14-11-2015، 1:00
شماری از دانشجویان و به ویژه استادان دانشگاه، به دلیلها و مناسبتهای گوناگون، قلم به دست میگیرند و نوشتهای را رقم میزنند. بسیار شایسته است – اگر نگوییم بایسته است – که این گروه، پیش از نوشتن و قلم زدن، هدف از نویسندگی را بدانند که برای چه مینویسند و در دریای نویسندگی، در جستوجوی چه گوهری هستند. چه بسا دانستن این امر، باعث شود که پس از آن، به دیدگاه یا نگاهی نو در نویسندگی دست یابند و چشماندازی تازه را فراروی خویش به تماشا ایستند. آن چه در پی میآید، پاسخگویی به این پرسش بنیادین و با روشی کاربردی است که هدف از نویسندگی چیست؟
مطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد /نقش هر نغمه که زد، راه به جایی دارد1
***
قطرهای کز جویباری میرود /از پی انجام کاری میرود2
نویسنده نیز مینویسد تا نوشتة خویش را به دیگران عرضه کند و متاع خود را به بهترین صورت، در معرض دید مشتریان گذارد و اندیشة شخصی و فردی خویش را به یک اندیشة اجتماعی و جهانگیر، تبدیل سازد.
سخن باید که چون از کام شاعر
بیاید، در جهان گردد مسافر
نه زان گونه که در خانه بماند
به جز قاتل، مر او را کس نخواند3
یکی از استادان زبان و ادب فارسی، در این باره میگوید:
«نوشتن، امری اجتماعی است؛ زیرا هیچ کس برای خود یا – چنان که نویسندهای نوشته است – از برای «سایة خود» نمینویسد و اگر کسی چنین ادعایی کند، از او نمیتوان پذیرفت؛ زیرا که انسان، بالطبع، اجتماعی است و حتی آن گاه که فکر میکند یا با خود سخن میگوید، دیگری را مخاطب قرار میدهد و بیدیگری و دیگران، زندگی انسانی برای او مفهومی ندارد…» .
نویسنده باید هدفی داشته باشد و انگیزه و دردی برای نوشتن. هدف، چیرگی بر تیرگیها و دانستن نادانستههاست و انگیزه، شوری و عشقی بشری که زاییدة روان آدمی است. نویسندهای که شور و عشقی ندارد، درد را نمیشناسد و فکری تازه در سر نمیپروراند، یاوه مینویسد.
در این جاست که سهم محتوا و فکر در ایجاد اثری که ارزش بشری داشته باشد، از قالب بیشتر میشود، گو این که محتوا و قالب در هنر، چون روان و کالبد در انسان، از هم جدایی ناپذیرند. همچنان که کالبد بیروح، انسان نتواند بود، قالب بیمحتوا را هم در جهان هنر، جایی نیست.
کار نویسنده از نظر محتوا، باید نشان دهندة کوشش بشری برای یافتن چیزی تازه باشد و فکری و پیامی – نه به صورت شعار، بلکه مانند سرخی در گل – از لابه لای اثر، به خواننده تبلیغ شود و به خصوصی در داستان و نمایشنامه، فکر و پیام، باید از کردار قهرمانان و از بطن حوادث، زاییده شود؛ نه آن که داستان، روندی دیگر داشته باشد و فکر و پیامی بیتمهید، در زبان قهرمانی به بیان آید.
از این جاست که یکی از اندیشمندان نامدار جهان غرب در عصر حاضر گفته است: «غرض از ادبیات، تلاش و مبارزه است؛ تلاش و مبارزه برای نیل به آگاهی؛ برای جستن حقیقت و برای آزادی انسان و از این روست که نویسنده در مقابل عملی که انجام میدهد، مسئول است. برای چه مینویسد؛ دست به اقدامی زده است و چرا این اقدام، مستلزم دست یازیدن به نگارش بوده است؟ زیرا که سخن گفتن، در حکم عمل کردن است4».5
غرض از ادبیات، تلاش و مبارزه است؛ تلاش و مبارزه برای نیل به آگاهی؛ برای جستن حقیقت و برای آزادی انسان و از این روست که نویسنده در مقابل عملی که انجام میدهد، مسئول است. برای چه مینویسد؛ دست به اقدامی زده است و چرا این اقدام، مستلزم دست یازیدن به نگارش بوده است؟ زیرا که سخن گفتن، در حکم عمل کردن است.
آری، همین عرضه و حضور نوشته در بیرون است که نشان میدهد چه کسی حرفی برای گفتن داشته و نویسنده است و آن کس، چگونه نویسندهای است؛ اما همین امر نیز اهداف گوناگونی را در پی دارد؛ گاهی جسمی را روح بخشیدن است و گاهی دلی را روشنایی دادن؛ گاهی نامی را برای خود خواستن است و گاهی نانی را برای خود به دست آوردن؛ گاهی عقلی را رام کردن است و گاهی قلبی را آرام ساختن؛ گاهی کسی را از چشم انداختن است و گاهی کسی را در چشم نشاندن؛ گاهی اندیشهای را نقل کردن است و گاهی اندیشهای را به نقد کشیدن؛ گاهی خبری را به گوش رساندن است و گاهی از گوش بیرون راند و گاهی چیزهایی دیگر را به قلم آوردن. یکی از نویسندگان فرادست میگوید:
«نویسنده ... باید ببیند که غرض او از نوشتن چیست؛ میخواهد رویدادی را گزارش یا تعلیل کند؛ دعویای را به کرسی بنشاند یا قولی را نقض و رد کند؛ تجربهای عاطفی یا هنری را منتقل سازد؛ هیجانی برانگیزد یا عملی را باعث شود؛ سرگرم سازد یا تعلیم دهد»؟6
با توجه به آن چه گفته شد، میتوان هدف نهایی و متعالی از نویسندگی را به صورت کوتاهتر، عامتر و شاملتر، چنین دانست: ایجاد ارتباط با خواننده و انتقال فکر و دانشی نو یا احساس و عاطفه و تخیلی تازه به وی.
اگر این هدف از سوی نویسنده، با نگارشی نو و بیانی متفاوت که از جوهر ادبی برخوردار است، به خواننده منتقل شود، به گونهای که خواننده تحت تأثیر نویسنده قرار گیرد و از نظر فکری و علمی یا حسی، عاطفی و خیالی، همراه او شود، آن گاه میتوان گفت که نویسنده به هدف از نویسندگی دست یافته است و به هر مقدار که بر خواننده تأثیر گذارتر باشد به همان مقدار نیز نویسندهتر میباشد.
شایان توجه است که انتقال فکر و دانشی نو یا احساس، عاطفه و تخیلی تازه به خواننده و تأثیرگذاری بر او، اغلب یا از راه ترغیب و انگیزش خواننده به سوی آن و یا از راه اقناع و متقاعد ساختن خواننده در برابر آن و یا هر دو، صورت میگیرد. یکی از استادان زبان و ادب فارسی چنین میگوید:
«اقناع و ترغیب که علت غایی و هدف اصلی در سخنوری و نویسندگی است، براساس ساختن و آراستن استوار است؛ ساختنِ عبارتها یا واحدهایی از کلمات که افکار نویسنده یا گوینده را به روشنی در خود منعکس کند و آراستنِ آن جملات و واحدهای گفتار به هیئتی که در نظر خواننده یا شنونده، خوش آیند و مطلوب جلوه کنند.
سرّ موفقیت و راز کامیابی نویسندگان و سخنواران بزرگ، وابسته به سرمایههای معنوی و صفاتی است که آنان را در ساختن و آراستنِ آثار ارزنده و بدیع یاری میکند و بدین وسیله، توانایی تسخیر دلها و نفوذ در جانها را به ایشان ارزانی میدارد».7
هدف از نویسندگی چیست؟
گفتنی است که برای ترغیب خواننده، نویسنده بیشتر به تعریف و توضیح و وصف کردن میپردازد و از چیزی خبر میدهد و بر احساسات و عواطف و تخیلات خواننده، تأثیر میگذارد؛ ولی برای قانع کردن خواننده، نویسنده بیشتر به استدلال میپردازد و چیزی را اثبات میکند و در عقل و اندیشة خواننده، دگرگونی ایجاد مینماید؛ البته نویسنده برای ترغیب یا اقناع خواننده، از راههای گوناگون و متنوع علمی، منطقی، ادبی، عاطفی و جز آن استفاده میکند تا خواننده را هر چه بهتر و زودتر، به مقصد و مقصود خویش رهنمون سازد و از آن آگاه کند.
نتیجه آن که نویسنده با هنر نویسندگی و قدرت ترغیب و اقناعش، یا حقیقتی نو را به خواننده نشان میدهد (حقیقتنمونی) و یا حقیقتی را که وجود داشته، به دو صورت کیفی یا کمی، برای خواننده گسترش میدهد و راه حرکت به سوی آن حقیقت را برای وی هموارتر میسازد(حقیقتگستری).
شایان دقت است که در هر ترغیب و یا اقناعی که از سوی نویسنده صورت میپذیرد، باید نوآوری وجود داشته باشد؛ با این تفاوت که در حقیقتنمونی، نوجویی و در حقیقتگستری، نوگستری بروز میدهد. پس در هر دو صورت، نویسندگی در بر دارندة نوعی ابتگار و نوآوری و نواندیشی و از تقلید و تکرار و کهنهآموزی، به دور است. مولوی میگوید:
از محقق تا مقلد فرقهاست
کاین چو داوود است و آن دیگر صداست
منبع گفتار این، سوزی بود
وان مقلد، کهنه آموزی بود
در پایان ذکر این نکته گفتنی است که برای ایجاد ارتباط با خواننده و جذب وی برای دستیابی به اهداف مورد نظر در نویسندگی، باید امور زیر را در نظر گرفت:
1) برای ارائه آن چه در نظر داریم، طرحی ترسیم کنیم.
2) در هنگام استناد، به منابع معتبر و دست اول ارجاع دهیم.
3) نظم و دستهبندی منطقی را در چینش مطالب به کار گیریم.
4) خیالانگیزی را با خیالبافی، اشتباه نگیریم.
5) همواره سرودة سعدی را پیش رو داشته باشیم؛
دلایل قوی باید و معنوی /نه رگهای گردن به حجت قوی
6) قوّت تألیف و حسن تعبیر را در هنگام نگارش فراموش نکنیم.
7) بازنگری و بازنگاری نوشته را در رأس نگارشهای خویش قرار دهیم.
8) عنوانی گویا، کوتاه و زیبا برای نوشتة خود برگزینیم.
9) شروعی جذاب و پایانی به یادماندنی را برای نوشتهمان منظور کنیم.
10) درستنویسی را فدای زیبانویسی و زیبانویسی را فدای درستنویسی نکنیم.
11) مخاطب و نیازهای او را خوب بشناسیم؛ تا بتوانیم زودتر به ارتباط با وی دست یابیم.
12) تنوع در بیان را از یاد نبریم.
پینوشت:
1. حافظ.
2. پروین اعتصامی.
3. فخرالدین اسعد گرگانی.
4. ادبیات چیست، ترجمة مصطفی رحیمی و ابوالحسن نجفی.
5. حسن انوری با همکاری هوشنگ ارژنگی، آیین نگارش، ج2(پیشرفته)، ص 18 – 17.
6. احمد سمیعی (گیلانی)، آیین نگارش، ص 86.
7. حسین رزمجو، روش نویسندگان بزرگ معاصر، ص24– 23.
عبدالرحیم موگهی(شمیم)
مطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد /نقش هر نغمه که زد، راه به جایی دارد1
***
قطرهای کز جویباری میرود /از پی انجام کاری میرود2
نویسنده نیز مینویسد تا نوشتة خویش را به دیگران عرضه کند و متاع خود را به بهترین صورت، در معرض دید مشتریان گذارد و اندیشة شخصی و فردی خویش را به یک اندیشة اجتماعی و جهانگیر، تبدیل سازد.
سخن باید که چون از کام شاعر
بیاید، در جهان گردد مسافر
نه زان گونه که در خانه بماند
به جز قاتل، مر او را کس نخواند3
یکی از استادان زبان و ادب فارسی، در این باره میگوید:
«نوشتن، امری اجتماعی است؛ زیرا هیچ کس برای خود یا – چنان که نویسندهای نوشته است – از برای «سایة خود» نمینویسد و اگر کسی چنین ادعایی کند، از او نمیتوان پذیرفت؛ زیرا که انسان، بالطبع، اجتماعی است و حتی آن گاه که فکر میکند یا با خود سخن میگوید، دیگری را مخاطب قرار میدهد و بیدیگری و دیگران، زندگی انسانی برای او مفهومی ندارد…» .
نویسنده باید هدفی داشته باشد و انگیزه و دردی برای نوشتن. هدف، چیرگی بر تیرگیها و دانستن نادانستههاست و انگیزه، شوری و عشقی بشری که زاییدة روان آدمی است. نویسندهای که شور و عشقی ندارد، درد را نمیشناسد و فکری تازه در سر نمیپروراند، یاوه مینویسد.
در این جاست که سهم محتوا و فکر در ایجاد اثری که ارزش بشری داشته باشد، از قالب بیشتر میشود، گو این که محتوا و قالب در هنر، چون روان و کالبد در انسان، از هم جدایی ناپذیرند. همچنان که کالبد بیروح، انسان نتواند بود، قالب بیمحتوا را هم در جهان هنر، جایی نیست.
کار نویسنده از نظر محتوا، باید نشان دهندة کوشش بشری برای یافتن چیزی تازه باشد و فکری و پیامی – نه به صورت شعار، بلکه مانند سرخی در گل – از لابه لای اثر، به خواننده تبلیغ شود و به خصوصی در داستان و نمایشنامه، فکر و پیام، باید از کردار قهرمانان و از بطن حوادث، زاییده شود؛ نه آن که داستان، روندی دیگر داشته باشد و فکر و پیامی بیتمهید، در زبان قهرمانی به بیان آید.
از این جاست که یکی از اندیشمندان نامدار جهان غرب در عصر حاضر گفته است: «غرض از ادبیات، تلاش و مبارزه است؛ تلاش و مبارزه برای نیل به آگاهی؛ برای جستن حقیقت و برای آزادی انسان و از این روست که نویسنده در مقابل عملی که انجام میدهد، مسئول است. برای چه مینویسد؛ دست به اقدامی زده است و چرا این اقدام، مستلزم دست یازیدن به نگارش بوده است؟ زیرا که سخن گفتن، در حکم عمل کردن است4».5
غرض از ادبیات، تلاش و مبارزه است؛ تلاش و مبارزه برای نیل به آگاهی؛ برای جستن حقیقت و برای آزادی انسان و از این روست که نویسنده در مقابل عملی که انجام میدهد، مسئول است. برای چه مینویسد؛ دست به اقدامی زده است و چرا این اقدام، مستلزم دست یازیدن به نگارش بوده است؟ زیرا که سخن گفتن، در حکم عمل کردن است.
آری، همین عرضه و حضور نوشته در بیرون است که نشان میدهد چه کسی حرفی برای گفتن داشته و نویسنده است و آن کس، چگونه نویسندهای است؛ اما همین امر نیز اهداف گوناگونی را در پی دارد؛ گاهی جسمی را روح بخشیدن است و گاهی دلی را روشنایی دادن؛ گاهی نامی را برای خود خواستن است و گاهی نانی را برای خود به دست آوردن؛ گاهی عقلی را رام کردن است و گاهی قلبی را آرام ساختن؛ گاهی کسی را از چشم انداختن است و گاهی کسی را در چشم نشاندن؛ گاهی اندیشهای را نقل کردن است و گاهی اندیشهای را به نقد کشیدن؛ گاهی خبری را به گوش رساندن است و گاهی از گوش بیرون راند و گاهی چیزهایی دیگر را به قلم آوردن. یکی از نویسندگان فرادست میگوید:
«نویسنده ... باید ببیند که غرض او از نوشتن چیست؛ میخواهد رویدادی را گزارش یا تعلیل کند؛ دعویای را به کرسی بنشاند یا قولی را نقض و رد کند؛ تجربهای عاطفی یا هنری را منتقل سازد؛ هیجانی برانگیزد یا عملی را باعث شود؛ سرگرم سازد یا تعلیم دهد»؟6
با توجه به آن چه گفته شد، میتوان هدف نهایی و متعالی از نویسندگی را به صورت کوتاهتر، عامتر و شاملتر، چنین دانست: ایجاد ارتباط با خواننده و انتقال فکر و دانشی نو یا احساس و عاطفه و تخیلی تازه به وی.
اگر این هدف از سوی نویسنده، با نگارشی نو و بیانی متفاوت که از جوهر ادبی برخوردار است، به خواننده منتقل شود، به گونهای که خواننده تحت تأثیر نویسنده قرار گیرد و از نظر فکری و علمی یا حسی، عاطفی و خیالی، همراه او شود، آن گاه میتوان گفت که نویسنده به هدف از نویسندگی دست یافته است و به هر مقدار که بر خواننده تأثیر گذارتر باشد به همان مقدار نیز نویسندهتر میباشد.
شایان توجه است که انتقال فکر و دانشی نو یا احساس، عاطفه و تخیلی تازه به خواننده و تأثیرگذاری بر او، اغلب یا از راه ترغیب و انگیزش خواننده به سوی آن و یا از راه اقناع و متقاعد ساختن خواننده در برابر آن و یا هر دو، صورت میگیرد. یکی از استادان زبان و ادب فارسی چنین میگوید:
«اقناع و ترغیب که علت غایی و هدف اصلی در سخنوری و نویسندگی است، براساس ساختن و آراستن استوار است؛ ساختنِ عبارتها یا واحدهایی از کلمات که افکار نویسنده یا گوینده را به روشنی در خود منعکس کند و آراستنِ آن جملات و واحدهای گفتار به هیئتی که در نظر خواننده یا شنونده، خوش آیند و مطلوب جلوه کنند.
سرّ موفقیت و راز کامیابی نویسندگان و سخنواران بزرگ، وابسته به سرمایههای معنوی و صفاتی است که آنان را در ساختن و آراستنِ آثار ارزنده و بدیع یاری میکند و بدین وسیله، توانایی تسخیر دلها و نفوذ در جانها را به ایشان ارزانی میدارد».7
هدف از نویسندگی چیست؟
گفتنی است که برای ترغیب خواننده، نویسنده بیشتر به تعریف و توضیح و وصف کردن میپردازد و از چیزی خبر میدهد و بر احساسات و عواطف و تخیلات خواننده، تأثیر میگذارد؛ ولی برای قانع کردن خواننده، نویسنده بیشتر به استدلال میپردازد و چیزی را اثبات میکند و در عقل و اندیشة خواننده، دگرگونی ایجاد مینماید؛ البته نویسنده برای ترغیب یا اقناع خواننده، از راههای گوناگون و متنوع علمی، منطقی، ادبی، عاطفی و جز آن استفاده میکند تا خواننده را هر چه بهتر و زودتر، به مقصد و مقصود خویش رهنمون سازد و از آن آگاه کند.
نتیجه آن که نویسنده با هنر نویسندگی و قدرت ترغیب و اقناعش، یا حقیقتی نو را به خواننده نشان میدهد (حقیقتنمونی) و یا حقیقتی را که وجود داشته، به دو صورت کیفی یا کمی، برای خواننده گسترش میدهد و راه حرکت به سوی آن حقیقت را برای وی هموارتر میسازد(حقیقتگستری).
شایان دقت است که در هر ترغیب و یا اقناعی که از سوی نویسنده صورت میپذیرد، باید نوآوری وجود داشته باشد؛ با این تفاوت که در حقیقتنمونی، نوجویی و در حقیقتگستری، نوگستری بروز میدهد. پس در هر دو صورت، نویسندگی در بر دارندة نوعی ابتگار و نوآوری و نواندیشی و از تقلید و تکرار و کهنهآموزی، به دور است. مولوی میگوید:
از محقق تا مقلد فرقهاست
کاین چو داوود است و آن دیگر صداست
منبع گفتار این، سوزی بود
وان مقلد، کهنه آموزی بود
در پایان ذکر این نکته گفتنی است که برای ایجاد ارتباط با خواننده و جذب وی برای دستیابی به اهداف مورد نظر در نویسندگی، باید امور زیر را در نظر گرفت:
1) برای ارائه آن چه در نظر داریم، طرحی ترسیم کنیم.
2) در هنگام استناد، به منابع معتبر و دست اول ارجاع دهیم.
3) نظم و دستهبندی منطقی را در چینش مطالب به کار گیریم.
4) خیالانگیزی را با خیالبافی، اشتباه نگیریم.
5) همواره سرودة سعدی را پیش رو داشته باشیم؛
دلایل قوی باید و معنوی /نه رگهای گردن به حجت قوی
6) قوّت تألیف و حسن تعبیر را در هنگام نگارش فراموش نکنیم.
7) بازنگری و بازنگاری نوشته را در رأس نگارشهای خویش قرار دهیم.
8) عنوانی گویا، کوتاه و زیبا برای نوشتة خود برگزینیم.
9) شروعی جذاب و پایانی به یادماندنی را برای نوشتهمان منظور کنیم.
10) درستنویسی را فدای زیبانویسی و زیبانویسی را فدای درستنویسی نکنیم.
11) مخاطب و نیازهای او را خوب بشناسیم؛ تا بتوانیم زودتر به ارتباط با وی دست یابیم.
12) تنوع در بیان را از یاد نبریم.
پینوشت:
1. حافظ.
2. پروین اعتصامی.
3. فخرالدین اسعد گرگانی.
4. ادبیات چیست، ترجمة مصطفی رحیمی و ابوالحسن نجفی.
5. حسن انوری با همکاری هوشنگ ارژنگی، آیین نگارش، ج2(پیشرفته)، ص 18 – 17.
6. احمد سمیعی (گیلانی)، آیین نگارش، ص 86.
7. حسین رزمجو، روش نویسندگان بزرگ معاصر، ص24– 23.
عبدالرحیم موگهی(شمیم)