02-07-2016، 11:32
دولف هیتلر، رهبر آلمان نازی از شخصیت هایی بود که تأثیر عظیمی بر تاریخ دنیا گذاشت. بررسی آنچه که هیتلر انجام داد و تبعات آن هنوز هم مورد توجه زیادی قرار دارد و موضوع بحث ها و واکنش های مختلفی است. تاریخ نگاران زیادی نیز سال ها درباره «چه می شد اگر»های مربوط به هیتلر گمانه زنی کرده اند: چه می شد اگر حزب نازی به رهبری هیتلر به قدرت نمی رسید؟
عملیاتی که باعث شکست نازی ها شد
تاریخ نگاران زیادی نیز سال ها درباره «چه می شد اگر»های مربوط به هیتلر گمانه زنی کرده اند: چه می شد اگر حزب نازی به رهبری هیتلر به قدرت نمی رسید؟ چه می شد اگر هیتلر در سال 1941 استراتژی اش را تغییر می داد؟ چه می شد اگر نیروهای متحدین (آلمان نازی، ایتالیا و ژاپن) در جنگ جهانی دوم پیروز شده بودند و آمریکا بعد از جنگ تنها و هراسان مانده بود؟
یکی از مباحثی که کمتر در این خصوص به آن پرداخته شده، این است که اگر هیتلر به منابع نفتی عظیم دست پیدا کرده بود چه می شد؟ واقعیت این است که هیتلر به نفت نیاز زیادی داشت. در سال 1941 ماشین جنگی آلمان - تانک ها، هواپیماها و وسایل نقلیه زمینی نازی ها - باید خود را برای فعالیتی بسیار گسترده در سال های بعد آماده می کردند و سوخت برایشان حیاتی بود. هیتلر و متحدانش بخش زیادی از اروپا و شمال آفریقا را تحت کنترل خود داشتند اما مناطق نفت خیز دنیا از دسترس آن ها دور بود.
در سال 1939 آلمان معاهده عدم تجاوز را با اتحاد جماهیر شوروی به امضا رسانده بود. این سند به صورت محرمانه اکثر مناطق اروپای شرقی را بین دو قدرت تقسیم می کرد و خیال هیتلر را از بابت جبهه شرقی راحت می کرد و او می توانست راحت تر به حمله به لهستان و نیز جنگ با انگلیس و فرانسه در جبهه غربی مشغول باشد. معنی این معاهده برای استالین رهبر شوروی نیز این بود که او می توانست روی خطری که از جانب شرق تهدیدش می کرد - یعنی ژاپن - متمرکز شود.
در این معاهده همچنین بندی وجود داشت که تضمین فروش نفت به هیتلر بود و او از طریق کنترل رومانی نیز به نفت دسترسی داشت. با این وجود، عطش ماشین جنگی آلمان نازی بالاتر از این حرف ها بود و نیاز به نفت به شدت خود را نشان می داد. هیتلر می خواست به میدان های عظیم نفتی روسیه در قفقاز دسترسی داشته باشد و این یکی از دلایلی بود که در ماه ژوئن معاهده عدم تجاوز را لغو و به روس ها حمله کرد.
عملیات بارباروسا
دسترسی به نفت تنها دلیل هیتلر برای آغاز جنگ با استالین نبود. او مدت ها بود که مناطق غربی روسیه را در ذهنش به عنوان مکانی مناسب برای گسترش امپراتوری خودش در نظر گرفته بود. او در عین حال فکر می کرد تصفیه شدید رهبران ارتش سرخ که به دستور استالین در دهه 1930 انجام شده بود، لطمه جبران ناپذیری به شوروی زده و آن را ضعیف و آسیب پذیر کرده است. آلبر اشپیر (معمار نزدیک به هیتلر که در دوران جنگ جهانی دوم وزیر تسلیحات جنگی شد) در کتابش «درون رایش سوم» از قول هیتلر در این خصوص نوشته: «فقط لازم است که ما به در لگد بزنیم. کل ساختار پوسیده اش فرو خواهد ریخت.»
البته جنگ با روسیه تنها به خاطر دسترسی به منابع و سرزمین های بیشتر و افزودن آن ها به امپراتوری نازی نبود، بلکه بحث ایدئولوژی و نژاد هم در میان بود. ایدئولوژی فاشیسم در این جنگ به مصاف ایدئولوژی کمونیسم می رفت و نژاد آریایی نیز در برابر نژاد اسلاو صف می کشید. هیتلر این جنگ را راه از میان بردن اتحاد جماهیر شوروی و نابود کردن یا به اسارت کشیدن مردم اروپای شرقی می دید.
این گونه بود که در 22 ژوئن سال 1941، ارتش آلمان به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد. هیتلر انتظار داشت که این عملیات سریع جواب بدهد و استالین ظرف مدت کوتاهی تسلیم شود. اما اشتباهات محاسباتی هیتلر در این خصوص خیلی زیاد بود و او قدرت روس ها و نیز تأثیر منفی آب و هوای روسیه در پیشروی نیروهای نازی را به شدت دست کم گرفته بود. نازی ها نتوانستند روس ها را شکست بدهند و هزینه ها و تلفات زیادی هم روی دستشان ماند. عملیات بارباروسا به این ترتیب شکست خورد و آلمان نازی در شرایطی قرار گرفت که هم در جبهه شرقی و هم در جبهه غربی باید با دشمنانش می جنگید. این عملیات یکی از اصلی ترین علل شکست نازی ها در جنگ جهانی دوم بود و در پایان جنگ در سال 1945 هم روس ها بودند که وارد آلمان شدند و کنترل پایتخت ? برلین - را کوتاه زمانی بعد از خودکشی هیتلر به دست گرفتند.
عملیات فرضی
اما چه می شد اگر هیتلر راهی کاملاً متفاوت را در پیش گرفته بود؟ چه می شد اگر او ایده گسترش امپراتوری اش به سمت شرق را کنار می گذاشت و برای تداوم تغذیه ماشین جنگی اش تنها روی به دست آوردن نفت متمرکز می شد؟
عظیم ترین ذخایر نفتی دنیا در ایران، عراق و عربستان سعودی واقع شده اند و در بهار سال 1941 همه این سرزمین ها تحت نفوذ نیروهای متفقین بودند. در همین حال در سپتامبر سال 1940، ایتالیا تحت رهبری بنیتو موسولینی از لیبی به مصر (که در کنترل انگلیس بود) حمله کرده و مسیر حمله به یونان را نیز از طریق آلبانی در پیش گرفته بود.
اما کمپین های جنگی موسولینی کاملاً موفقیت آمیز نبودند و هیتلر مجبور شد برای کمک به نیروهای او در این مناطق، نیروهای نازی را نیز اعزام کند. این مساله احتمالاً برای هیتلر در آن زمان دردسرساز بود، اما او می توانست از اشغال یونان به عنوان سکوی پرتابی برای ماجراجویی های بیشتر در خاورمیانه استفاده کند. اگر هیتلر همان تعداد از لشکرهای اعزامی به شوروی را برای حمله به سوریه یا ترکیه و بعد هم عراق به کار گرفته بود، احتمالاً می توانست به تاسیسات نفتی در این مناطق دسترسی پیدا کند و بخش زیادی از مشکلاتش حل می شد.
هیتلر این کار را نکرد، اما اسنادی وجود دارد که نشان می دهد او این ایده را مورد تأمل قرار داده بود. هیتلر در واکنش به کودتایی که در عراق علیه انگلیسی ها اتفاق افتاده بود، دستورالعملی ارائه داده بود که ناظر بر حمایت از برخی نیروها در کشورهای عربی بود. اما استفاده از این مساله برای پیش بردن عملیاتی گسترده تر و رسیدن به منابع نفتی در این کشورها ظاهراً کمتر مورد توجه هیتلر قرار داشت.
جان کیگان ? تاریخ نگار - در مقاله «نیاز به خاورمیانه، 1941» این ایده را مطرح می کند که اگر هیتلر می خواست از طریق سوریه به عراق حمله کند، باید استراتژی پرش قورباغه ای را - که اتفاقاً بعدها توسط آمریکا برای اشغال ژاپن استفاده شد - مورد توجه قرار می داد. طبق این استراتژی، کشور مهاجم پیش از حمله به مقصد خود که یک جزیره بود، اقیانوس را به صورت تدریجی و با حرکت در میان جزایر مختلف منتهی به آن طی می کرد. در این راستا هیتلر باید از طریق جزیره رودس (که متعلق به متحدش ایتالیا بود) به شکلی موفقیت آمیز به قبرس حمله می کرد و خود را در موقعیتی مناسب برای حمله به سوریه از طریق دریایی یا زمینی قرار می داد.
در عین حال تعداد نیروهای فرانسوی حاضر در سوریه و لبنان در آن زمان زیاد نبود و آن ها از حمایت هوایی و تجهیزات پیشرفته نیز برخوردار نبودند و می شد حدس زد که قادر به مقابله با نیروهای هیتلر نباشند. هیتلر می توانست از این ضعف استفاده کند اما مشکل بزرگی در این برنامه وجود داشت: نازی ها باید کشتی های زیادی را برای جابجا کردن نیرو در اختیار می داشتند و این در حالی بود که منطقه شرق مدیترانه در کنترل کشتی های قوی بریتانیایی بود.
اما اگر هیتلر نمی توانست کشتی ها و نیروی دریایی به این منطقه اعزام کند، راه حل دیگری پیش رویش بود. او باید راهش را از ترکیه - که اعلام بی طرفی کرده بود - باز می کرد و از طریق استانبول، خودش را به مناطق نفت خیز مورد نظر در خاورمیانه می رساند. او در فرمان 32 خود نیز به تشکیل نیرویی در بلغارستان اشاره کرده بود که «آن قدر قوی باشد که ترکیه را از لحاظ سیاسی رام و هدایت شونده کند یا مقاومت آن را بشکند».
ترک ها جنگجویان بی باکی بودند اما تجهیزات نظامی شان به اندازه آلمان ها مدرن نبود و نمی توانستند مدت زیادی در برابر حمله نازی ها دوام بیاورند. اگر ترکیه سقوط می کرد، نیروهای هیتلر خود را کاملاً نزدیک به میدان های نفتی می دیدند. آن ها در عین حال در موقعیتی قرار می گرفتند که احتمال حمله به میادین نفتی قفقاز را نیز از طریق جنوب فراهم می کرد. حمله از این مسیر می توانست بسیاری از مشکلات پیشروی در غرب روسیه را - که باعث شکست عملیات بارباروسا شده بودند - از میان بردارد. در واقع تمام اهداف عملیات بارباروسا در صورت اشغال ترکیه برآورده می شد و ارتش آلمان از دو جهت مختلف پیشروی می کرد.
روباه صحرا
عامل دیگری که احتمال موفقیت حمله آلمان ها به خاورمیانه در سال 1941 را بالا می برد، حضور آروین رومل ژنرال ارشد (فیلد مارشال) نیروهای آلمانی بود. رومل و گروهی از نیروهای تحت فرماندهی اش در اوایل سال 1941 به لیبی اعزام شده بودند تا به نیروهای ایتالیا (که متحمل چند شکست پیاپی از سوی نیروهای بریتانیا شده بودند) پشتیبانی برسانند. رومل که ملقب به «روباه صحرا» شده بود در شمال آفریقا به رغم کمبود نیرو و کمبود تجهیزات توانست ضربات سنگینی به نیروهای متفقین وارد کند و تاریخ نگاران همچنان او را بهترین فرمانده نبرد زمینی در صحرا می دانند. او فرماندهی بود که از ضعف های دشمن بهترین استفاده را می کرد و در لحظه ای که فرصت را مناسب می دید، ریسک را می پذیرفت و وارد عمل می شد.
اما رومل همواره با مشکل کمبود نیرو و تجهیزات مواجه بود. در سال 1942 رومل و نیروهای معروف Afrika Korps تحت فرماندهی او توانستند تقریباً تمام نیروهای متفقین در شمال آفریقا را از سر راه رسیدن به مصر کنار بزنند اما رومل بدون پشتیبانی بیشتر نمی توانست جلوتر برود و هیتلر هم نیرو و تجهیزات مورد نیاز او را تأمین نکرد.
با وجود تمام این گمانه زنی ها، تاریخ نگار امروزی نمی تواند واقعاً به این نتیجه برسد که هیتلر باید مسیر مناطق نفت خیز خاورمیانه را از طریق ترکیه و سوریه طی می کرد یا نه. مشکلاتی که رومل و نیروهایش در شمال آفریقا داشتند احتمالاً در پیشروی نیروهای نازی در ترکیه نیز پیش می آمد و مقابله با نیروهای متفقین در خاورمیانه هم کار بسیار سختی بود. اما اگر نیروهای متحدین واقعاً این مسیر را برای رسیدن به نفت خاورمیانه و قفقاز طی کرده بودند، نتیجه جنگ جهانی دوم به احتمال زیاد تغییر می کرد. نیروهای نازی تحت فرماندهی روباه صحرا قدرت آن را داشتند که بخش های زیادی از خاورمیانه را بگیرند و حتی از ایران هم بگذرند و خود را به هند برسانند. حالت ایده آل برای نیروهای متحدین این بود که ژاپن هم به تدریج به سمت غرب پیشروی کند و مناطقی را که در اختیار نیروهای بریتانیایی بود در کنترل بگیرد و خود را از سمت مخالف به هند برساند. این سناریو اکنون چندان محتمل به نظر نمی رسد اما فراز و نشیب های جنگ جهانی دوم آن قدر زیاد و غیرقابل پیش بینی بود که حتی سناریوی کنترل تمام این مناطق توسط نیروهای متحدین هم دور از ذهن نمی بود. بزرگترین پیروزی هیتلر در نهایت این می شد که دست بریتانیا را در تمام این مناطق ببندد و آمریکا را نیز در نیمکره غربی منزوی کند و البته این ها اتفاقاتی بودند که نیفتادند.
عملیاتی که باعث شکست نازی ها شد
تاریخ نگاران زیادی نیز سال ها درباره «چه می شد اگر»های مربوط به هیتلر گمانه زنی کرده اند: چه می شد اگر حزب نازی به رهبری هیتلر به قدرت نمی رسید؟ چه می شد اگر هیتلر در سال 1941 استراتژی اش را تغییر می داد؟ چه می شد اگر نیروهای متحدین (آلمان نازی، ایتالیا و ژاپن) در جنگ جهانی دوم پیروز شده بودند و آمریکا بعد از جنگ تنها و هراسان مانده بود؟
یکی از مباحثی که کمتر در این خصوص به آن پرداخته شده، این است که اگر هیتلر به منابع نفتی عظیم دست پیدا کرده بود چه می شد؟ واقعیت این است که هیتلر به نفت نیاز زیادی داشت. در سال 1941 ماشین جنگی آلمان - تانک ها، هواپیماها و وسایل نقلیه زمینی نازی ها - باید خود را برای فعالیتی بسیار گسترده در سال های بعد آماده می کردند و سوخت برایشان حیاتی بود. هیتلر و متحدانش بخش زیادی از اروپا و شمال آفریقا را تحت کنترل خود داشتند اما مناطق نفت خیز دنیا از دسترس آن ها دور بود.
در سال 1939 آلمان معاهده عدم تجاوز را با اتحاد جماهیر شوروی به امضا رسانده بود. این سند به صورت محرمانه اکثر مناطق اروپای شرقی را بین دو قدرت تقسیم می کرد و خیال هیتلر را از بابت جبهه شرقی راحت می کرد و او می توانست راحت تر به حمله به لهستان و نیز جنگ با انگلیس و فرانسه در جبهه غربی مشغول باشد. معنی این معاهده برای استالین رهبر شوروی نیز این بود که او می توانست روی خطری که از جانب شرق تهدیدش می کرد - یعنی ژاپن - متمرکز شود.
در این معاهده همچنین بندی وجود داشت که تضمین فروش نفت به هیتلر بود و او از طریق کنترل رومانی نیز به نفت دسترسی داشت. با این وجود، عطش ماشین جنگی آلمان نازی بالاتر از این حرف ها بود و نیاز به نفت به شدت خود را نشان می داد. هیتلر می خواست به میدان های عظیم نفتی روسیه در قفقاز دسترسی داشته باشد و این یکی از دلایلی بود که در ماه ژوئن معاهده عدم تجاوز را لغو و به روس ها حمله کرد.
عملیات بارباروسا
دسترسی به نفت تنها دلیل هیتلر برای آغاز جنگ با استالین نبود. او مدت ها بود که مناطق غربی روسیه را در ذهنش به عنوان مکانی مناسب برای گسترش امپراتوری خودش در نظر گرفته بود. او در عین حال فکر می کرد تصفیه شدید رهبران ارتش سرخ که به دستور استالین در دهه 1930 انجام شده بود، لطمه جبران ناپذیری به شوروی زده و آن را ضعیف و آسیب پذیر کرده است. آلبر اشپیر (معمار نزدیک به هیتلر که در دوران جنگ جهانی دوم وزیر تسلیحات جنگی شد) در کتابش «درون رایش سوم» از قول هیتلر در این خصوص نوشته: «فقط لازم است که ما به در لگد بزنیم. کل ساختار پوسیده اش فرو خواهد ریخت.»
البته جنگ با روسیه تنها به خاطر دسترسی به منابع و سرزمین های بیشتر و افزودن آن ها به امپراتوری نازی نبود، بلکه بحث ایدئولوژی و نژاد هم در میان بود. ایدئولوژی فاشیسم در این جنگ به مصاف ایدئولوژی کمونیسم می رفت و نژاد آریایی نیز در برابر نژاد اسلاو صف می کشید. هیتلر این جنگ را راه از میان بردن اتحاد جماهیر شوروی و نابود کردن یا به اسارت کشیدن مردم اروپای شرقی می دید.
این گونه بود که در 22 ژوئن سال 1941، ارتش آلمان به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد. هیتلر انتظار داشت که این عملیات سریع جواب بدهد و استالین ظرف مدت کوتاهی تسلیم شود. اما اشتباهات محاسباتی هیتلر در این خصوص خیلی زیاد بود و او قدرت روس ها و نیز تأثیر منفی آب و هوای روسیه در پیشروی نیروهای نازی را به شدت دست کم گرفته بود. نازی ها نتوانستند روس ها را شکست بدهند و هزینه ها و تلفات زیادی هم روی دستشان ماند. عملیات بارباروسا به این ترتیب شکست خورد و آلمان نازی در شرایطی قرار گرفت که هم در جبهه شرقی و هم در جبهه غربی باید با دشمنانش می جنگید. این عملیات یکی از اصلی ترین علل شکست نازی ها در جنگ جهانی دوم بود و در پایان جنگ در سال 1945 هم روس ها بودند که وارد آلمان شدند و کنترل پایتخت ? برلین - را کوتاه زمانی بعد از خودکشی هیتلر به دست گرفتند.
عملیات فرضی
اما چه می شد اگر هیتلر راهی کاملاً متفاوت را در پیش گرفته بود؟ چه می شد اگر او ایده گسترش امپراتوری اش به سمت شرق را کنار می گذاشت و برای تداوم تغذیه ماشین جنگی اش تنها روی به دست آوردن نفت متمرکز می شد؟
عظیم ترین ذخایر نفتی دنیا در ایران، عراق و عربستان سعودی واقع شده اند و در بهار سال 1941 همه این سرزمین ها تحت نفوذ نیروهای متفقین بودند. در همین حال در سپتامبر سال 1940، ایتالیا تحت رهبری بنیتو موسولینی از لیبی به مصر (که در کنترل انگلیس بود) حمله کرده و مسیر حمله به یونان را نیز از طریق آلبانی در پیش گرفته بود.
اما کمپین های جنگی موسولینی کاملاً موفقیت آمیز نبودند و هیتلر مجبور شد برای کمک به نیروهای او در این مناطق، نیروهای نازی را نیز اعزام کند. این مساله احتمالاً برای هیتلر در آن زمان دردسرساز بود، اما او می توانست از اشغال یونان به عنوان سکوی پرتابی برای ماجراجویی های بیشتر در خاورمیانه استفاده کند. اگر هیتلر همان تعداد از لشکرهای اعزامی به شوروی را برای حمله به سوریه یا ترکیه و بعد هم عراق به کار گرفته بود، احتمالاً می توانست به تاسیسات نفتی در این مناطق دسترسی پیدا کند و بخش زیادی از مشکلاتش حل می شد.
هیتلر این کار را نکرد، اما اسنادی وجود دارد که نشان می دهد او این ایده را مورد تأمل قرار داده بود. هیتلر در واکنش به کودتایی که در عراق علیه انگلیسی ها اتفاق افتاده بود، دستورالعملی ارائه داده بود که ناظر بر حمایت از برخی نیروها در کشورهای عربی بود. اما استفاده از این مساله برای پیش بردن عملیاتی گسترده تر و رسیدن به منابع نفتی در این کشورها ظاهراً کمتر مورد توجه هیتلر قرار داشت.
جان کیگان ? تاریخ نگار - در مقاله «نیاز به خاورمیانه، 1941» این ایده را مطرح می کند که اگر هیتلر می خواست از طریق سوریه به عراق حمله کند، باید استراتژی پرش قورباغه ای را - که اتفاقاً بعدها توسط آمریکا برای اشغال ژاپن استفاده شد - مورد توجه قرار می داد. طبق این استراتژی، کشور مهاجم پیش از حمله به مقصد خود که یک جزیره بود، اقیانوس را به صورت تدریجی و با حرکت در میان جزایر مختلف منتهی به آن طی می کرد. در این راستا هیتلر باید از طریق جزیره رودس (که متعلق به متحدش ایتالیا بود) به شکلی موفقیت آمیز به قبرس حمله می کرد و خود را در موقعیتی مناسب برای حمله به سوریه از طریق دریایی یا زمینی قرار می داد.
در عین حال تعداد نیروهای فرانسوی حاضر در سوریه و لبنان در آن زمان زیاد نبود و آن ها از حمایت هوایی و تجهیزات پیشرفته نیز برخوردار نبودند و می شد حدس زد که قادر به مقابله با نیروهای هیتلر نباشند. هیتلر می توانست از این ضعف استفاده کند اما مشکل بزرگی در این برنامه وجود داشت: نازی ها باید کشتی های زیادی را برای جابجا کردن نیرو در اختیار می داشتند و این در حالی بود که منطقه شرق مدیترانه در کنترل کشتی های قوی بریتانیایی بود.
اما اگر هیتلر نمی توانست کشتی ها و نیروی دریایی به این منطقه اعزام کند، راه حل دیگری پیش رویش بود. او باید راهش را از ترکیه - که اعلام بی طرفی کرده بود - باز می کرد و از طریق استانبول، خودش را به مناطق نفت خیز مورد نظر در خاورمیانه می رساند. او در فرمان 32 خود نیز به تشکیل نیرویی در بلغارستان اشاره کرده بود که «آن قدر قوی باشد که ترکیه را از لحاظ سیاسی رام و هدایت شونده کند یا مقاومت آن را بشکند».
ترک ها جنگجویان بی باکی بودند اما تجهیزات نظامی شان به اندازه آلمان ها مدرن نبود و نمی توانستند مدت زیادی در برابر حمله نازی ها دوام بیاورند. اگر ترکیه سقوط می کرد، نیروهای هیتلر خود را کاملاً نزدیک به میدان های نفتی می دیدند. آن ها در عین حال در موقعیتی قرار می گرفتند که احتمال حمله به میادین نفتی قفقاز را نیز از طریق جنوب فراهم می کرد. حمله از این مسیر می توانست بسیاری از مشکلات پیشروی در غرب روسیه را - که باعث شکست عملیات بارباروسا شده بودند - از میان بردارد. در واقع تمام اهداف عملیات بارباروسا در صورت اشغال ترکیه برآورده می شد و ارتش آلمان از دو جهت مختلف پیشروی می کرد.
روباه صحرا
عامل دیگری که احتمال موفقیت حمله آلمان ها به خاورمیانه در سال 1941 را بالا می برد، حضور آروین رومل ژنرال ارشد (فیلد مارشال) نیروهای آلمانی بود. رومل و گروهی از نیروهای تحت فرماندهی اش در اوایل سال 1941 به لیبی اعزام شده بودند تا به نیروهای ایتالیا (که متحمل چند شکست پیاپی از سوی نیروهای بریتانیا شده بودند) پشتیبانی برسانند. رومل که ملقب به «روباه صحرا» شده بود در شمال آفریقا به رغم کمبود نیرو و کمبود تجهیزات توانست ضربات سنگینی به نیروهای متفقین وارد کند و تاریخ نگاران همچنان او را بهترین فرمانده نبرد زمینی در صحرا می دانند. او فرماندهی بود که از ضعف های دشمن بهترین استفاده را می کرد و در لحظه ای که فرصت را مناسب می دید، ریسک را می پذیرفت و وارد عمل می شد.
اما رومل همواره با مشکل کمبود نیرو و تجهیزات مواجه بود. در سال 1942 رومل و نیروهای معروف Afrika Korps تحت فرماندهی او توانستند تقریباً تمام نیروهای متفقین در شمال آفریقا را از سر راه رسیدن به مصر کنار بزنند اما رومل بدون پشتیبانی بیشتر نمی توانست جلوتر برود و هیتلر هم نیرو و تجهیزات مورد نیاز او را تأمین نکرد.
با وجود تمام این گمانه زنی ها، تاریخ نگار امروزی نمی تواند واقعاً به این نتیجه برسد که هیتلر باید مسیر مناطق نفت خیز خاورمیانه را از طریق ترکیه و سوریه طی می کرد یا نه. مشکلاتی که رومل و نیروهایش در شمال آفریقا داشتند احتمالاً در پیشروی نیروهای نازی در ترکیه نیز پیش می آمد و مقابله با نیروهای متفقین در خاورمیانه هم کار بسیار سختی بود. اما اگر نیروهای متحدین واقعاً این مسیر را برای رسیدن به نفت خاورمیانه و قفقاز طی کرده بودند، نتیجه جنگ جهانی دوم به احتمال زیاد تغییر می کرد. نیروهای نازی تحت فرماندهی روباه صحرا قدرت آن را داشتند که بخش های زیادی از خاورمیانه را بگیرند و حتی از ایران هم بگذرند و خود را به هند برسانند. حالت ایده آل برای نیروهای متحدین این بود که ژاپن هم به تدریج به سمت غرب پیشروی کند و مناطقی را که در اختیار نیروهای بریتانیایی بود در کنترل بگیرد و خود را از سمت مخالف به هند برساند. این سناریو اکنون چندان محتمل به نظر نمی رسد اما فراز و نشیب های جنگ جهانی دوم آن قدر زیاد و غیرقابل پیش بینی بود که حتی سناریوی کنترل تمام این مناطق توسط نیروهای متحدین هم دور از ذهن نمی بود. بزرگترین پیروزی هیتلر در نهایت این می شد که دست بریتانیا را در تمام این مناطق ببندد و آمریکا را نیز در نیمکره غربی منزوی کند و البته این ها اتفاقاتی بودند که نیفتادند.