فرادید| مهاتما گاندی، رهبر ملی و معنوی هند، بنیانگذار استقلال هند و یکی از بزرگترین مردان نیمة اول قرن بیستم است.
به گزارش فرادید، "مهانداس کارامچاند گاندی"، رهبر سیاسی و معنوی هندیها که هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد به خاطر روش مبارزاتی مسالمت آمیز خود علیه ترور و خشونت در تاریخ شناخته میشود.
از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال ۱۹۱۸ (۱۲۹۶) را به عهده گرفت، به عنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیونها نفر از مردم او را با لقب ماهاتما یا روح بزرگ یاد میکردند. هر چند که او از القاب افتخارآمیز بیزار بود ولی امروز هم همگی او را با نام ماهاتما گاندی میشناسند. سوای اینکه بسیاری او را به عنوان یکی از بزرگترین رهبران تاریخ تلقی میکنند، مردم هند از او با عنوان «پدر ملت» یا باپو (در هندی به معنای پدر) یاد میکنند. زادروز وی در هند به عنوان یک روز تعطیل ملی است و گاندی جایانتی نام دارد.
من بعد از ۱۲۵ سال خواهم مرد!
گاندی چندین بار هدف سو قصد قرار گرفت که آخرین مورد آن موفق بود. در ۹ بهمن ۱۳۲۶ "ناتورام قادسی" وی را که در سن هفتاد و نه سالگی و میان جمعیت عازم محل عبادت بود، هدف گلوله قرار داد و از پای درآورد. قاتل از ناسیونالیستهای افراطی هندو بود که معتقد بود روابط گسترده با پاکستان به اقتدار هندوستان لطمه زدهاست. مجموعه زیر آلبوم کمتر دیده شدهای از زندگی و مبارزات وی است.
جمعه، ۳۰ ژانويه ۱۹۴۸ ساعت: سه بامداد؛ مهاتما طبق معمول در تاريك _ روشنايى روز برمى خيزد تا آخرين صبح زندگى خود را به چشم ببيند. ابتدا خود را براى مراسم دعاى بامداد آماده مى كند سپس طبق برنامه روزانه كار خود را شروع مى كند. صبحانه يك ليوان آبليمو، عسل با آب گرم مى خورد.
هوا هنوز تاريك است و او طرح خود را كه شب پيش براى مجمع كنگره ملى نوشته بود تصحيح مى كند. سپس به نامه ها پاسخ مى دهد، ساعاتى نخ ريسى مى كند و ديدار ها آغاز مى شود. به دليل ضعف عمومى ناشى از روزه هاى پى درپى براى بازگرداندن صلح و آرامش به هند ساعت 10.30 به خواب مى رود.
ساعت ۱۷.۱۷ عصر: پاهاى گاندى ديگر چندان توان نداشت تا جسم ۴۹ كيلوگرمى او را به راحتى به مراسم دعاى شامگاهى برساند. هنوز نمى توانست به تنهايى قدم بردارد. «آبا» و «مانو» - نوه هاى دخترى خواهرش _ چون هميشه باپو (به معناى پدر) را همراهى مى كردند. هر چند صبح آن روز بعد از دوره روزه گيرى توانسته بود به تنهايى راه رود.
مانو به او گفته بود «باپوجى! چه خوب به تنهايى قدم برمى دارى.» گاندى با لبخند گفت: «خوب است، نه؟ به تنهايى گام زدن، به تنهايى گام زدن.» اين عبارات، اشعارى از تاگور بود. گاندى از اينكه سر وقت كارى را انجام ندهد، دلخور مى شد.
آن روز به دليل مذاكره با سردار والابهباجى پاتل معاون نخست وزير دولت تازه استقلال يافته مراسم دعا دير شده بود. پاتل و نهرو، نخست وزير، با هم اختلاف داشتند. گاندى از ساعت ۱۶ با پاتل ديدار كرد تا بتواند اختلافات را رفع كند. قرار بود شامگاه نيز با نهرو ديدار داشته باشد؛ شامگاهى كه هيچ گاه براى گاندى سر نرسيد.
ساعت 17.10 از پاتل عذر خواهى كرد: «مجبورم بروم» به آبا و مانو اعتراض كرد كه «شما ساعت من هستيد!» و در ميانه راه به خاطر هويج تازه اى كه آن روز به او داده بودند با آنها شوخى كرد: «پس شما خوراك گاو به من مى دهيد؟» آبا گفت كه «با» (همسر درگذشته گاندى به معناى مادر) مى گفت خوراك اسب.
به دليل دير شدن، آنها از راه سنگ چين به سمت جايگاه نرفتند بلكه از روى چمن ها ميان بر زدند. مردم راهرويى درست كرده بودند جايى كه ناتورام قدس براى سومين بار انتظار او را مى كشيد. او گاندى را متوقف كرد. گويى خم شد تا پا هاى او را ببوسد.
مانو گفت: «برادر مگر نمى بينيد باپو ديرش شده است؟» قدس با دست چپ مانو را به كنار هل داد و تپانچه خود را بيرون آورد و سه گلوله از فاصله كم به سينه گاندى شليك كرد. گلوله سوم كه به سينه او نشست هنوز ايستاده بود، زمزمه كرد: «He Ram, He Ram» (خدايا، خدايا) با لبخندى بر لب و دستانى به شكل احترام به قاتل خود گويى براى او دعا مى كند. سپس چون برگى بر زمين نشست.
ساعت ۱۷.۱۷ عصر بود. برخلاف تصور رايج گاندى چندين بار مورد سوءقصد قرار گرفت. ۳۰ ژوئن ۱۹۴۶ او در مراسم دعايى در پونا بعد از ترور نافرجامى گفت: «به لطف خدا هفت مرتبه از آرواره هاى مرگ نجات پيدا كردم. من تا به حال به كسى صدمه نزده ام، هيچ تنابنده اى را دشمن خود ندانستم اما درك نمى كنم چرا بار ها تلاش مى كنند كه زندگى ام را بگيرند؟ سوءقصد ديروز ناكام ماند. هنوز آمادگى مردن ندارم. من بعد از ۱۲۵ سال خواهم مرد.» البته اين پيش بينى او درست از آب درنيامد.
من بعد از ۱۲۵ سال خواهم مرد!
گاندی چندین بار هدف سو قصد قرار گرفت که آخرین مورد آن موفق بود. در ۹ بهمن ۱۳۲۶ "ناتورام قادسی" وی را که در سن هفتاد و نه سالگی و میان جمعیت عازم محل عبادت بود، هدف گلوله قرار داد و از پای درآورد. قاتل از ناسیونالیستهای افراطی هندو بود که معتقد بود روابط گسترده با پاکستان به اقتدار هندوستان لطمه زدهاست. مجموعه زیر آلبوم کمتر دیده شدهای از زندگی و مبارزات وی است.
جمعه، ۳۰ ژانويه ۱۹۴۸ ساعت: سه بامداد؛ مهاتما طبق معمول در تاريك _ روشنايى روز برمى خيزد تا آخرين صبح زندگى خود را به چشم ببيند. ابتدا خود را براى مراسم دعاى بامداد آماده مى كند سپس طبق برنامه روزانه كار خود را شروع مى كند. صبحانه يك ليوان آبليمو، عسل با آب گرم مى خورد.
هوا هنوز تاريك است و او طرح خود را كه شب پيش براى مجمع كنگره ملى نوشته بود تصحيح مى كند. سپس به نامه ها پاسخ مى دهد، ساعاتى نخ ريسى مى كند و ديدار ها آغاز مى شود. به دليل ضعف عمومى ناشى از روزه هاى پى درپى براى بازگرداندن صلح و آرامش به هند ساعت 10.30 به خواب مى رود.
ساعت ۱۷.۱۷ عصر: پاهاى گاندى ديگر چندان توان نداشت تا جسم ۴۹ كيلوگرمى او را به راحتى به مراسم دعاى شامگاهى برساند. هنوز نمى توانست به تنهايى قدم بردارد. «آبا» و «مانو» - نوه هاى دخترى خواهرش _ چون هميشه باپو (به معناى پدر) را همراهى مى كردند. هر چند صبح آن روز بعد از دوره روزه گيرى توانسته بود به تنهايى راه رود.
مانو به او گفته بود «باپوجى! چه خوب به تنهايى قدم برمى دارى.» گاندى با لبخند گفت: «خوب است، نه؟ به تنهايى گام زدن، به تنهايى گام زدن.» اين عبارات، اشعارى از تاگور بود. گاندى از اينكه سر وقت كارى را انجام ندهد، دلخور مى شد.
آن روز به دليل مذاكره با سردار والابهباجى پاتل معاون نخست وزير دولت تازه استقلال يافته مراسم دعا دير شده بود. پاتل و نهرو، نخست وزير، با هم اختلاف داشتند. گاندى از ساعت ۱۶ با پاتل ديدار كرد تا بتواند اختلافات را رفع كند. قرار بود شامگاه نيز با نهرو ديدار داشته باشد؛ شامگاهى كه هيچ گاه براى گاندى سر نرسيد.
ساعت 17.10 از پاتل عذر خواهى كرد: «مجبورم بروم» به آبا و مانو اعتراض كرد كه «شما ساعت من هستيد!» و در ميانه راه به خاطر هويج تازه اى كه آن روز به او داده بودند با آنها شوخى كرد: «پس شما خوراك گاو به من مى دهيد؟» آبا گفت كه «با» (همسر درگذشته گاندى به معناى مادر) مى گفت خوراك اسب.
به دليل دير شدن، آنها از راه سنگ چين به سمت جايگاه نرفتند بلكه از روى چمن ها ميان بر زدند. مردم راهرويى درست كرده بودند جايى كه ناتورام قدس براى سومين بار انتظار او را مى كشيد. او گاندى را متوقف كرد. گويى خم شد تا پا هاى او را ببوسد.
مانو گفت: «برادر مگر نمى بينيد باپو ديرش شده است؟» قدس با دست چپ مانو را به كنار هل داد و تپانچه خود را بيرون آورد و سه گلوله از فاصله كم به سينه گاندى شليك كرد. گلوله سوم كه به سينه او نشست هنوز ايستاده بود، زمزمه كرد: «He Ram, He Ram» (خدايا، خدايا) با لبخندى بر لب و دستانى به شكل احترام به قاتل خود گويى براى او دعا مى كند. سپس چون برگى بر زمين نشست.
ساعت ۱۷.۱۷ عصر بود. برخلاف تصور رايج گاندى چندين بار مورد سوءقصد قرار گرفت. ۳۰ ژوئن ۱۹۴۶ او در مراسم دعايى در پونا بعد از ترور نافرجامى گفت: «به لطف خدا هفت مرتبه از آرواره هاى مرگ نجات پيدا كردم. من تا به حال به كسى صدمه نزده ام، هيچ تنابنده اى را دشمن خود ندانستم اما درك نمى كنم چرا بار ها تلاش مى كنند كه زندگى ام را بگيرند؟ سوءقصد ديروز ناكام ماند. هنوز آمادگى مردن ندارم. من بعد از ۱۲۵ سال خواهم مرد.» البته اين پيش بينى او درست از آب درنيامد.
گاندی در نوجوانی. سال 1883
عکس یادگاری گاندی و برادرش. سال 1886
عکس یادگاری گاندی در مقابل دفتر وکالت همراه با کارمندانش
گاندی در حال استراحت در دفترش در افریقای جنوبی پس از آن که به وی حمله شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت. سال 1908
حضور گاندی در اجتماع هوادارنش پیش از ترک افریقای جنوبی به مقصد انگلیس. سال 1914
گاندی و "ایندیرا پریادارشینی" (ایندرا گاندی) نخست وزیر آینده هند. سال 1924
گاندی در حال استراحت در مکان نامعلوم. سال 1930
گاندی در راهپیمایی مسالمت آمیز موسوم به "نمک" در سال 1930 برای اتخاذ حق تولید و فروش نمک؛ این راهپیمایی آغاز مبارزات استقلاب هند بود و پس از آن گاندی به خاطر درخواست بیدرنگ استقلال هند از بریتانیا در سال 1942 به مدت هشت سال به زندان رفت.
ملاقات گاندی و چارلی چاپلین در لندن. سال 1931
گاندی در حال خروج از کاخ "سنت جیمز" در لندن. سال 1931
گاندی در بازدید از اجرای اپرای Nazionale Balilla در ایتالیا. سال 1931
گاندی در اعتصاب غذا. سال 1933
گاندی در ایستگاه "مارسلی" در فرانسه. سال 1934
گاندی در حال بیان اعلامیه صلح. سال 1934
بازدید گاندی از نمایشگاه کشاورزی در لندن. سال 1934
گاندی در حال قدم زدن در یک روستا. سال 1936
ملاقات گاندی و محمدعلی جناح در دهلی. سال 1939
گاندی در ایستگاه قطار در رم. سال 1940
گاندی در قطار رم. سال 1940
گاندی در حال مکالمه تلفنی در "سواگرام آشرام". سال 1941
گاندی و "محمد موهان مولاویا" در "واراناسی". سال 1941
گاندی در حال مشاهده باکتری جذام با میکروسکوپ در "سواگرام آشرام". سال 1942
گاندی و همسرش در "سواگرام آشرام". سال 1942
گاندی در ایستگاه قطار بمبئی پس از دیدار با محمدعلی جناح. سال 1944
گاندی در اوج مبارزات استقلال هند. سال 1945
گاندی در مراسم دعای صبحگاهی در بمبئی. سال 1946
گاندی و جواهر لعل نهرو در تجمع اعتراضی موسوم به "چرخ" در دهلی. سال 1946
گاندی و سیاستمدار بنگالی "فردریک بوروز". سال 1946
گاندی و "سبهاش چندر بوس" انقلابی ملی گرای هند. سال 1946
گاندی در حال سخنرانی پس از مراسم نیایش در دهلی. سال 1948
گاندی و "مولانا آزاد" در نشست کمیته کنگره هند در لندن. سال 1948
گاندی و جواهر لعل نهرو(سمت چپ) منتظر ماشی در بازگشت از "راجکوت"
مراسم تشییع گاندی در دهلی نو. سال 1948
مراسم تشییع مهاتما گاندی در دهلی نو. سال 1948