امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

درباره نورمن میلر، نویسنده مطرح آمریكایى

#1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
درباره نورمن میلر، نویسنده مطرح آمریكایى 1
پرخروش همچون «آواز جلاد»
نورمن میلر، رمان نویس سرشناس، جنجالى و آتشین قلمى كه سایه او بیش از هر نویسنده دیگر هم نسلش بر ادبیات آمریكا سنگینى مى كرد چندى پیش در سن ?? سالگى درگذشت و مرگ او به علت نارسایى كلیوى اعلام شد.
میلر در سال ???? با كتابى تحت عنوان «برهنه و مرده» كه رمانى شبیه بیوگرافى در باره جنگ جهانى دوم بود به شهرت دست یافت و تا شش دهه بعد از انتشار این رمان كمتر از كانون توجه محافل ادبى و حتى سیاسى به دور بود. او بیش از ?? اثر از جمله رمان، بیوگرافى و آثار غیرداستانى منتشر كرد و دوبار براى آثار« ارتش شب» (????) - كه همچنین جایزه ملى كتاب رادریافت كرد - و «آواز جلاد» (????) موفق به دریافت جایزه معتبر پولیتزر شد. او همچنین چند فیلمنامه نوشت، فیلم كارگردانى كرد و خود درچندین فیلم كم بودجه به ایفاى نقش پرداخت و علاوه بر همه این فعالیت ها یكى از پایه گذاران نشریه هفتگى The village voice بود. میلر تا چند سال میهمان ثابت برنامه هاى گپ ها و گفت وگوهاى تلویزیونى بود كه از این حضور به عنوان بهانه اى براى ابراز عقاید جنجالى خود استفاده مى كرد كه البته واكنش هاى مثبت و گاه منفى بسیارى را براى او به همراه داشت. میلر متعلق به مكتب ادبى قدیم بود؛ مكتبى كه رمان نویسى را عملى قهرمانانه تلقى مى كردند و رمان نویسان را كسانى كه دست به آفرینش شخصیت هاى قهرمان پرورى مى زدند كه وجودى متعالى داشتند. او به وضوح بلندپروازترین نویسنده نسل خود بود آن چنان كه نه تنها خود را در رقابت با هم عصرانش بلكه با غول هایى همچون تولستوى و داستایفسكى مى دید. او همچنین یكى از خطرپذیرترین و جسورترین نویسندگان پس از جنگ جهانى دوم در آمریكا بود كه برخلاف هم عصرانش از جلب توجه مردم ابایى نداشت و كنجكاوى دیگران در مورد فعالیت هاى ادبى و زندگى شخصى و عمومى اش را مانعى بر سر شكوفایى خلاقیت ها نمى دید. او درمقاطع مختلفى از زندگى اش ابعاد متفاوت و گاه ضد و نقیضى از شخصیت اش را برهمگان آشكار كرد. از یك مرد خانواده دوست تا سیاستمدارى كه مى خواست شهردار نیویورك باشد، از یك اگزیستانسیالیست تا یك مخالف جنگ و از یك ضد فمینیسم تا یك آدم دعوایى همگى بخش هایى اجتناب ناپذیر از شخصیت میلر به عنوان یك انسان ایده آل طلب و آرمانگرا بودند كه ادبیات دلمشغولى اصلى او بود. میلر یك نویسنده خستگى ناپذیر بود كه تا پیش از مرگش مشغول نوشتن دنباله اى بر رمان «قلعه اى در جنگل» بود كه در سال ???? منتشر كرد. حتى اگر برخى كتاب هایش به دلیل مضیقه مالى یا فشار از سوى ناشران به خوبى اى كه خود انتظار داشت نبودند هیچ كدام به فراموشى سپرده نشدند و یا از ارزش و اعتبار او به عنوان یكى از غول هاى ادبیات مدرن آمریكا نكاستند. و اگر او نتوانست آن رمان برجسته و بزرگ آمریكایى را بیافریند هیچگاه به خاطر ترس از نتوانستن نبود . میلر در طول همه این سال ها روزنامه نگارى در آمریكا را متحول كرد و با معرفى برخى تكنیك هاى رمان نویسى به ادبیات و نوشته هاى غیرداستانى و با قراردادن شخصیتى كامل، بى عیب و نقص و باشكوه دركانون گزارش هایش از بانیان ادبیات غیرداستانى خلاق یا روزنامه نگارى نو به شمار مى رفت.
نورمن كینگزلى میلر در ?? ژانویه ???? در ایالت نیوجرسى به دنیا آمد. پدرش آیزاك بارنى یكى از مهاجران آفریقاى جنوبى و كاسبى نه چندان با لیاقت بود و این مادر نورمن «فنى شیندر» بود كه در حقیقت كانون نفوذ در زندگى خانوادگى شان به شمار مى آمد. اگرچه كودك دیگرى در سال ???? به جمع خانوادگى آنها افزوده شد اما نورمن همچنان عزیزدردانه و فرزند محبوب مادرش باقى ماند. میلر در سال ???? از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شد و از همان زمان تصمیم گرفت به فعالیت هاى ادبى رو بیاورد اما متأسفانه در سال ???? به خدمت فراخوانده شد و پس از ازدواج با «بى سیلورمن» در ژانویه همان سال از سوى ارتش آمریكا براى خدمت به فیلیپین فرستاده شد. او در مدت خدمت چندان در صحنه جنگ نبود و توانست به عنوان آشپز در ژاپن اشغالى آن زمان آن دوره را به اتمام رساند. با این حال تجربیات او از دوران جنگ چارچوب موضوعى كتاب «برهنه و مرده» را شكل دادند كه سكوى پرتاب میلر براى ورود به دنیاى ادبیات آمریكا بود. میلر این رمان را در باره یك پلاتون سیزده نفره كه با ژاپنى ها در یك جزیره مى جنگند ظرف ?? ماه نوشت و وقتى به چاپ رسید بى درنگ در تمام دنیا مورد تحسین قرار گرفت . برخى منتقدان آن را جزو بهترین رمان هاى نوشته شده درباره جنگ برشمردند و این كتاب با ???هزار نسخه فروش ظرف تنها سه ماه - كه رقم ركوردشكنى در آن روزها بود - همچنان یكى از شاهكارهاى ادبى میلر و موفق ترین اثر او به لحاظ فروش تلقى مى شود.
میلر بعدها در باره آن گفته بود: «بخشى از وجودم بر این باور بودكه این كتاب درخشان ترین كار پس از «جنگ و صلح» تولستوى است در حالى كه از طرف دیگر فكر مى كردم من هیچ چیزى در باره نویسندگى نمى دانم. دهه ?? دهه كم كارى و رخوت ادبى او بود - میلر در سال ???? به همراه دو دوستش دانیل دلف و ادوین فرانچر نشریه روزانه «ویلیج وویس» را راه اندازى كردو با داشتن ستونى ثابت در آن سبك نوشتارى اش راكه جسور، شاعرانه ، متافیزیك و گاه فلسفى بود اشاعه داد. در زندگى خانوادگى ، میلر پدرى متعهد اما سنتى بود و عمدتاً از اوایل دهه ?? تأمین معاش براى یك خانواده پرجمعیت او را به سمت و سوى حق التحریرنویسى براى چند مجله و یا نوشتن متوالى چند اثر براى دریافت هرچه سریعتر حق التألیف سوق داد. مجموعه اى از مقالات براى نشریه Esquire درباره گردهمایى هاى جمهوریخواهان و دموكرات ها در سال ???? مبناى كتاب «میامى و محاصره شیكاگو» شد و عقاید شخصى اش در مورد اعتصاب ضدجنگ در سال ???? در مقابل پنتاگون محوریت رمان «ارتش شب، تاریخ به مثابه رمان، رمان به مثابه تاریخ » او را شكل داد. محبوب ترین كتاب میلر به گفته او در مصاحبه اى در سپتامبر سال ???? «شب هاى باستانى» (????) بود. این رمان در باره مصر باستان با واكنش مرسوم منتقدان مواجه شد. برخى ها در مورد زیبایى خیره كننده بخش ها و فصل هایى از این رمان اتفاق نظر داشتند در حالى كه برخى دیگر كلیت كار را نپسندیدند.
همچنین در مورد كتابى كه منتقدان آن را شاهكار او مى پندارند یعنى «آوازجلاد» میلر خود احساسات ضد و نقیضى داشت چون تماماً كار خود او نبود. «آواز جلاد» درباره گرى گیلمور قاتلى محكوم به مرگ، ایده لاورسن شیلر، یك نویسنده و فیلمساز بود كه بیشتر گزارشات مستند كتاب را ارائه داد و از گیلمور و خانواده اش فیلم گرفته و حرف هاى آنان را ضبط كرده بود.
شیلر همچنین به میلر در نوشتن كتاب دیگرى به نام «داستان اسوالد: یك معماى آمریكایى» (????) درباره لى هاروى اسوالد كه قاتل جان اف كندى بود، كمك كرد. میلر چندین زندگینامه هم نوشت كه بحث انگیزترین آنها درباره مرلین مونرو بود كه در آن گفته بود این هنرپیشه محبوب هالیوود توسط مأموران اف.بى.آى و سازمان سیا كشته شده است . آخرین رمان او با نام «قلعه اى در جنگل» درباره كودكى هیتلر بود اما راوى داستان دستیار شیطان است.
مصاحبه اى كه در پى خواهید خواند یكى از آخرین مصاحبه هاى انجام گرفته با این نویسنده درباره همین كتاب جدید او، افكار و اندیشه هایش و طرز تفكر مردم درباره او به عنوان نویسنده اى است كه در نوشته هایش عناصر روزنامه نگارى بیشتر در عناصر داستانى به چشم مى خورند.
آیا فكر نمى كنید «قلعه اى در جنگل» بهترین كتابتان باشد- آن رمان برجسته آمریكایى
[مكث] من ? فرزند دارم و مسلماً نمى خواهم بین آنها فرق بگذارم و بگویم یكى از همه عزیزتر است. درمورد كتاب هایم هم دقیقاً همین حس را دارم. مى خواهم كتاب دیگرى در دنباله این اثر بنویسم و در آن به ادامه زندگى هیتلر بپردازم. این ماه هشتاد و چهار سالم مى شود. در نتیجه هیچ قولى را نمى توانم بدهم اما اگر عمرى باقى باشد و فرصتى داشته باشم در آن كتاب نكات جالب دیگرى از زندگى هیتلر را بازگو خواهم كرد و آن صورت شاید این دو اثر یك رمان دو جلدى درست و حسابى را تشكیل بدهند.
علت این كه این سؤال را پرسیدم این بود كه شما چند سال پیش در جایى گفته بودید كه اگر این كار یعنى «قلعه اى در جنگل» را به اتمام برسانید ممكن است بهترین كارتان باشد.
واقعاً غیرممكن است كه بتوانید پیش بینى كنید كتابتان با چه واكنشى پس از چاپ رو به رو خواهد شد. همیشه احتمالات زیادى وجود دارد. ممكن است خیلى راحت در میان آثار بسیار خوبى كه امسال به بازار آمده است گم شود. امسال، سال فوق العاده اى بوده است و خیلى از رمان هاى خوب واقعاً در میان انبوهى از رمان هاى بهتر گم شدند. امسال آثار جدیدى از كورمك مك كارتى، جان آپدایك و توماس پینچون به بازار آمد و در كل سالى به این پربارى به یاد ندارم.
آیا همه این رمان ها را خوانده اید؟
هیچكدام آنها را نخوانده ام. كتاب هاى دیگران را زیاد این روزها نمى خوانم چون به دردسر مى افتم. وقتى رمان خیلى خوبى را مى خوانم بیش از حد هیجان زده مى شوم. در نتیجه وقتى فكر مى كنم رمانى خیلى خوب است از آن فاصله مى گیرم. خیلى دوست دارم كتاب «جاده» مك كارتى را بخوانم و یا همینطور «علیه روز» پینچون را اما حس مى كنم اگر این كارها را بكنم این كتاب ها مرا به جهت هاى مختلفى خواهند فرستاد.
اما آیا فكر مى كنید كسى واقعاً به این رمان ها توجه نشان داد؟
به نظر من این كتاب ها مورد توجه قرار گرفتند و واكنش هاى مثبت و منفى هم در پى داشتند درست مثل هر كتاب دیگرى در طول تاریخ اما یك چیزى دارد در فرهنگ آمریكا اتفاق مى افتد كه دوست ندارم. علاقه به رمان خیلى كم شده. رمان من هم چاپ خواهدشد و واكنش مثبت و منفى خواهدداشت وحتم دارم كه واكنش هاى منفى آن زیاد خواهدبود. اما این بحث دیگرى است. همچنین حتم دارم كه بخش هایى از آن به نفرت و انزجار زیادى دامن خواهدزد.
زمانى گفته بودید: چه فایده اى دارد كه نویسنده باشید اگر نتوانید مردم را با نوشته هایتان تكان دهید و یا حتى آنها را عصبانى كنید.!
ببینید، بیشتر نویسندگانى كه ترسو هستند مى ترسند مردم را ناراحت یا ازدست خودشان عصبانى كنند چون حس مى كنند بخشى ازمخاطبان خود را از دست مى دهند . به نظر من آدم باید از این كه به چنین نویسنده اى تبدیل شود بترسد. بهتر است یك نویسنده با این باور و طرز تفكر اثرى را بنویسد كه اگر كارش خوب باشد مى تواند زندگى دیگران را تحت تأثیر قرار دهد و گاه آن را دگرگون كند.
به نظر من این یكى از قوى ترین انگیزه هاى نویسندگى و نویسنده شدن است: این كه سطح آگاهى مردم را بالاتر برده‌اید و این كار را مى توان با بازكردن ذهن آنها انجام داد. حال چنین كارى ممكن است براى بعضى ها دردناك باشد و یا بدتر از آن مردم را عصبانى كند. اما دیگر این راهى است كه پیموده اید و نباید به عقب برگردید.
باز قبلاً در جایى گفته بودید كه این (قلعه اى در جنگل) كتابى بوده كه از ?? سال پیش به فكر نوشتن آن بوده اید. حال سؤال من این است كه چرا آنقدر دیر شروع كردید؟
البته منظورم این نبوده كه ?? سال موضوع این كتاب را درسر داشتم. آنچه كه واقعاً در سر داشتم یك جور دغدغه ذهنى درباره هیتلر به مدت ?? سال بود یعنى از زمانى كه تنها ? سال داشتم. نوشتن این كتاب را ? سال پیش یا كمى بیشتر شروع كردم. درنتیجه باید بگویم براى ?? سال تمام فكر و ذكرم هیتلر بود. البته نه به این معنا كه صبح با فكر او بیدار مى شوم. بلكه بیشتر از این زاویه كه او همیشه به عنوان كسى كه نمى توانستم شخصیت او را درك كنم در فكرم بود.
آیا فقط مى خواهید یك كتاب درباره هیتلر بنویسید چون وقتى با دستیار آرشیو شما مایكل لنون صحبت كردم او گفت كه ممكن است یك تریلوژى درباره داستان هیتلر بنویسید.
خب. مایكل خیلى خوشبین است [مى خندد] قبلاً جسته و گریخته گفته ام كه رمان بعدى ام اگر بتوانم از عهده نوشتن آن برایم مرا به سال ???? خواهدبرد و شاید جلد سومى هم در كار باشد. اما مطمئن نیستم كه روال كار همینطور پیش برود. نمى دانم آنقدر زنده بمانم یا نه چون براى نوشتن چنین تریلوژى اى به
?? سال دیگر نیاز دارم و من مسلماً ?? سال دیگر براى نوشتن عمر نخواهم كرد. درنتیجه باید به این فكر كنم كه بهترین كارى كه مى توانم با داشتن ? یا ? سال بكنم، چیست.
واقعاً فكر مى كنید نهایتاً ? یا ? سال دیگر زنده بمانید ؟
منظورم این نیست كه فقط ? یا ? سال دیگر عمر مى كنم. منظورم این است كه مى توانم تا ? یا ? سال دیگر با این سطح كه الآن دارم مى نویسم بنویسم. نمى خواهم در سطح متوسط بنویسم چون در این صورت نباید بنویسم.
آیا هنوز آن قدرتى را كه در نوشتن در دهه ?? داشتید را دارید ؟
دارم اما نمى خواهم درباره آن پز بدهم. مطمئنم كه براى من كتاب بعدى مثل بالا رفتن از یك سر بالایى خواهد بود. قطعاً حافظه من در مورد رویدادها این روزها دیگر مثل سابق نیست. دایره واژگانم تقریباً خوب است و یكى از دلایل من براى جدول حل كردن هم همین است چون به نظر من مغز را تیز و تقویت مى كند.
آیا از فكر این كه در سن ?? سالگى هنوز هم یك رمان نویس حاذق هستید نمى ترسید ؟
اصلاً چند رمان نویس داریم كه در ?? سالگى باشند. خیلى نیستیم و آخرین اثر آنها چقدر خوب است تازه من هیچ رمان نویسى را نمى شناسم كه به ?? سالگى رسیده باشد.
برخى منتقدان مى گویند نسل هاى بعد شما را بیشتر براى آثار غیرداستانى تان - همچون «ارتش شب» تا براى رمان هاى تان كه جنبه داستانى دارید به یاد خواهند آورد. چرا این مسأله باعث تشویش شما مى شود؟
فكر مى كنم رمان گونه متعالى ترى است. همین و بس. حالا یك مثال بزنم. یك ارل نمى خواهد او را كنت صدا بزنند و همین طور یك ماركى دوست ندارد او را بارون خطاب كنند. نوشتن رمان خیلى سخت تر است. من با شما موافق نیستم كه مرا به عنوان یك ژورنالیست یا خالق آثار درخشان غیرداستانى به یاد خواهند آورد، اگرچه مطمئنم پس از مرگم خیلى ها این را خواهند گفت و تازه نكته اصلى اینجاست كه نفوذ من به عنوان یك ژورنالیست خیلى بیشتر بوده تا به عنوان یك رمان نویس و این بدان خاطر است كه رمان هاى من همه با هم فرق دارند. مثل كارهاى همینگوى نیست كه اگر یكى از آنها را خوانده باشید گویى چیزهاى زیادى در مورد بقیه رمان هاى او مى دانید.
آیا آرزو نمى كنید وقت بیشترى را صرف رمان كرده بودید ؟
نه من در طول همه این سال ها از ژورنالیسم پول خوبى درآورده ام و زندگى خوبى داشته ام چون آنها را در مقایسه با رمان خیلى زودتر تمام مى كنم. رمان نویسى و پرداختن به رمان یك جورهایى مثل عاشق شدن است. نمى توانید با اطمینان بگویید هفته آینده عاشق خواهید شد. ممكن است چند سال بگذرند و از آن الهام خاص براى نوشتن یك رمان خبرى نباشد.
آیا این مسأله شما را ناراحت نمى كند كه بجز كتاب اول تان «برهنه و مرده» واكنش در برابر رمان هاى دیگرتان متفاوت بوده است ؟
ناراحت مى كند فكر مى كنم منظورتان كفرى شدن باشد. البته كه ناراحت مى شوم اما نه خیلى زیاد.
آیا مى توانید ثابت كنید كه شما نویسنده بزرگى هستید تنها به این دلیل كه برخلاف نویسندگان دیگر با مردم در تعامل بودید و در اصل چهره اى مردمى بودید
نه. وقتى نویسنده اى باشید كه آثار جدى مى نویسد همیشه این احتمال هست كه فكر كنید بهترین هستید. اما جالب اینجاست كه بقیه نویسنده ها هم همین فكر را در مورد خودشان مى كنند. در حال حاضر آمریكا ده نویسنده خیلى خوب دارد كه فكر مى كنند بهترین هستند. بعضى از آنها دان دلیلو، ونه گات، جان آیروینگ و دوكتورو هستند. شاید تعدادشان به ?? نفر هم برسد. كسى چه مى داند تاریخ به ما خواهد گفت چه كسى بهترین است و تازه تاریخ هم ممكن است اشتباه كند.
اما این شما بودید كه بیشترین آثار را در مورد نقاط عطف تاریخ این كشور، رئیس جمهورها، جنگ ها، ستارگان سینما و ورزش نوشتید.
من امتیازات خاصى داشتم و خیلى زود مطرح شدم.
چون یكى از آثار شما پرفروش بود ؟
بله و لازم نبود تا چندین سال نگران پول درآوردن باشم. در نتیجه زندگى ام را وقف نوشتن كردم و دو بار كه سعى كردم كار دیگرى انجام دهم شكست خوردم. مى خواستم وارد سیاست شوم و شكست خوردم. كارگردان سینما باشم و شكست خوردم و حتى نتوانستم یك ورزشكار سطح متوسط باشم. در نتیجه تنها كارى كه مى توانستم به آن برگردم و به آن تكیه كنم نویسندگى بود.
و آیا فكر نمى كنید كه این عمر طولانى خسته كننده شده ؟
نه، به هیچ وجه. یك چیز خوب درباره پا به سن گذاشتن وجود دارد كه مردم نمى فهمند و آن این است كه اگر سن بالاى معقولى داشته باشید، درد جسمى خاصى نداشته باشید و با همسر و فرزندان تان هم مشكلى نداشته باشید چیزى كه اتفاق مى افتد این است كه كم كم یاد مى گیرید خونسرد باشید. این خونسردى خاصى است كه قبلاً تجربه نكرده اید. تازه مى فهمید كه این همه برده اید و باخته اید و این چیزى است كه براى همه اتفاق مى افتد و شما استثنا نبوده اید. آنها هم مى برند و مى بازند. بعد به شكست هایتان فكر مى كنید و براى یك لحظه مى گویید به درك.
پس شما الآن خونسردید ؟
به عبارت بهتر من این روزها رضایتى از خودم دارم و آرامشى در خود حس مى كنم كه تا سال ها نداشتم و بیش از هر زمان دیگرى در زندگى ام احساس هوشیارى مى كنم.
واقعاً ؟!
خب قضاوت این با شماست!
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان