امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

يه آقايی نشسته بود و روزنامه می خوند كه يهو زنش.....

#1

.
.
.
.
.
.
.
يه روز يه آقايی نشسته بود و روزنامه می خوند كه يهو زنش با ماهی تابه می كوبه تو سرش.
مرده ميگه: برای چی اين كارو كردی؟
زنش جواب ميده: به خاطر اين زدمت كه تو جيب شلوارت يه كاغذ پيدا كردم كه
توش اسم سامانتا نوشته شده بود …
مرده ميگه: وقتي هفته پيش براي تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی كه روش شرط بندی كردم اسمش سامانتا بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه
.
..
.
.
نتیجه اخلاقی:
خانمها همیشه زود قضاوت میکنند
.
.
.
.
.
.
سه روز بعدش مرده داشته تلويزيون تماشا می كرده كه زنش اين بار با يه قابلمه ی بزرگ دوباره می كوبه تو سرش!
بيچاره مرده وقتی به خودش مياد می پرسه: چرا منو زدی؟
زنش جواب ميده: آخه اسبت زنگ زده بود!
.
.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی ۲:
متاسفانه خانمها همیشه درست حدس میزنن
Tongue Tongue Tongue Tongue Tongue
يه آقايی نشسته بود و روزنامه می خوند كه يهو زنش..... 1

يه آقايی نشسته بود و روزنامه می خوند كه يهو زنش..... 1
پاسخ
 سپاس شده توسط آرشاااااااام ، elnaz* ، sandi ، محمدرضا.ر ، حسن CR7
آگهی
#2
خییلی با حال بود Big Grin Big Grin Big Grin
يه آقايی نشسته بود و روزنامه می خوند كه يهو زنش..... 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان