12-11-2015، 15:41
«ویلیام پدن» در مورد سوال «نویسندهها، نویسنده به دنیا میآیند یا تبدیل به نویسنده میشوند؟» مینویسد: «باید بگویم که توفیق ادبی به دو عامل وابسته است: داشتن توانایی ذاتی برای شروع و احساس نیاز به گسترش این توانایی ذاتی از طریق تلاش بی وقفه در گسترده ترین ابعاد ممکن. اگر نویسندهای برای کار کردن و سخت کار کردن مصمم نباشد، همه نبوغ نهفته در وجودش – حتی اگر مشابه نبوغ جان کیتس، شارلوت برونته یا توماس وولف هم باشد – نه برای خودش و نه برای جامعه اش هیچ ارزشی نخواهد داشت.»
فرض کنید برای اولین بار با نویسندهای رو به رو میشوید و ته دلتان از او خوشتان میآید و چیزی در نگاه اول شما را تغییر میدهد و تصمیم میگیرید با چنین آدمهایی ارتباط بیشتری داشته باشید. بی آنکه خودتان در تصمیم خود دخیل باشید شما نسبت به او علاقه مند شدهاید. این ارتباط و تاثیر پذیری در نگاه شما نسبت به نویسنده و کتاب هایش وجود دارد. از اطلاعاتی که درباره کتب هایش دارید تا چیزی که درباره شخصیتهای داستانی اش میدانید، همه در شکل گیری ارتباط با نویسنده مورد علاقه تان نقش دارند.
«هری گلدن» در مقاله «نویسندگی مادرزادی است؟» مینویسد: «آدمها نویسنده به دنیا نمیآیند، همان طور که مدیر اقتصادی اگر بپذیریم که چیزی به نام نویسنده مادرزاد وجود دارد، آن وقت باید بپذیریم که چیزی هم به نام نویسنده بدِ مادرزاد وجود دارد. شرایط متافیزیکی حول و حوش چنین مقولهای بیش از حد پیچیده خواهد شد و جلویِ وجود هر معیاری را برای ارزیابی و ارزشیابی خواهد گرفت.»
چه چیزی انسان را تبدیل به نویسنده میکند؟ کار. چه جور کاری؟ بیشتر از هر چیزی، خواندن آثار نویسندگان دیگر، به خصوص نویسندگان خوب؛ آنها که حرفی برای گفتن دارند.
«یاشار کمال»، نویسنده ترکیه، در مورد «رابطه داستان نویسی با تحصیلات» در مقدمه کتاب «اگر ما را بکشند» مینویسد: «آیا نویسندهای را سراغ دارید که هنرش را در مدرسه یاد گرفته باشد؟» بدون شک یکی از پیش نیازهای داستاننویسی، داشتن سواد خواندن و نوشتن است ولی نیاز حتمی به تحصیلات بالا و دانشگاهی نبوده و نیست. جک لندن، ارنست همینگوی، ویلام فاکنر و ریچارد رایت نویسندگانی بودند که تحصیلات و مدارج تحصیلی چندانی نداشتهاند ولی از سویی نویسندگانی بودهاند که تحصیلات دانشگاهی داشته اند، اما رشته تحصیلی آنها با هنر نویسندگی شان ارتباط نداشت؛ مانند «داستایوفسکی» مهندس نقشه کش، «آنتوان چخوف» پزشک، «آلبرکامو» فلسفه و «غلامحسین ساعدی» روان پزشک.
چه چیزی انسان را تبدیل به نویسنده میکند؟ کار. چه جور کاری؟ بیشتر از هر چیزی، خواندن آثار نویسندگان دیگر، به خصوص نویسندگان خوب؛ آنها که حرفی برای گفتن دارند.
هیچ نویسنده ذاتی وجود ندارد، فقط نویسندههایی وجود دارند که مطالعه میکنند. برای نویسنده شدن هیچ راه دیگری جز مطالعه وجود ندارد.
استاد «جمال میرصادقی» سه عامل را برای نویسنده شدن ضروری میداند. علاقه، پشتکار و شناخت عناصر و ابزار کار داستان. میرصادقی در کتاب «شناخت داستان» در مورد «چگونه نویسنده شدم» مینویسد: «برای من هرگز روشن نیست که چطور و چگونه نویسنده شدم. وقتی به گذشته بر میگردم، میبینم هرگز به آن فکر نکرده بودم؛ اگرچه شاید آرزویش را داشتم، اما آن را پایگاه باشکوهی میدیدم که دست نیافتنی و رویایی مینمود و رسیدن به آن ناممکن و دور بود. نویسندگی، مثل چراغی بود که از پشت مهی انبوه، کم کم و به تدریج به من نزدیک شد و همه ذهن و فکر و جان مرا در خود گرفت.»
داستان نویس، حتما لازم نیست از هر دانشی اطلاعات کاملی داشته باشد. اما باید تا اندازهای سواد داشته باشد که جهان داستانش، جهانی قابل زیست باشد. همان طور که «هری گلدن» میگوید: «همه چیزی که نویسندهها به ارث میبرند، سنت نویسندگی است. تنها و تنها به کمک این میراث است که نویسندهها دنیای مطلوب شان را خلق میکنند.»
منبع: آرمان - مصطفی بیان
فرض کنید برای اولین بار با نویسندهای رو به رو میشوید و ته دلتان از او خوشتان میآید و چیزی در نگاه اول شما را تغییر میدهد و تصمیم میگیرید با چنین آدمهایی ارتباط بیشتری داشته باشید. بی آنکه خودتان در تصمیم خود دخیل باشید شما نسبت به او علاقه مند شدهاید. این ارتباط و تاثیر پذیری در نگاه شما نسبت به نویسنده و کتاب هایش وجود دارد. از اطلاعاتی که درباره کتب هایش دارید تا چیزی که درباره شخصیتهای داستانی اش میدانید، همه در شکل گیری ارتباط با نویسنده مورد علاقه تان نقش دارند.
«هری گلدن» در مقاله «نویسندگی مادرزادی است؟» مینویسد: «آدمها نویسنده به دنیا نمیآیند، همان طور که مدیر اقتصادی اگر بپذیریم که چیزی به نام نویسنده مادرزاد وجود دارد، آن وقت باید بپذیریم که چیزی هم به نام نویسنده بدِ مادرزاد وجود دارد. شرایط متافیزیکی حول و حوش چنین مقولهای بیش از حد پیچیده خواهد شد و جلویِ وجود هر معیاری را برای ارزیابی و ارزشیابی خواهد گرفت.»
چه چیزی انسان را تبدیل به نویسنده میکند؟ کار. چه جور کاری؟ بیشتر از هر چیزی، خواندن آثار نویسندگان دیگر، به خصوص نویسندگان خوب؛ آنها که حرفی برای گفتن دارند.
«یاشار کمال»، نویسنده ترکیه، در مورد «رابطه داستان نویسی با تحصیلات» در مقدمه کتاب «اگر ما را بکشند» مینویسد: «آیا نویسندهای را سراغ دارید که هنرش را در مدرسه یاد گرفته باشد؟» بدون شک یکی از پیش نیازهای داستاننویسی، داشتن سواد خواندن و نوشتن است ولی نیاز حتمی به تحصیلات بالا و دانشگاهی نبوده و نیست. جک لندن، ارنست همینگوی، ویلام فاکنر و ریچارد رایت نویسندگانی بودند که تحصیلات و مدارج تحصیلی چندانی نداشتهاند ولی از سویی نویسندگانی بودهاند که تحصیلات دانشگاهی داشته اند، اما رشته تحصیلی آنها با هنر نویسندگی شان ارتباط نداشت؛ مانند «داستایوفسکی» مهندس نقشه کش، «آنتوان چخوف» پزشک، «آلبرکامو» فلسفه و «غلامحسین ساعدی» روان پزشک.
چه چیزی انسان را تبدیل به نویسنده میکند؟ کار. چه جور کاری؟ بیشتر از هر چیزی، خواندن آثار نویسندگان دیگر، به خصوص نویسندگان خوب؛ آنها که حرفی برای گفتن دارند.
هیچ نویسنده ذاتی وجود ندارد، فقط نویسندههایی وجود دارند که مطالعه میکنند. برای نویسنده شدن هیچ راه دیگری جز مطالعه وجود ندارد.
استاد «جمال میرصادقی» سه عامل را برای نویسنده شدن ضروری میداند. علاقه، پشتکار و شناخت عناصر و ابزار کار داستان. میرصادقی در کتاب «شناخت داستان» در مورد «چگونه نویسنده شدم» مینویسد: «برای من هرگز روشن نیست که چطور و چگونه نویسنده شدم. وقتی به گذشته بر میگردم، میبینم هرگز به آن فکر نکرده بودم؛ اگرچه شاید آرزویش را داشتم، اما آن را پایگاه باشکوهی میدیدم که دست نیافتنی و رویایی مینمود و رسیدن به آن ناممکن و دور بود. نویسندگی، مثل چراغی بود که از پشت مهی انبوه، کم کم و به تدریج به من نزدیک شد و همه ذهن و فکر و جان مرا در خود گرفت.»
داستان نویس، حتما لازم نیست از هر دانشی اطلاعات کاملی داشته باشد. اما باید تا اندازهای سواد داشته باشد که جهان داستانش، جهانی قابل زیست باشد. همان طور که «هری گلدن» میگوید: «همه چیزی که نویسندهها به ارث میبرند، سنت نویسندگی است. تنها و تنها به کمک این میراث است که نویسندهها دنیای مطلوب شان را خلق میکنند.»
منبع: آرمان - مصطفی بیان