28-10-2015، 23:08
چند و چون حدیث مکرر ˝سرقت ادبی˝ در معیت با محمد رضا رستمبگلو
سرقت ادبی، عنوان کلیتر و معمولتری است که گاه از آن استفاده میشود و البته از گذشته کلید واژگان دیگری هم داشته مانند "استقبال" یا "تضمین" که حالا هم به "توارد" ارتقا پیدا کرده. بدیهی است هر اثر مکتوب و منقولی، در معرض سرقت است اما همین قدر هم بدیهی است که آثار ثبت نشده، برای سارقان، لقمههای چربتری به حساب میآیند. شعری که به صورت شفاهی یا انتشار غیررسمی عرضه میشود، در صورت بروز اتفاقی، ادعای قاطع و حقوقی هم نمیتواند داشته باشد و این، کار را برای شاعران شفاهی محافل و انجمنهای ادبی سختتر کرده است.
در این مجال، پای حرفهای یکی از شاعرانی نشستهایم که در نوع شفاهی و غیررسمی، در سالهای اخیر جزو مطرحترینها بوده است؛ محمدرضا حاجرستمبگلو، بیشتر طوری مینویسد که به لحاظ فرمت به "غزل" منجر میشود و اغلب به آن "کلاسیک" میگویند. او ادعا میکند بارها دزدها به کاروان شعرش زدهاند.
دزدیدن شعر کلاسیک بنا به دلایلی راحتتر است و بیشتر اتفاق میافتد: به این خاطر که شاید انگارههای ذهنی عقبمانده ما میگوید موقعیت شعری تنها همان است که موزون و مقفا باشد و اگر هم قرار است شعری بدزدیم، آن است که "ارزش" به سرقت بردن دارد. اغلب اعتقاد بر این است که نوشتن شعر کلاسیک سختتر است چرا که سادهلوحانه فکر میکنیم تولید ریتم ضربی و نه موسیقی، نیاز به تبحری خاص دارد، بنابراین شعری را میدزدیم که تصور میکنیم تبحری در سرودنش نخواهیم داشت.
مثلا دزدیدن یک غزل راحتتر از به سرقتبردن یک اثر غیرموزون است چرا که "شعر کلاسیک را به دلیل وجود فرمتی مشخص، راحتتر میشود بلند کرد! اما شما برای دزدی از دست شاعری که از وزن رهاست باید تلاش بیشتری به خرج دهید؛ عامل بیرونی وزن و قافیه اینجا دیگر مطرح نیست تا بتوانید بیزحمتی به آن دستبرد بزنید و حال باید وجه اندیشگی و دانستگیهای شعر را بدزدید و برای این دزدی باید حرفهایتر باشید.
اغلب اعتقاد بر این است که نوشتن شعر کلاسیک سختتر است چرا که سادهلوحانه فکر میکنیم تولید ریتم ضربی و نه موسیقی، نیاز به تبحری خاص دارد، بنابراین شعری را میدزدیم که تصور میکنیم تبحری در سرودنش نخواهیم داشت.
شاعری که شعر کلاسیک مینویسد و شعرش به سرقت میرود البته روشنبختتر از آن شاعری است که از وزن آزاد است، به این دلیل که برخی سارقها اهمیتی ندارند؛ شعر ما چاپ نمیشود و آنها منتشرش میکنند و شعر ما دیده شود. چه طور؟ اینطور که احتمالا شما شاعر بااهمیتی هستید که شعرتان را دزدیدهاند، پس وقتی شما ادعای مالکیت کنید و دنبال حقوق معنوی خود بیفتید، به خاطر اعتبارتان همه میپذیرند که اثر از آن شما بوده است؛ پس هم او را سیاه کردهاید هم شعرتان از طریق تریبونی که دزدها دارند و شما ندارید اشاعه پیدا کرده است! این سارقان، نگرانی ایجاد نمیکنند چون در کار آنها، نسخه اصل از بدل قابل بازشناخت است. اما نگرانی از آن روست که نسخه بدلها آنقدر انبوه شوند و با تبلیغات رسمی همه جا را اشغال کنند که جایی برای بروز نسخه اصل پیدا نشود. اعظم میرسلیمی همین طوری از غزل ما محو شد! اما آن سارقی که ضربه میزند کیست؟ سارق حرفهای هیچگاه شعر شما را بلند نمیکند؛ موقعیت شعری شما را مصادره میکند؛ تکنیکها و شگردهایتان را به کار میگیرد، اندیشه و امضای شما را میدزدد. اگرچه همین هم احمقانه است، چون وقتی شما به نگرشی میرسید و با این نگرش موقعیتی از زبان را دچار میشوید، هر نسخه ثانی، یک کپی بیشتر نخواهد بود.
وقتی ما تلاشی در انتشار شعرهایی داریم که قبلا به سرقت رفتهاند، قصدمان اثبات حقانیت نیست، به این دلیل است چون فکر میکنم وقتی نسخههای اصل بیواسطه اشاعه پیدا کنند، تاثیرگذارترند. مثلا پیشینه شاعرانی مثل اعظم میرسلیمی و نسخه اصلی شعرهای او ونه نسخههای ثانیاش در شعرهای دیگران است که شعر شاعرانی مثل محمدسعید میرزایی، سیدمهدی موسوی و علی کریمی و من را پدید آورده. قبلا این وضعیت نگرانم نمیکرد اما حالا از کثرت نسخههای بدل نگرانم. باید آسیبشناسی کرد. اینکه دست به عصا راه میرویم این است که دقیقا نمیدانیم چه باید کرد و چه میزان از کاری که باید کرد را ما باید انجام دهیم؟ کاری ندارد، میشود متنی نوشت و دزدها را تار و مار کرد. اما این راهش نیست.
منبع: هنرآنلاین
سرقت ادبی، عنوان کلیتر و معمولتری است که گاه از آن استفاده میشود و البته از گذشته کلید واژگان دیگری هم داشته مانند "استقبال" یا "تضمین" که حالا هم به "توارد" ارتقا پیدا کرده. بدیهی است هر اثر مکتوب و منقولی، در معرض سرقت است اما همین قدر هم بدیهی است که آثار ثبت نشده، برای سارقان، لقمههای چربتری به حساب میآیند. شعری که به صورت شفاهی یا انتشار غیررسمی عرضه میشود، در صورت بروز اتفاقی، ادعای قاطع و حقوقی هم نمیتواند داشته باشد و این، کار را برای شاعران شفاهی محافل و انجمنهای ادبی سختتر کرده است.
در این مجال، پای حرفهای یکی از شاعرانی نشستهایم که در نوع شفاهی و غیررسمی، در سالهای اخیر جزو مطرحترینها بوده است؛ محمدرضا حاجرستمبگلو، بیشتر طوری مینویسد که به لحاظ فرمت به "غزل" منجر میشود و اغلب به آن "کلاسیک" میگویند. او ادعا میکند بارها دزدها به کاروان شعرش زدهاند.
دزدیدن شعر کلاسیک بنا به دلایلی راحتتر است و بیشتر اتفاق میافتد: به این خاطر که شاید انگارههای ذهنی عقبمانده ما میگوید موقعیت شعری تنها همان است که موزون و مقفا باشد و اگر هم قرار است شعری بدزدیم، آن است که "ارزش" به سرقت بردن دارد. اغلب اعتقاد بر این است که نوشتن شعر کلاسیک سختتر است چرا که سادهلوحانه فکر میکنیم تولید ریتم ضربی و نه موسیقی، نیاز به تبحری خاص دارد، بنابراین شعری را میدزدیم که تصور میکنیم تبحری در سرودنش نخواهیم داشت.
مثلا دزدیدن یک غزل راحتتر از به سرقتبردن یک اثر غیرموزون است چرا که "شعر کلاسیک را به دلیل وجود فرمتی مشخص، راحتتر میشود بلند کرد! اما شما برای دزدی از دست شاعری که از وزن رهاست باید تلاش بیشتری به خرج دهید؛ عامل بیرونی وزن و قافیه اینجا دیگر مطرح نیست تا بتوانید بیزحمتی به آن دستبرد بزنید و حال باید وجه اندیشگی و دانستگیهای شعر را بدزدید و برای این دزدی باید حرفهایتر باشید.
اغلب اعتقاد بر این است که نوشتن شعر کلاسیک سختتر است چرا که سادهلوحانه فکر میکنیم تولید ریتم ضربی و نه موسیقی، نیاز به تبحری خاص دارد، بنابراین شعری را میدزدیم که تصور میکنیم تبحری در سرودنش نخواهیم داشت.
شاعری که شعر کلاسیک مینویسد و شعرش به سرقت میرود البته روشنبختتر از آن شاعری است که از وزن آزاد است، به این دلیل که برخی سارقها اهمیتی ندارند؛ شعر ما چاپ نمیشود و آنها منتشرش میکنند و شعر ما دیده شود. چه طور؟ اینطور که احتمالا شما شاعر بااهمیتی هستید که شعرتان را دزدیدهاند، پس وقتی شما ادعای مالکیت کنید و دنبال حقوق معنوی خود بیفتید، به خاطر اعتبارتان همه میپذیرند که اثر از آن شما بوده است؛ پس هم او را سیاه کردهاید هم شعرتان از طریق تریبونی که دزدها دارند و شما ندارید اشاعه پیدا کرده است! این سارقان، نگرانی ایجاد نمیکنند چون در کار آنها، نسخه اصل از بدل قابل بازشناخت است. اما نگرانی از آن روست که نسخه بدلها آنقدر انبوه شوند و با تبلیغات رسمی همه جا را اشغال کنند که جایی برای بروز نسخه اصل پیدا نشود. اعظم میرسلیمی همین طوری از غزل ما محو شد! اما آن سارقی که ضربه میزند کیست؟ سارق حرفهای هیچگاه شعر شما را بلند نمیکند؛ موقعیت شعری شما را مصادره میکند؛ تکنیکها و شگردهایتان را به کار میگیرد، اندیشه و امضای شما را میدزدد. اگرچه همین هم احمقانه است، چون وقتی شما به نگرشی میرسید و با این نگرش موقعیتی از زبان را دچار میشوید، هر نسخه ثانی، یک کپی بیشتر نخواهد بود.
وقتی ما تلاشی در انتشار شعرهایی داریم که قبلا به سرقت رفتهاند، قصدمان اثبات حقانیت نیست، به این دلیل است چون فکر میکنم وقتی نسخههای اصل بیواسطه اشاعه پیدا کنند، تاثیرگذارترند. مثلا پیشینه شاعرانی مثل اعظم میرسلیمی و نسخه اصلی شعرهای او ونه نسخههای ثانیاش در شعرهای دیگران است که شعر شاعرانی مثل محمدسعید میرزایی، سیدمهدی موسوی و علی کریمی و من را پدید آورده. قبلا این وضعیت نگرانم نمیکرد اما حالا از کثرت نسخههای بدل نگرانم. باید آسیبشناسی کرد. اینکه دست به عصا راه میرویم این است که دقیقا نمیدانیم چه باید کرد و چه میزان از کاری که باید کرد را ما باید انجام دهیم؟ کاری ندارد، میشود متنی نوشت و دزدها را تار و مار کرد. اما این راهش نیست.
منبع: هنرآنلاین