✘هزاران سال یخی✘
(قسمت اول)
سلام ب همگی این داستان در مورد خواهر و برداری 12 ساله به نام سم و سامه که برادر سم یعنی سام به یه بیماری لا علاج مبتلاعه
و داستان هم از زبون سم گفته میشه:
امروز با داداشم صبح زود رفتیم بیرون داشتیم دوچرخه سواری میکردیم که دوستای منو داداشم اومدن و ما رو کشون کشون بردن پیش خودشون و با هم بازی کردیم
که چشمتون روز بد نبینه داداشم یهو از هوش رفت
داداشم رو سپردم به بچه ها و بدو بدو برگشتم خونه و نفس نفس زنان داد زدم: مامان...مامااان... درجواب با خون سردی کامل گفت( چه خبرته چی شده مگه؟))
گفتم: چی که نشده سام غش کرده
مامانم تا اینو شنید بدو بدو با من اومد همین که سام رو دید...
این داستان ادامه دارد...
نویسنده: آیسان.ع
(دوست بنده )
***کپی فقط با ذکر اسم نویسنده***
دوستان لطفا نظراتتونو بگید
(قسمت اول)
سلام ب همگی این داستان در مورد خواهر و برداری 12 ساله به نام سم و سامه که برادر سم یعنی سام به یه بیماری لا علاج مبتلاعه
و داستان هم از زبون سم گفته میشه:
امروز با داداشم صبح زود رفتیم بیرون داشتیم دوچرخه سواری میکردیم که دوستای منو داداشم اومدن و ما رو کشون کشون بردن پیش خودشون و با هم بازی کردیم
که چشمتون روز بد نبینه داداشم یهو از هوش رفت
داداشم رو سپردم به بچه ها و بدو بدو برگشتم خونه و نفس نفس زنان داد زدم: مامان...مامااان... درجواب با خون سردی کامل گفت( چه خبرته چی شده مگه؟))
گفتم: چی که نشده سام غش کرده
مامانم تا اینو شنید بدو بدو با من اومد همین که سام رو دید...
این داستان ادامه دارد...
نویسنده: آیسان.ع
(دوست بنده )
***کپی فقط با ذکر اسم نویسنده***
دوستان لطفا نظراتتونو بگید