تصویر مولانا در مثنوی معنوی تفاوت بسیاری با مولانای غزلیات شمس دارد. مولانا در مثنوی معلمی است که هر موضوع را از زاویه دید خود نگریسته و با توجه به علم، دانش و آگاهی که دارد آن را بررسی می کند.
در میان داستان شیر و نخجیران در دفتر اول مثنوی، مولانا به این حدیث گریزی زده و بدون شک برای مخاطب حرف هایی دارد.
ای شهان کشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زو بتر در اندرون
کشتن این کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخره ی خرگوش نیست
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست
کو به دریاها نگردد کم و کاست
هفت دریا را در آشامد هنوز
کم نگردد سوزش آن خلق سوز
سنگها و کافران سنگ دل
اندر آیند اندرو زار و خجل
هم نگردد ساکن از چندین غذا
تا ز حق آید مرورا این ندا
سیر گشتی سیر گوید نه هنوز
اینت آتش اینت تابش اینت سوز
مولانا در این ابیات اینگونه می گوید: ای شاهان طریقت ما دشمن بیرونی را کشتیم، ولی بدتر از آن دشمنی است که در درونمان باقی مانده است. کشتن نفس اماره کار عقل و هوش جزوی نیست، چرا که شیر باطن (نفس اماره) مغلوب خرگوش عقل جزیی نمی شود.
این نفس مثل دوزخی است و دوزخ همانند اژدها که همه چیز را به کام خویش می کشد. این دوزخ اگر هفت دریا را هم ببلعد باز هم آتش آن خاموشی ندارد. دوزخ از اینهمه غذا سیر نمی شود و آرام نمی گیرد تا اینکه ندایی از بارگاه حق به او برسد.
سیر گشتی سیر گوید نه هنوز
اینت آتش اینت تابش اینت سوز
عالمی را لقمه کرد و در کشید
معده اش نعره زنان هل من مزید
حق قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود از کن فکان
چونک جزو دوزخست این نفس ما
طبع کل دارد همیشه جزوها
این قدم حق را بود کو را کشد
غیر حق خود کی کمان او کشد
در کمان ننهند الا تیر راست
این کمان را بازگون کژ تیرهاست
راست شو چون تیر و واره از کمان
کز کمان هر راست بجهد بی گمان
ای دوزخ آیا سیر شده ای؟ دوزخ پاسه می دهد که نه هنوز سیر نشده ام. دوزخ تمام عالم را یک لقمه می کند و به کام خویش می برد و با این حال باز معده اش فریاد می زند: آیا بیشتر از این نیست؟ ( اشاره به آیه 30 سوره ق: یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ).
مولانا با بیان این آیه می خواهد بگوید که مبازره با نفس کاری سخت و دشوار است، زیرا تلاشی است در جهت خلاف امیال و شهوات. و از آنجا که زندگی بشر به این امیال و شهوات وابسته است، کاری سخت و نا ممکن است تا جایی که برخی معتقدند این کاری ناممکن بوده و به بار نمی نشیند
حق تعالی از عالم لا مکان قدمش را بر دوزخ می نهد و بنا به فرمان او آن دوزخ ساکن و آرام می گیرد. از آنجایی که نفس اماره به دوزخ تشبیه شده، پس نفس اماره نیز صفت دوزخ را دارد. خموشی این دوزخ سوزان تنها به واسطه قدم حق است که نفس اماره را می کشد. تیری که در کمان می نهند باید راست باشد تا به هدف برسد و این کمان نفس، تیرهای کج دارد. پس برای اینکه از کمان نفس وارهی باید راستی و درستی اختیار کنی.
چونک وا گشتم ز پیگار برون
روی آوردم به پیگار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم
با نبی اندر جهاد اکبریم
قوت از حق خواهم و توفیق و لاف
تا به سوزن بر کنم این کوه قاف
سهل شیری دان که صفها بشکند
شیر آنست آن که خود را بشکند
چونکه از نبرد با دشمن بیرونی بیاسودم، اینک زمان نبرد با دشمن درونی است. ما آن گروهی هستیم که از نبرد با کفار برگشته ایم و اکنون به همراه حضرت رسول در پیکار با هوای نفس هستیم. برای آنکه کوه قاف را با سوزن بر کنم از خداوند نیرو و توفیق و تدبیر می خواهم. ( اشاره به این تمثیل که برکندن کوه ها با ناخن آسان تر از مخالفت نفس و هوا بود.) آن شیری که در جنگ صفوف دشمن را می شکند و حریف را شکست می دهد کار ساده ای می کند. شیر واقعی کسی است که نفس اماره خود را در هم شکسته و خود را از زندان خودبینی برهاند.
مولانا با بیان این آیه می خواهد بگوید که مبازره با نفس کاری سخت و دشوار است، زیرا تلاشی است در جهت خلاف امیال و شهوات. و از آنجا که زندگی بشر به این امیال و شهوات وابسته است، کاری سخت و نا ممکن است تا جایی که برخی معتقدند این کاری ناممکن بوده و به بار نمی نشیند.
اما مولانا از آن دسته از افراد است که مبارزه با نفس را نتیجه بخش دانسته و در عین حال سختی آن را انکار نمی کند.
در میان داستان شیر و نخجیران در دفتر اول مثنوی، مولانا به این حدیث گریزی زده و بدون شک برای مخاطب حرف هایی دارد.
ای شهان کشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زو بتر در اندرون
کشتن این کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخره ی خرگوش نیست
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست
کو به دریاها نگردد کم و کاست
هفت دریا را در آشامد هنوز
کم نگردد سوزش آن خلق سوز
سنگها و کافران سنگ دل
اندر آیند اندرو زار و خجل
هم نگردد ساکن از چندین غذا
تا ز حق آید مرورا این ندا
سیر گشتی سیر گوید نه هنوز
اینت آتش اینت تابش اینت سوز
مولانا در این ابیات اینگونه می گوید: ای شاهان طریقت ما دشمن بیرونی را کشتیم، ولی بدتر از آن دشمنی است که در درونمان باقی مانده است. کشتن نفس اماره کار عقل و هوش جزوی نیست، چرا که شیر باطن (نفس اماره) مغلوب خرگوش عقل جزیی نمی شود.
این نفس مثل دوزخی است و دوزخ همانند اژدها که همه چیز را به کام خویش می کشد. این دوزخ اگر هفت دریا را هم ببلعد باز هم آتش آن خاموشی ندارد. دوزخ از اینهمه غذا سیر نمی شود و آرام نمی گیرد تا اینکه ندایی از بارگاه حق به او برسد.
سیر گشتی سیر گوید نه هنوز
اینت آتش اینت تابش اینت سوز
عالمی را لقمه کرد و در کشید
معده اش نعره زنان هل من مزید
حق قدم بر وی نهد از لامکان
آنگه او ساکن شود از کن فکان
چونک جزو دوزخست این نفس ما
طبع کل دارد همیشه جزوها
این قدم حق را بود کو را کشد
غیر حق خود کی کمان او کشد
در کمان ننهند الا تیر راست
این کمان را بازگون کژ تیرهاست
راست شو چون تیر و واره از کمان
کز کمان هر راست بجهد بی گمان
ای دوزخ آیا سیر شده ای؟ دوزخ پاسه می دهد که نه هنوز سیر نشده ام. دوزخ تمام عالم را یک لقمه می کند و به کام خویش می برد و با این حال باز معده اش فریاد می زند: آیا بیشتر از این نیست؟ ( اشاره به آیه 30 سوره ق: یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ).
مولانا با بیان این آیه می خواهد بگوید که مبازره با نفس کاری سخت و دشوار است، زیرا تلاشی است در جهت خلاف امیال و شهوات. و از آنجا که زندگی بشر به این امیال و شهوات وابسته است، کاری سخت و نا ممکن است تا جایی که برخی معتقدند این کاری ناممکن بوده و به بار نمی نشیند
حق تعالی از عالم لا مکان قدمش را بر دوزخ می نهد و بنا به فرمان او آن دوزخ ساکن و آرام می گیرد. از آنجایی که نفس اماره به دوزخ تشبیه شده، پس نفس اماره نیز صفت دوزخ را دارد. خموشی این دوزخ سوزان تنها به واسطه قدم حق است که نفس اماره را می کشد. تیری که در کمان می نهند باید راست باشد تا به هدف برسد و این کمان نفس، تیرهای کج دارد. پس برای اینکه از کمان نفس وارهی باید راستی و درستی اختیار کنی.
چونک وا گشتم ز پیگار برون
روی آوردم به پیگار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم
با نبی اندر جهاد اکبریم
قوت از حق خواهم و توفیق و لاف
تا به سوزن بر کنم این کوه قاف
سهل شیری دان که صفها بشکند
شیر آنست آن که خود را بشکند
چونکه از نبرد با دشمن بیرونی بیاسودم، اینک زمان نبرد با دشمن درونی است. ما آن گروهی هستیم که از نبرد با کفار برگشته ایم و اکنون به همراه حضرت رسول در پیکار با هوای نفس هستیم. برای آنکه کوه قاف را با سوزن بر کنم از خداوند نیرو و توفیق و تدبیر می خواهم. ( اشاره به این تمثیل که برکندن کوه ها با ناخن آسان تر از مخالفت نفس و هوا بود.) آن شیری که در جنگ صفوف دشمن را می شکند و حریف را شکست می دهد کار ساده ای می کند. شیر واقعی کسی است که نفس اماره خود را در هم شکسته و خود را از زندان خودبینی برهاند.
مولانا با بیان این آیه می خواهد بگوید که مبازره با نفس کاری سخت و دشوار است، زیرا تلاشی است در جهت خلاف امیال و شهوات. و از آنجا که زندگی بشر به این امیال و شهوات وابسته است، کاری سخت و نا ممکن است تا جایی که برخی معتقدند این کاری ناممکن بوده و به بار نمی نشیند.
اما مولانا از آن دسته از افراد است که مبارزه با نفس را نتیجه بخش دانسته و در عین حال سختی آن را انکار نمی کند.