28-08-2017، 14:12
(آخرین ویرایش در این ارسال: 28-08-2017، 14:14، توسط PhilosophiasScientiae.)
کسی می آید
و پاستیل خرسی را قسمت می کند
و جین های از مد افتاده پاتن جامه را
و بوتیک خیابان ولیعصر را
و گلدان گلی را که سه تا از گل هایش پژمرده
و مانتو مدرسه سرمه ای شش دکمه ای را
و کلاسهای رمان فریدون عموزادهی خلیلی را
و نان سنگک سنگ دار اول صبح را
و مربای داغ کف دار توت فرنگی را
کسی می آید
و بلیت فیلم «نبودن خیلی راحتتره» را قسمت میکند
و شیرینی های سرویس چای سفره خانه های فشم را
و شعر های یک کتاب به چاپ دوم نرسیده را
و خمیر دندان کلگیت نعنایی را
و شله زرد نذری ظهر عاشورا را
کسی از چهارشنبه سوزی و بمب های دستی دست فروش ها می آید
و اولین پاستیلی که از بسته بر می دارد
با طعم انبه است
و ته دیگ برنج را قسمت می کند
و هر چه را که نباید!
و هر چه را که باید!
کسی می آید
که شبیه "سروش هیچکس" است
و شبیه کسی است که نباید باشد
و در عین حال کسی است باید باشد
و آمدنش را
بارها دستبند زدهاند
و کهریزک تا اطلاع ثانوی تعطیل بوده
و اوین جا برای «هیچکس» نداشته است!
کسی میآید
و از همهی طعمها
و از همهی رنگها
طعم زرد و رنگ انبه را دوست دارد!
و وقتی میدان تجریش دورش میچرخد
فصل هندوانه گذشته
فصل خندوانه اومده
کسی میآید
کسی بهترتر
کسی دیگرتر
کسی که اگرچه در ظاهر نه
اما در دلش با ماست
بی کم و کاست
من خواب دیدهام...
+نوشته فرنوش