امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 3.86
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

" گفتگــو و بررسی سـریالهای کــره ای "

خب قبوله .
بله معلومه که اول از هرچیزی جومونگو میزارم ^^ ♡
______
اسم اصلی : 주몽
به انگلیسی : Jumong
به فارسی : افسانه ی جومونگ ! [ نمیدونم این افسانه رو برا چی گذاشتن ._. اخه اصلا افسانه هم نیست تاریخ واقعی خوده کره ست ! ]
سال تولید : 2006-2007
پخش از ایران : 1387
داستان : دو نفر به اسم های گواموا و هموسو باهم دوست های صمیمی بودن که اولی شاهزاده ی بویو و دومی قهرمان مردمی و رییس گروه دامول هستن ؛ این دو با امپراطوری هان که بسیار قویه دشمنی میورزن ولی پدر گواموا ، امپراطور بویو با کارهای پسرش مخالفت میکنه و طی تله ای هموسو رو گیر میندازه . با ماجراهای زیاد هموسو کور و در اخر تیربارون میشه و به دریا میفته و گواموا از این اتفاق خیلی ناراحت میشه و همه فکر میکنن اون مرده . زنی به اسم یوها از هموسو بارداره و چون معشوقه ی گواموا هم هست برای امنیت خودشو بچش و به اصرار زیاد گواموا باهاش ازدواج میکنه و پیش اون در قصر زندگی میکنه . زمان میگذره و گواموا شاه میشه و این بچه بزرگ میشه ... این بچه همون جومونگه ! و با بزرگ شدن جومونگ به مردی جوان ماجراها تازه شروع میشه...
نمره ی سریال از 10 : 7.9
( ولی اگه به من بود به جومونگ حداقل 8.5 میدادم .. )
شخصیتها و نقش ها :
سونگ ایل گوک / جومونگ
هان هه جین / سوسانو ( زن دوم و اولین معشوقه ی جومونگ )
سونگ جی هیو / یی سویا ( زن جومونگ )
اوه یون سو / یوها ( مادر جومونگ )
کیم سونگ سو / تسو ( پسر ارشد گواموا و یه جورایی داداش جومونگ و البته شخصیت منفی )
جون کوانگ ریول / گواموا ( امپراطور بویو )
به سو بین / سایونگ ( از باوفاترین یاران سوسانو )
جین هی کیونگ / یومیول ( کاهنه ی اعظم بویو که بعدا از یاران جومونگ میشه و بخاطر جومونگ هم میمیره )
کیون میری / وان هو ( بانوی اول و زن اول امپراطور و مامان تسو و یونگپو )
هئو جون هو / هموسو ( رییس گروه دامول و بابای واقعی جومونگ )
وون کی جون / یونگ پو ( داداش کوچیکه تسو )
تام هی پارک / سولان ( زن تسو )
هو مین یو / اویی ( یکی از سه برادر قصم خورده ی جومونگ )
لی جه یونگ / بودوکبول ( وزیر اعظم بویو )
آن یونگ جون / یوری ( پسر جومونگ )
لی گه این / موپالمو ( اهنگر جومونگ که خیلی این بشر خوبه ! )
کیم بیونگ کی / یونتابال ( ارباب و رییس قبیله گیرو و بابای سوسانو )
لیم ده هو / هیوبو ( یکی از سه برادر قصم خورده ی جومونگ )
جونگ هون آن / ماری ( یکی از سه برادر قصم خورده جومونگ )
هنوز خیلی بازیگرارو نگفتم ولی دهنم دیگه سرویس میشه ! -_-
خب خب .. و چن تا توضیح :
سوسانو و جومونگ عاشق هم بودن ولی وقتی جومونگ یه مدت مفقود میشه ، همه از جمله سوسانو فک میکنن مرده و چون تسو هم به سوسانو علاقه داشت ، سوسانو به اوته ( برادر سایونگ ) میگه باید باهم ازدواج کنیم و میکنن ولی بعدا که میفهمه جومونگ زنده س خیلی گریه میکنه و اینا ولی دیگه فایده نداره . البته 4 سال بعد اونا بالاخره بهم میرسن و اون زمان هم دوباره چون اینبار جومونگ فک میکرده سویا و پسرش یوری مردن با سوسانو ازدواج میکنه .

و مثلث عشقی هموسو و یوها و گواموا ! خب ، اولین بار گواموا یوها رو تو دهکده شون هابک میبینه و ازش خوشش میاد ولی یوها هنوز حسی بهش پیدا نمیکنه . یوها یه بار جون هموسو رو نجات میده و بهم کم کم علاقه مند میشن و گواموا جا میمونه ! گواموا میفهمه هموسو یوها رو دوس داره و ناراحت میشه اما چون هموسو رفیقشه و حاضره براش جونشم بده از عشقش صرفه نظر میکنه .. ولی بعد از اینکه همه فک میکنن هموسو مرده یوها و گواموا بالاخره باهم ازدواج میکنن و یوها میشه زن دوم امپراطور و بچش جومونگ رو پسر خوده امپراطور جا میزنن و فقط افراد کمی این واقعیتو میدونن که جومونگ پسره هموسوئه نه امپراطور گواموا .

طریقه ی اشنایی جومونگ با سویا اینه که وقتی مفقود میشه سویا جونشو نجات میده ( درست عین ماجرای اشنایی مامان بابای خودش ! ) و تو قبیله ی سویا اینا شورش میشه و جومونگ نجاتش میده و با خودش به بویو میبره و چون میفهمه سوسانو ازدواج کرده و دیگه نمیتونه با اون باشه ، با سویا ازدواج میکنه .

ازدواج تسو و سولان یه ازدواج سیاسی بوده که باعث بوجود اومدن رابطه بین بویو و هان به ویژه شهر زوانتو که فرمانده ش بابای سولانه بشه . جالبه که بدونید بابای سولان ، فرماندار یانگ جو یه زمانی در کودکی و جوانی دوست امپراطور گواموا بوده ! ولی بخاطر مسئله ی هموسو دوستیشون بهم میخوره .

و حالا جومونگ !! جومونگ راستش در ابتدا خیلیییی بی عرضه بوده ! D: جومونگ حتی بلد نبوده شمشیر تو دستش بگیره ولی با کمک مادرش اموزش میبینه توسط بعضی ها .. و اون بالاخره با هموسو که همه فک میکردن مرده روبه رو میشه ! هموسو استاد جومونگ میشه و بهش تعلیم میده در حالیکه هیچ کدوم نمیدونن پدر و پسر هستن ! و جومونگ بعد از مرگ هموسو توسط تسو و یونگ پوی لعنتی >.< بالاخره میفهمه اون مرد پدر واقعیش بوده ! البته باید بگم بعضی ها مثل بانو یومیول و وزیر اعظم خبر داشتن هموسو زنده س و خودشون زندانیش کردن ..
جومونگ کاملا نشون دهنده ی رشد عقلی و تکامل یک انسانه . جومونگ از 0 هم پایین تر بوده اولش ، ولی به قدری پیشرفت میکنه که در اخر یه امپراطوری جدید تاسیس میکنه ، امپراطوری گوگوریو که با کمک سوسانو هم بوده . و هردو ، شاه و ملکه ی گوگوریو میشن .

راجبع به سوسانو باید بگم سوسانو از شوهر اولش یعنی اوته بارداره ولی شوهرش میمیره و بعدها که با جومونگ ازدواج میکنه پسراش هم میشن پسرای جومونگ ! با اینکه خون جومونگ اصلا تو رگهاشون نیست . دقیقا اتفاقی که واسه خوده جومونگ افتاد میفته ! جومونگ هم خون امپراطور تو رگهاش نبود ولی پسرش شد . کلا اتفاقا هی تکرار میشن !

سویا بعد از اینکه میفهمه جومونگ و سوسانو ازدواج کردن خیلی خانومی میکنه و میره از اونجا . اخه درست وقتی سویا و یوری به امپراطوری گوگوریو میرسن که مراسم عروسی جومونگ و سوسانو بوده ! از این بدتر مگه داریم ؟؟ ولی سویا پسره 4 سالشو ور میداره و میرن تو یه شهر عادی زندگی میکنن در کمال فقر و اندوه ! واقعا جومونگ نسبت به سویا خیلی کوتاهی کرد -_-

و حالا بگیم اصلا چرا جومونگ به فکر تاسیس یه حکومت دیگه افتاد و چی شد ؟
وقتی جومونگ بدنیا میاد ، بانو یومیول که قدرتهایی داره ، خورشید بویو رو میبینه که یه پرنده ی سه پا از روش بلند میشه و پرواز میکنه و میره . ولی اون پرنده نمرده و اتفاقا خیلی قوی رفته و برمیگرده . چون اون لحظه هنوز نمیدونست جومونگ بدنیا اومده فک میکنه این پرنده هموسوئه و این یعنی زنده س البته این فکر هم درسته ولی در حقیقت اون پرنده ی سه پا جومونگه .
بانو یومیول همیشه در سرنوشت جومونگ پرواز رو میبینه و با اینکه در حق هموسو چندان خوب نبوده ولی با جومونگ خیلی خوبه و مراقبشه و همیشه بهش میگه باید از بویو بری اینجا وطن تو نیست تو باید راه هموسو رو ادامه بدی . خلاصه این حرفا تاثیرشو میزاره و جومونگ از اون جومونگ خنگی که بود در میاد و تصمیم میگیره بره از بویو . امپراطور گواموا همیشه از جومونگ حمایت میکنه چون خیلی دوسش داره خیلی بیشتر از پسرای خودش . ولی در طالع بویو اومده که جومونگ بویو رو نابود میکنه ! اما این حقیقت نداره کسی که بویو رو نابود میکنه در حقیقت نوه ی جومونگه و این یه پیشگویی اشتباه بود که برای عوض کردن امپراطور کافیه . امپراطور دیگه به جومونگ علاقه نداره و ازش میترسه که حکومتشو نابود کنه . جومونگ هیچوقت به بویو نظری نداشته و میخواسته مثل پدرش با هان بجنگه ولی امپراطور باور نمیکنه . امپراطور مادر جومونگ و سویا رو زندانی میکنه پیش خودش و میگه نمیزارم از پیشم برید پیش چومونگ چون اگه شما برید اون به راحتی حمله میکنه . خلاصه اینجور میشه که رابطه ی اینا بهم میخوره...

به نظر من جومونگ یه شاهکاره تمام معناس .
خوب، ولی اشتباه...
پاسخ
 سپاس شده توسط Dead Silence ، Tɪɢʜᴛ ، …Reyhaneh…
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: " گفتگــو و بررسی سـریالهای کــره ای " - Apathetic - 22-04-2016، 10:38


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان