع نشد. بدون شک در اوايل سدهي نهم، هنر بيزانس در معماري کليساها و پديدههاي ديگر هنري در غرب تأثير فراوان داشته است. همچنين جنگهاي صليبي که در سدهي يازدهم آغاز شد برخورد شرق و غرب را افزايش داد. به رغم وجود شرايط مناسب، هنوز نميتوان تأثير بيزانس بر تئاتر غرب را اثبات کرد اما ميتوان اذعان داشت که بيزانس سنت تئاتري را زنده نگه داشت و بخشهايي از هنر آن الهامبخش هنرمندان بعدي گرديد. امپراتوري بيزانس سرانجام تسليم نيروهاي مسلمين شد. تحت تعليمات حضرت محمد (ص) جهان اسلام به سرعت رو به گردش نهاد و در حوالي 622 مقبوليت عام يافت. در قلمرو اسلام داستانگويي تقريباً در همه جا و درامهاي فولکور در برخي نقاط، متداول بود. در نقاط ديگر، به ويژه در هند، اندونزي، ترکيه و يونان تئاتر عروسکهاي سايه محبوبيت يافت. اما عروسکها تا حد ممکن از واقعگرايي به دور بودند. اين عروسکها اشکالي دو بعدي بودند که از قطعات چرم بريده ميشدند و با قطعه چوبي که به آن وصل ميشد هدايت ميگرديدند. بعدها، تنها سايهي اين عروسکها که توسط فانوس يا مشعل بر روي پارچهي سفيدي منعکس ميگرديد، نمايش داده ميشد. در بعضي کشورها تئاتر سايه هنر پيشهاي گرديد و به کلي از هنر بازيگري زنده جدا گشت. تئاتر سايه ظاهراً حدود سدهي چهاردهم ميلادي در ترکيه عرضه شد. سپس از سقوط بيزانس، در مناطقي که عصر عظيم تئاترهاي کلاسيک، هلني و يوناني ـ رومي را ديده بود. در اين مناطق نمايشهاي عروسکي بر گرد شخصيت «قراگوز» و ماجراهاي مضحک او دور ميزد. سرانجام اين نمايشها قراگوز ناميده شدند و اين سنت تا زمان ما ادامه يافته است. مسلمانان در بسياري از نقاط تئاتر را به عنوان هنري بي اهميت قلمداد کردند. در هزارهي اول مسيحي، يکي از توسعه يافتهترين و پرمحتواترين درامها را بايد در هند جستجو کرد. تمدن هند به قدمت تمدن مصر باستان و خاورميانه است، اما دانش ما بر اين تمدن با ورود قوم آريايياز آسياي مرکزي در 1500 پيش از ميلاد آغاز ميشود. در واقع در سدههاي پس از آن است که ترکيب و سيماي زندگي و هنر مردم هند پديدار ميگردد. شايد مهمترين تأثيرات بر درام هند، از طريق هندوييسم و ادبيات سانسکويت صورت گرفته باشد. عصر طلايي درام در فرهنگ هندي حدود 120 ميلادي آغاز ميشود و تا حدود 500 ميلادي ادامه مييابد. نقطهي اوج عصر طلايي سدههاي چهارم و پنجم است که امپراتوري گوپتا در شمال هند مرکز هنر، طب و آموزش قرار ميگيرد. در آنجا شهرهاي زيبا، دانشگاهها و تمدني عظيم و پر شکوه بنيان نهاده ميشود. نقطهي اوج ديگري نيز در نيمهي اول سدهي هفتم تحت فرمانروايي شاه هارشا به ظهور ميرسد. خود هارشا يکي از نمايشنامه نويسهاي مهم محسوب ميشود. در دوران حکومت هارشا تأثير هند بر آسياي جنوب شرقي نيز گسترده شد و موجب توسعهي درام در آن نقاط گرديد. هنديان به واقع نگاري و ضبط تاريخ توجه چنداني نشان نميدادند، از اين رو محققان جديد تاريخهاي بسيار متفاوتي را براي درامهاي موجود سانسکريت در نظر گرفتهاند. اما آنچه پيش از همه مورد توافق است قديميترين قطعاتي است که به حدود 1000 سال پيش تعلق دارند. حدود 25 نمايشنامهي سانکسريت به دست ما رسيده است که تاريخ بعضي از آنها حوالي سدهي نهم ميلادي و در اين ميان بهترين آنها را به سدهي چهارم و پنجم ميلادي نسبت ميدهند. از ميان درامنويسان سانسکريت ميتوان اين نويسندگان را نام برد: شاه هارشا با نمايشنامههاي سينه ريو مرواريد، شاهزاده خانم گمشده و ناگاندا؛ بهاوا بوتي با نمايشنامههاي داستان قهرمان بزرگ، آخرين قصهي راما و ازدواج دزديده شده؛ ويشا کاداتا با نمايشنامهي انگشتري خاتم راکشاسا. در سالهايي که درام هند در حال شکوفايي بود، تئاتر چين تازه داشت شکل ميگرفت، به ويژه در نواحي پکن که همچون مصر و خاورميانه از گاهوارههاي تمدن به شمار ميرود. مدارک ما دربارهي سالهاي پيش از 1500 پيش از ميلاد، يعين زمان به قدرت رسيدن سلسلهي شانگ اندک است. در زندگي چينيان از همان آغاز، رقص، موسيقي و آئينهاي مختلف نقش مهمي داشته است و برخي از فرمانروايان چيني اينگونه فعاليتها را براي هماهنگ کردن کشور خود لازم ميشمردند و در سدهي هشتم پيش از ميلاد معابدي وجود داشت که اجرا کنندگاني بدين منظور در اختيار داشتند. مورخان سعي کردهاند بين آئينهاي چيني و همسرايان ديتيرامب در يونان شباهتهايي بيابند. اولين دورهي درخشان هنر و ادبيات چيني، با حکومت سلسلهي هان آغاز ميشود. مجموعه سرگرميهاي اين دوره را «صد نمايش» ميناميدند. در سدهي سيزدهم نمايشهاي گوناگون سرگرم کننده جزئي از زندگي عادي مردم چين محسوب ميشد. اما تا مدتها بعد از تسلط مغولها در 1279 بر چين، هيچ درام ادبي در چين به وجود نيامد. تحولات اصلي تئاتر چين بعدها رخ داد. احياي تئاتر در اروپاي غربي از اوايل قرون وسطي آغاز شد. پس از سقوط امپراتوري روم، فعاليتهاي سازمان دارِ تئاتري در اروپاي غربي متوقف شده بود، زيرا در سدهي ششم شرايط مشابهي با دوران ما قبل عظمت تئاتر روم بر صحنه حاکم شد، اما عناصر تئاتري حداقل در چهار شکل مختلف حفظ شدند: بقاياي ميم رومي، نقالي توتني، جشنوارههاي عاميانه و آئينهاي شرکآميز و مراسم مسيحي. تئاتر در اوايل قرون وسطي بايد از دل اين منابع زاده ميشد.