11-11-2015، 23:08
با چشمای خیس از کدوم غم بگم
منی که صدام غیرقانونیه
صدامو ازین فاصله گوش کن
صدایی که تو خونه زندونیه
منم مادر نسل فردای تو
نباید بزاری قرنطینه شم
صدامو ازین فاصله گوش کن
که بااعتماد تو تهمینه شم
به من تکیه کن من شبیه زنی که یه عمره خط میزنی نیستم
یه سیمرغ غمگینم و شک نکن که توی قفس دیدنی نیستم
به من تکیه کن تکیه گاه توعم
اگه از زمونه دلت خون شده
شریک تو و لحظه ی توعم شریکی که از صحنه بیرون شده
شریکی که از صحنه بیرون شده
منو ببخش واسه اینکه نفهمیدمت واسه اشکا و نخندیدنت
واسه بغضای شبونت ببخش واسه تهمت هایی که روونه ات شدن
منو ببخش به خاطر ۹ ماه درد
واسه عمری که پای من خودخواه رفت
واس تحقیر تحمیل تهدید واسه قلبی که شکست و ترسید
مارو ببخش به خاطر نابرابری
واسه سواستفاده هاو نابرادری
واس نگاهای نانجیب ادمای شهر
مارو ببخش به خاطر باورای بد
نداشتن ازادی حق بربدن واس یک گل یعنی پرپر زدن
تو فرشته بودی ما اسمان رو دیدیم ولی چشمامونو بستیم و بالهاتو چیدیم
تو از هراس گم شدن تو کوچه های شهر من چیزی نمیدونی
تو از غروری که شکست از دردی که لبامو بست چیزی نمیدونی
چیزی نمیدونی نمیدونی نمیدونی چیزی نمیدونی
به من تکیه کن من شبیه زنی که یه عمره خط میزنی نیستم
یه سیمرغ غمگینم و شک نکن که توی قفس دیدنی نیستم
از اوازی که تو گلوم خفه شد بگو بلکه روزی رهاتر بشیم
بگو بلکه قفل قفس بشکنه یه روزی دوباره برابر بشیم
به روزی دوباره برابر بشیم
منو توی این خونه زندونی نکن
منی که صدام غیرقانونیه
صدامو ازین فاصله گوش کن
صدایی که تو خونه زندونیه
منم مادر نسل فردای تو
نباید بزاری قرنطینه شم
صدامو ازین فاصله گوش کن
که بااعتماد تو تهمینه شم
به من تکیه کن من شبیه زنی که یه عمره خط میزنی نیستم
یه سیمرغ غمگینم و شک نکن که توی قفس دیدنی نیستم
به من تکیه کن تکیه گاه توعم
اگه از زمونه دلت خون شده
شریک تو و لحظه ی توعم شریکی که از صحنه بیرون شده
شریکی که از صحنه بیرون شده
منو ببخش واسه اینکه نفهمیدمت واسه اشکا و نخندیدنت
واسه بغضای شبونت ببخش واسه تهمت هایی که روونه ات شدن
منو ببخش به خاطر ۹ ماه درد
واسه عمری که پای من خودخواه رفت
واس تحقیر تحمیل تهدید واسه قلبی که شکست و ترسید
مارو ببخش به خاطر نابرابری
واسه سواستفاده هاو نابرادری
واس نگاهای نانجیب ادمای شهر
مارو ببخش به خاطر باورای بد
نداشتن ازادی حق بربدن واس یک گل یعنی پرپر زدن
تو فرشته بودی ما اسمان رو دیدیم ولی چشمامونو بستیم و بالهاتو چیدیم
تو از هراس گم شدن تو کوچه های شهر من چیزی نمیدونی
تو از غروری که شکست از دردی که لبامو بست چیزی نمیدونی
چیزی نمیدونی نمیدونی نمیدونی چیزی نمیدونی
به من تکیه کن من شبیه زنی که یه عمره خط میزنی نیستم
یه سیمرغ غمگینم و شک نکن که توی قفس دیدنی نیستم
از اوازی که تو گلوم خفه شد بگو بلکه روزی رهاتر بشیم
بگو بلکه قفل قفس بشکنه یه روزی دوباره برابر بشیم
به روزی دوباره برابر بشیم
منو توی این خونه زندونی نکن