29-12-2012، 15:32
✿یه روز یه پسره به اسم حسام با خونوادش دعواش میشه...
میره خونه دوستش ...بعد یک ماه میخواد برگرده خونه خودشون..
نزدیک خونه دوستش یه دختریو میبینه و بهش تیکه میندازه....
پسری که با حسام بوده بهش میگه میدونی دختره کی بود؟
حسام میگه:نه...
پسره میگه اون دختر 'خواهر همون پسری بود که یک ماه خونشون بودی...
بعد پسره خیلی شرمنده میشه....میره به داداش دختره میگه"
امروز به یه دختره تیکه انداختم....شرمنده ولی اون خواهر تو بود...
پسره وقتی مشغول مشروب خوردن بود
محکم دستشو رو شونه حسام گذاشت و گفت:
به سلامتی رفیقی که یک ماه پیشم بود ولی به خودش اجازه نداد یک بار خواهرمو
نگاه کنه ..
میره خونه دوستش ...بعد یک ماه میخواد برگرده خونه خودشون..
نزدیک خونه دوستش یه دختریو میبینه و بهش تیکه میندازه....
پسری که با حسام بوده بهش میگه میدونی دختره کی بود؟
حسام میگه:نه...
پسره میگه اون دختر 'خواهر همون پسری بود که یک ماه خونشون بودی...
بعد پسره خیلی شرمنده میشه....میره به داداش دختره میگه"
امروز به یه دختره تیکه انداختم....شرمنده ولی اون خواهر تو بود...
پسره وقتی مشغول مشروب خوردن بود
محکم دستشو رو شونه حسام گذاشت و گفت:
به سلامتی رفیقی که یک ماه پیشم بود ولی به خودش اجازه نداد یک بار خواهرمو
نگاه کنه ..