امتیاز موضوع:
  • 13 رأی - میانگین امتیازات: 3.62
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بغض قلم ❥ ..

شاید هیتلر هم زنی اروپایی را در میان اروپاییان گم کرده بود.
جنگ جهانی بهانه بود.
Even when i spend the whole day with you, I miss you the second you leave.
 سپاس شده توسط ❤nila❤ ، Đęąđ.ğïřł ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، امیر‌حسین ، royayebarfi ، sama00 ، _Lσѕт_
آگهی
خودم را بغل میکنم و راه میروم ..
دلم بی صبرانه آغوشی بزرگ و امن را آرزو میکند ....
جایی که بتوان زار زد .. بی توضیح بی نگرانی .. ...
دلم می خواهد بداند چه چیزی گلویم را سفت گرفته و رها نمیکند ..... کسی که بداند چرا مستاصلم ....
چرا وا ماندم .... بداند و نپرسد خوبی ؟ ..... بداند و توقع لبخند بر چهره ام نداشته باشد ....
بداند و فقط سکوت کند ... فقط باشد .... فقط آغوش باشد ... بی حرف ... حتی تلاش نکند آرامم کند ....
نگوید صبر کن .... بداند که میدانم جز صبر راهی نیست .... نگوید قوی باش ...
بداند که تمام سعی ام را میکنم ..... نگوید درست می شود ... براند از وعده های پوچ خسته ام ....
فقط باشد ....
بی نصیحت ....
بی پرسش ...
بی پاپی شدن ... نپرسد دوباره چه شده . ...
 سپاس شده توسط ❤nila❤ ، Đęąđ.ğïřł ، sama00 ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، _Lσѕт_
نسلِ ما با واژه "حسرت" بیشتر از هر واژه ی دیگری آشنایی دارد...
"حسرت" آن همه عمری که به ترس از کنکور گذشت...
"حسرت" کارهایی که به جرم زشت بودن،به جرم مردم چه میگویند انجام نشد...
"حسرت" آرزوهایی که بخاطر آرزوهای پدر و مادر فراموش شد...
"حسرت" دوستت دارم هایی که ماند توی گلو و تبدیل نشد به صوت...
"حسرت" خنده های بلند وسطِ خیابان که از ترس نگاه دیگران شد یه لبخند کوچک...
"حسرت" دیوانگی کردن کنار دیگری و تمامت را گذاشتن پای عاشقی...
"حسرت" سینی چایی که گرفته نشد رو به روی کسی و حسرت دست گلی که پیچیده نشد برای کسی...
"حسرت" اسمی که به عنوان همسر نوشته نشد توی شناسنامه و حسرت دختری که چشمانش به کسی نرفت...
نسل ما نسلی است که آه هایشان از سرِ درد و غصه نیست،
از سر حسرت هایی که بی دلیل ماند به دلشان...
بغض قلم ❥ .. 172
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، royayebarfi ، Đęąđ.ğïřł ، _Lσѕт_ ، αℓι ، sama00
“دلتنگى”
حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش رامی کند
دلتنگتم
 سپاس شده توسط ❤nila❤ ، Đęąđ.ğïřł ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، _Lσѕт_ ، sama00
من هیچ نمی خواهم...
تنها صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد
گرمای وجودت را
چشمانت را
دستانت را
تنها خنده هایت را می خواهم تا مرحم کهنه زخمهای زندگی ام باشد
آری تنها تو را می خواهم.A❤
بغض قلم ❥ .. 172
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، royayebarfi ، _Lσѕт_ ، αℓι ، sama00
در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟

تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟

با آنکه ز ما یاد نکردی..

ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، ❤nila❤ ، Đęąđ.ğïřł ، _Lσѕт_ ، sama00
آگهی
هَـمِع بِرن بِع جِهنم وٓقتی تــــــ ـــــــــو بِهشتِ مَنی ❤M
 سپاس شده توسط royayebarfi ، ❤nila❤ ، Đęąđ.ğïřł ، _Lσѕт_ ، sama00
مغز ... هنگ!
سر ... درد!
دل ... تنگ!
چشم ... تر!
گوش ... کر!
مخ ... رد!

خسته نباشی سرنوشت
دمت گرم ...
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، royayebarfi ، ❤nila❤ ، _Lσѕт_ ، sama00
گرچه میخواهم غمت را در دلم پنهان کنم

سیـنه میگوید که من تنگ آمدم ، فریاد کن
 سپاس شده توسط ❤nila❤ ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، _Lσѕт_ ، sama00
باران می بارد !
انگار آسمان هم دلتنگ است !
عجیب بود امروز چشمانم با آسمان ست شده بود❤
بغض قلم ❥ .. 172
 سپاس شده توسط ⓩⓐⓗⓡⓐ ، royayebarfi ، _Lσѕт_ ، αℓι ، sama00


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان