امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

او

#1
او نامه می نوشت.

یواشکی، طوری که کسی نبیند.

او از من حرف می زد.

طوری که اخم های چند نفر در هم می رفت و ابروهایشان را بالا می انداختند.

او یک بار گفت شبیه کسی هستم که من هیچ وقت نمی شناختمش. هنوز هم نمی شناسم.

او به من کتاب هدیه داد.

و من یک بار که یادداشت هایش را روی میز جا گذاشته بودم، مامان حرف هایش را خواند و گفت حرف هایش بوی دیوانگی می دهد.

و من رویم را برگرداندم.

از او

از کتابش

از یادداشت هایش

از وقت هایی که اتفاقی می بینمش و می گذرم.

نمی دانم چرا، با صدای گریه ی زن همسایه، یاد او افتادم.

یاد عمر کوتاهش

+ نوشته فَرنوش
خانه را دزد می زند، کو خانه؟!
آگهی
#2
کم محتوا.
all falling stars one day will land
all broken hearts one day will mend
and the end is still the end whether you want it or not
 سپاس شده توسط A lover


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان