21-05-2018، 9:55
خنجر بزن رفیق
من خو گرفته ام
با دستهای تو
این زخم کهنه را
از نو بیا بدر
از نو مرا ببر
تا خواب برّه ی
غمگین بی غرور
تا ابتدای دور
خنجر بزن رفیق
بر دستهای تو
اینک لبان من
آری بزن نترس
هرگز غرور کوه
در جنگ سنگ و رنگ
ویران نمی شود
تو گرم کار خود
من غرق اقتدار
آنگاه بعد من
اینجا اگر کسی
اشک تو را نخواست
بر خاک من ببار
بیدار می شوم
دیوار می شوم
وقتی که زخم هات
با دستهای من
پیوند می خورند
وقتی که پای تو
چون یک ستون شد و
از نو بنا شدی
بر قلب ...
#هدی_به_نژاد
خنجر بزن رفیق
من خو گرفته ام
با دستهای تو
این زخم کهنه را
از نو بیا بدر
از نو مرا ببر
تا خواب برّه ی
غمگین بی غرور
تا ابتدای دور
خنجر بزن رفیق
بر دستهای تو
اینک لبان من
آری بزن نترس
هرگز غرور کوه
در جنگ سنگ و رنگ
ویران نمی شود
تو گرم کار خود
من غرق اقتدار
آنگاه بعد من
اینجا اگر کسی
اشک تو را نخواست
بر خاک من ببار
بیدار می شوم
دیوار می شوم
وقتی که زخم هات
با دستهای من
پیوند می خورند
وقتی که پای تو
چون یک ستون شد و
از نو بنا شدی
بر قلب ...
#هدی_به_نژاد