20-05-2017، 14:50
می رفت یه جای دور به قلب شهر نور
یه جا که مردمش میدن بش آب و دون
پرنده خسته بود، جفت چشاشو بسته بود
درونش وصله بود، قلبشم شکسته بود ..
یه جا که مردمش میدن بش آب و دون
پرنده خسته بود، جفت چشاشو بسته بود
درونش وصله بود، قلبشم شکسته بود ..