[img]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[/img]
درست آخرین روز از اولین ماه فصل زمستان سال گذشته بود ک...
دوباره بعد از مدتی اورا دیدم
دیگر داشتم باورم را نسبت ب این ضرب المثل معروف از دست میدادم
*کوه ب کوه نمیرسد ..آدم ب آدم میرسد*
لحظه ای بی تفاوت از کنارش گذشتم....
بعد ایستادم و اندکی ب پشت سر نگاه کردم...گویی او نیز مرا شناخته بود
ب سویم آمد..
تردید داشتم بین ماندن یا رفتن
اما ماندم...خواستم لذت شیرینیه لحظه ای را ک همیشه در انتظارش بودم با تمام وجود بچشم
هنوز همان لبخند دل نشین ..
هنوز همان قامت بلند..
هنوز همان نگاه نافذ...
همه را حفظ کرده بود
بار دیگر برای تماشای او سرم را بلند کردم...
او حالش خوب بود اما ب راحتی میتوانست فهمید ک چقدر اوهم منتظر دیدار دوباره ی ما بود...
دوست داشتم تمام ساعت ها از حرکت بایستند تا بتوانم برای ساعت ها با او صحبت کنم..
ب اندازه ی یک دنیا حرف در دل برای گفتن داشتم
اما باز محدود بودن زمان مارا از هم دور کرد
خداحافظی کردم و در این هوای سرد دست هایم را در جیب هایم فرو کردم...
نفسی عمیق کشیدم و ب نامردیه دنیاخندیدم
چرا ک همیشه من و او ب دنیا وفا کرده بودیم
ولی
این دنیا بود ک اورا برای کشیدن او ب سوی خود از من ربود.....
دنیا ...واژه ای ک هرگز برای بخشیدن آن در دلم جایی وجود ندارد...
:ess::ess::ess:
[/img]
درست آخرین روز از اولین ماه فصل زمستان سال گذشته بود ک...
دوباره بعد از مدتی اورا دیدم
دیگر داشتم باورم را نسبت ب این ضرب المثل معروف از دست میدادم
*کوه ب کوه نمیرسد ..آدم ب آدم میرسد*
لحظه ای بی تفاوت از کنارش گذشتم....
بعد ایستادم و اندکی ب پشت سر نگاه کردم...گویی او نیز مرا شناخته بود
ب سویم آمد..
تردید داشتم بین ماندن یا رفتن
اما ماندم...خواستم لذت شیرینیه لحظه ای را ک همیشه در انتظارش بودم با تمام وجود بچشم
هنوز همان لبخند دل نشین ..
هنوز همان قامت بلند..
هنوز همان نگاه نافذ...
همه را حفظ کرده بود
بار دیگر برای تماشای او سرم را بلند کردم...
او حالش خوب بود اما ب راحتی میتوانست فهمید ک چقدر اوهم منتظر دیدار دوباره ی ما بود...
دوست داشتم تمام ساعت ها از حرکت بایستند تا بتوانم برای ساعت ها با او صحبت کنم..
ب اندازه ی یک دنیا حرف در دل برای گفتن داشتم
اما باز محدود بودن زمان مارا از هم دور کرد
خداحافظی کردم و در این هوای سرد دست هایم را در جیب هایم فرو کردم...
نفسی عمیق کشیدم و ب نامردیه دنیاخندیدم
چرا ک همیشه من و او ب دنیا وفا کرده بودیم
ولی
این دنیا بود ک اورا برای کشیدن او ب سوی خود از من ربود.....
دنیا ...واژه ای ک هرگز برای بخشیدن آن در دلم جایی وجود ندارد...
:ess::ess::ess: