01-02-2016، 22:18
خستم از بغضي كه چندساله باهامه وهيچ وقت ولم نميكنه... خسته از اون عشقيم كه ميدونست اينقدر دوستش دارم كه بگه بمير بدون لحظه اي مكث ميمردم ..نگفت ولي كاري كرد كه زجر كش بشم... از اوني خستم كه بهم پناه آورد شدم پناه گاه امنش ولي زير همون پناهگاه زندگيمو به باد داد وجونيمو گرفت... آره خستم .. از اين دنيايي كه عشقا جاشون رو با شهوت عوض كردن,ازاين دنيا كه اسم نيرنگ شده زرنگي,بي غيرتي شده روشن فكري,فحشا واسه خودش شده شغل خستم.. از اين همه تبعيض از اين كه اگه يه جوون پارتي نداشته باشه كلاهش پس معركس خستم.. ازاين ادمايي كه واسه زياد كردن پولشون خون مردم رو تو شيشه كردن,از اين آدمايي كه واسه بالارفتن بقيه رو پله ميكنن از اونا خستم.. تونيگا به خنده هام نكن,كه همش تظاهره,دل بايد شاد باشه كه ديگه آدما دلي واسم نذاشتن... از چشمام خستم... كه باهاشون ديدم يه بچه آدامس فروش زير چرخهاي يه ماشين شاسي بلند له شده بود وراننده خيلي ريلكس داشت با موبايلش قراراشو عقب مينداخت.يا اونجايي كه ديدم يه زن با هزار تا غر زدن يه شام جلوي شوهر ساده كارگرش ميذاشت ولي ظهر كه ميشد واسه به قول خودش عشقش كه 13سال ازخودش كوچيكتر بود ناهار ميبرد,يا ديدم اون مردي كه زنش مانتوش رو از بس پوشيده بود نخ كش شده بود ولي واسه مناسبتاي مختلف واسه يه هرزه كادوهاي مختلف ميگرفت و من كاري ازدستم برنميومد خستم... از گوشهام خستم... از اين گوشهام كه باهاش شنيدم يه بيمارو واسه نداشتن هزينه بيمارستان وسط بيابون ولش كرده بودن ياشنيدم كه عده اي خاص ميلياردها پول بيت المالو يك شبه خوردن يا شنيدم كه ديگه خونه سالمندان ها جا نداره يا شنيدم استادي كه الگوي دانشجوهاست واسه دادن نمره چه پيشنهادهي بي شرمانه اي ميداد ومن نميتونم كاري كنم خستم.. آره خستم از اشكاي مادرم كه داره ميبينه جوونش جلو چشماش داره آب ميشه ولي كاري نميتونه بكنه.. من از اينا خستم,خب تو بگو حق ندارم خسته باشم