پیامک درد دورے

[Ֆℋ£¥∂α]

صندلیت را کنار صندلی ام بگذار!همنشینی با تو یعنی "تعطیلی رسمی تمام درد ها!!"


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



تنهایی حق کسی است که خیانت میکند اما نصیب کسی میشود که وفادار است...



سنگ قبرم را نمی سازد کسی مانده ام در کوچه های بی کسی بهترین  کسم مرا از یاد برد سوختم خاکسترم را باد برد



زندگی زیباتر میشود هنگامی که بدانی دیگران در دنیای فراموشیها به یادتند!



گاه میتوان برای یک دوست چند سطر سکوت به یادگاری گذاشت  تا او در خلوت خود هر طور که خواست آن را معنا کند


باران باشد تو باشی و یک خیابان بی انتها...به تمام دنیا میگویم خدا حافظ



اگه همه آدمای دنیا کنارت باشن همیشه دلتنگ کسی میشی ک نمیتونی کنارش باشی....



هنوزم هم نمیدانم این چه فصلیست که من کال مانده ام و به تو نمی رسم...!



دلم رقص نمی خواهد ...!دنیا تمامش کن تا سازت را نشکستم...!



زنده اند  پرندگانی که از خشکسالی مردند ولی از خر من نامردان دانه نخوردند...!!!


هر گز به تو بودن ها عادت نخواهم کرد یا بمان با...یا ندارد,فقط بمان



خوشبحال خدا که"لحظه به لحظه"با توست و "من" همیشه درباره "تو" با "او"حرف میزنم



عمری فرشته هم که باشی یک اشتباه ...فقط کافیست,یک اشتباه از تو ببیند تا از تو ابلیس بسازند.





* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *




بس که در تدبیر فردا مانده ایم...با همیم اما چ تنها مانده ایم...در کلاس جمع و تفریق زمان...عاشق جمعیم و منها مانده ایم....




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


تو که میدانستی با چ اشتیاقی خودم را قسمت کردم پس چرا قبل از تکه تکه شدنم جوابم نکردی...برای خدا حافظی خیلی خیلی دیر بود خیلی دیر!!!!





* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



دلتنگی تنها نصیب من بود از تمام زیبایی هایت ....






* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


به بودن ها دیر عادت کن...!و به نبودن ها زود!آدم ها نبودن را بهتر بلدند


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



آدم فهمیده ای بود!خوب می دانست کجاها خودش را به نفهمی بزند...




* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


حضورم را بر صفحه دلت تیک بزن!من حاظرم !حتی تمام روزهایی که تو غایبی...






* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


تنهایی یعنی:من یه موبایل دارم که صدای زنگش یادم نیست....







* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


در سایه دل شکستن پیر شدم غم خوردم و با غمت نمک گیر شدم تا امدم آشنای قلبت باشم گفتی که من از غریبه ها سیر شدم





* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


هنوز دلخوشی ذهن خسته ام این است که در خیال خودم بیخیال ما نشدی!





* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



هنوزم هم برایت فال میگیرم...بیچاره حافظ نمیداند که تو با کس دیگری رفته ای...مدام دلداریم میدهد!



دفتر شعر هایم را سفید میگذارم بی تو بودن نوشتن ندارد...درد دارد...