امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان زیباترین قلب

#1
Heart 
داستان زیباترین قلب 1


روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و

ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد.

جمعيت زياد جمع شدند.

قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشه‌اي بر آن وارد نشده

بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستی

زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده‌اند.

مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت.

ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و

گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست.

مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب

او با قدرت تمام مي‌تپيد اما پر از زخم بود.

قسمت‌هايي از قلب او برداشته شده و

تكه‌هايي جايگزين آن شده بود و

آنها به راستی جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند

براي همين  گوشه‌هايی دندانه دندانه درآن ديده مي‌شد.

در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت

كه هيچ تكه‌اي آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پير

مرد خيره شده بودند با خود مي‌گفتند كه چطور او ادعا مي‌كند

كه زيباترين قلب را دارد؟

مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت

تو حتماً شوخي مي‌كني؛ قلب خود را با قلب من

مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش است .

پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم

به نظر مي‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمي‌كنم.

هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او داده‌ام،

 من بخشي از قلبم را جدا كرده‌ام و به او بخشيده‌ام.

گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه

به جاي آن تكه‌ي بخشيده شده قرار داده‌ام؛

اما چون اين دو عين هم نبوده‌اند گوشه‌هايي دندانه دندانه

در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه ياد‌آور

عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها  بخشي از قلبم

را به كساني بخشيده‌ام اما آنها چيزی از قلبشان

را به من نداده‌اند، اينها همين شيارهاي عميق هستند.

گرچه دردآور هستند اما ياد‌آور عشقي هستند كه داشته‌ام.

اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند

و اين شيارهاي عميق را با قطعه‌ای كه من در انتظارش

بوده‌ام پركنند، پس حالا مي‌بيني كه زيبايي واقعي چيست؟

مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد،

در حالي كه اشك از گونه‌هايش سرازير مي‌شد

به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و

سالم خود قطعه‌ای بيرون آورد و با دستهاي

لرزان به پير مرد تقديم كرد پير مرد آن را گرفت

و در گوشه‌اي از قلبش جاي داد و بخشي از قلب

پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود،

اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق

از قلب پير مرد به قلب او نفوذ كرده بود...

Heart  Heart  Heart  Heart


داستان زیباترین قلب 1


سپاس  Heart  Heart
آن کس ک میخندد آن خبر مخوف را نشنیده است ...?
پاسخ
 سپاس شده توسط خوشگل خانوووم ، †cυяɪøυs† ، √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ .
آگهی
#2
زیبا بود ممنون
Heart I'm a sentimental girl Heart
پاسخ
#3
عاالی بود
خیلی زیاد
بازم بذار
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان