نظرسنجی: کدوم عروسک ترسناک تره؟؟
این نظرسنجی بسته شده است.
انابل
50.00%
1 50.00%
چاکی
50.00%
1 50.00%
در کل 2 رأی 100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

عشق ترس ها بیان +18

#1
خب این تاپیک درباره عروسک های شیطانی انابل و چاکی هستش

سال 1970، «ماریا کارلوس» به یک مغازه عروسکفروشی رفت، او یک عروسک «راجدی آن» که یک شخصیت معروف کارتونی بود را برای دخترش لوسی که در کالج درس میخواند خرید. لوسی که از این عروسک بسیار خوشش میآمد، آن را با خودش به آپارتمانش برد اما طولی نکشید که او و هماتاقیاش ادعاهای عجیب و غریب و باورنکردنیای را بیان کردند.
آنها گفتند که بعد از ورود عروسک با اتفاقاتی وحشتناک روبهرو شدهاند. به گفته آنها، عروسک به خودی خود حرکت میکرد و گاهی اوقات در اتاق دیگری آن را پیدا میکردند در حالیکه هیچکس عروسک را از جایش تکان نداده بود. لوسی و دوستش همچنین مدعی بودند که بارها کاغذپارههایی را در گوشه و کنار خانه پیدا کردهاند که روی آن با دست خط کودکانه، خط خطی شده بود و حتی یک بار آنها عروسک را دیدهاند که روی پاهای پارچهایاش ایستاده است.

دخترها که از این همه اتفاق عجیب و غریب بسیار ترسیده بودند، یک احضارکننده روح را خبر کردند. احضارکننده روح به دو دختر جوان گفت که عروسک متعلق به دختربچهای بوده که در یک آپارتمان مرده است، به گفته احضارکننده روح، نام دختر آنابلا بود و او دلش میخواست با لوسی و هماتاقیاش بماند و به این ترتیب آنها با توجه به گفتههای احضارکننده روح، به ناچار پیشنهاد آنابلا را قبول کردند و او را نزد خودشان نگه داشتند، اما به گفته آنها از آن به بعد، اتفاقات عجیب و غریب در آپارتمان بیشتر شد.

این دو دختر بعدها ادعا کردند که عروسک در یک شب هنگام برگزاری یک میهمانی به یکی از مهمانهای آنها حمله کرده و به سروصورت او چنگ انداخته است. بعد از وقوع این اتفاق، لوسی تصمیم گرفت با دو کارآگاه ارواح مشهور آن زمان یعنی «اد و لورن وارن» تماس بگیرد.


این دو کارآگاه بعد از مدتی تحقیق ادعا کردند که عروسک توسط روح یک کودک تسخیر نشده، بلکه یک روح خبیث آن را تسخیر کرده و برای اینکه به دخترها نزدیک شود نامش را به دروغ آنابلا گفته و خودش را یک کودک معرفی کرده است. دخترها که از ادعاهای کارآگاهان وحشت کرده بودند، عروسک را به وارن دادند و او هم آن را در یک جعبه شیشهای گذاشت و آن را به موزه فرهنگ «کانکتیکت» سپرد، وقتی عروسک در موزه به نمایش درآمد، پایین آن علامت «اخطار: در جعبه را باز نکنید» گذاشتند تا هرگز عروسک روحزده به دست شخص دیگری نیفتد
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
عشق ترس ها بیان +18 1

تصویر سینمایی انابل
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
عشق ترس ها بیان +18 1

تصویر انابل واقعی درموزه
هنوز زمزمه هایی هست که عروسک در جعبه حرکت میکند . چون در جعبه اصلا باز نمیشه ولی جای دستهای عروسک تغیر میکنه .....
اطراف جعبه انابل پر است از نامه هایی که از انابل میخوان اونا رو ببخشه و از طرف کسانی که برای تماشا به دیدن این عروسک اومدن ولی وقتی از موزه خارج شدن اتفاقات بدی برای اونا افتاده ....


یکی پست داده بود که میسوزوندنش بهتر بود .... اتفاقا این فکرم کردن ولی یه کشیش گفت : یه جن در یه قوطی سر بسته بهتره تا یه جن که ازاده ... 
با سوزوندنش طلسمش از بین نمیره فقط باعث میشه اون روح ازاد بشه














حالا چاکی
[b][i]همزاد انابل ...... عروسک چاکی 

ایا فقط عروسک انابل روح زده بود ؟؟؟

اگر فکر میکنید که آنابل تنها عروسک تسخیر شده است سخت در اشتباهید . در این پست شما رو با عروسکی اشنا میکنم که شباهت بسیار زیادی به انابل دارد و مجموعه فیلم های عروسک شیطانی برگرفته از این جریان میباشد ....

[/b]
[/i]

[b][i]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
عشق ترس ها بیان +18 1
[/b]
[/i]



[b][i]سمت راست عروسک واقعی و سمت چپ تصویر سینمایی از عروسک میباشد

اسم عروسک چاک میباشد 
در سال 1902 در شرق فلوریدا آمریکا ، رابرت عروسکی در زمان خود زیبا را پیدا میکند و با خود آن را به خانه میبرد و خیلی زود به آن وابسته و به زودی از کار خود پشیمان میشود....
پدر و مادر رابرت او را چندین با هنگام صحبت کردن با عروسکمیبینند وضعیت عادی پیش میرود تا زمانی که رابرت دیگر با دوستان خود قطع رایطه میکند و بسیار منزوی میشود دیگر مثال قبل خندان و شیطان نبوده . 
پدر و مادر وی نگران رابرت شده و وی را زیر نظر میگیرند .
رابرت تمام روز مشغول صحبت کردن با عروسک است . مادر وی عروسک را هنگام خواب گرفته و بالای کمد لباس ها میگذارد اما ..... صبح با صدای رابرت از خواب بیدار میشود و با کمال تعجب رابرت را در حال صحبت کردن با عروسک میبیند .... عروسکی که رابرت به هیچ عنوان امکان دسترسی به آن نداشت است ... چند وقتی میگذرد هر دفعه عروسک را از رابرت قایم میکنند و دوباره عروسک را در دستان کودکانه و معصوم وی پیدا میکنند .
کمی میگذرد و اتفاق عجیبی می افتد ...
روزی مادر پسرک در حال گوش دادن به صحبت های رابرت و عروسک بوده و صدای کلفت و زیری را میشنود در را باز میکند و گمان میکند که پسرش مثل همیشه در حال صحبت با خود بوده ....!! اما اشتباه میکند و چیز وحشتناکی در حال جریان است . چند روز بعد مادر که از گوشه گیر شدن پسرش ناراحت بوده عروسک را به انباری برده و در ان را قفل میکند ... بعد از چند ساعت باز صدای پسرش را میشنود که در حال صحبت کردن است ... مو به تنش سیخ میشود ، رابرت را میبیند که عروسک رابغل کرده و با زبانی عجیب در حال سخن گفتن با عروسک است ....
عروسک در انباری بوده !! در قفل بوده !!! چگونه اکنون در بغل پسرش است ؟؟!!!
از رابرت درباره ی این موضوع سوال میکند ولی رابرت پاسخی ندارد...
پس از آن شاهد موارد عجیبتری شدند که همسایهها قسم میخوردند هنگامی که کسی خانه نبوده عروسک را بارها دیدهاند که پشت پنجرههای اتاق ایستاده است. بعدها خود خانواده یوجین ( خانواده ی رابرت ) چندین بار صدای خندههایی مرموز را از عروسک شنیدند و همچنین در لحظاتی بسیار کوتاه شاهد بودند عروسک در خانه راه میرفته.

[/b]
[/i]

در یکی از شبها پدر و مادر رابرت صدای جیغ او و شکستن شیشه های خانه را میشنوند و به سرعت به اتاقش میروند، در حالی که مبلمان اتاق به هم ریخته و رابرت از ترس صورتش برانگیخته بود، از او میپرسند چه اتفاقی افتاد، رابرت پاسخ میدهد: کار عروسکم بود. 
یک روز خانواده ی یوجین مهمانی گرفته بودند یکی از فامیلهای پدر رابرت که فردی مذهبی بود نیز به این مهمانی دعوت شده بود ولی عروسک رابرت اصلا از آمدن آن فرد به داخل خانه خوشحال نبود ، پس از آن میهمانهای خانوادهٔ یوجین قسم میخوردند احساسات چهره و چشمان این عروسک تغییر میکرده.



رابرت بعد ها اعلام کرد که این عروسک را از یک خدمتکار باهامایی که ادعا داشته جادوی سیاه بلد است گرفته ...


رابرت در سال ۱۹۷۴ در گذشت اما عروسک او در زیرزمین خانه ماند و خانه مجدداً به خانواده دیگری که یک دختر ۱۰ ساله داشتند فروخته شد. چندی نگذشت که دخترک شبها با جیغ و فریاد بیدار میشد و مدعی بود که عروسکی در خانه به دنبال اوست و گفته قصد کشتنش را دارد. این زن حتی هنوز در مصاحبههای خود میگوید هنوز باور دارم که این عروسک به دنبال من است. در اکتبر همان سال عروسک به موزه قدیمی اداره پست و خانه آداب و رسوم (کی غرب، فلوریدا) فرستاده شد. که کارمندان موزه هم پس از آن ادعاهای عجیبی در مورد این عروسک کردهاند. این عروسک بعدها به نام خود رابرت معروف شد.



امروزه عروسک رابرت در این موزه در یک کمد شیشهای نگهداری میشود که کنار آن نوشته شده "به هیچ وجه لمس نشود" و در حالی که عکسبرداری در موزه برای عموم آزاد است: تابلوی دیگری در کنار این عروسک است که نوشته شده: "هشدار، طبق باور قدیمی ابتدا قبل از عکاسی باید مودبانه از عروسک اجازه گرفته شود، اگر سرش را تکان داد اکیداً عکس نگیرید، عواقب بدی دارد."
[b][i][i][b]پس از آن شاهد موارد عجیبتری شدند که همسایهها قسم میخوردند هنگامی که کسی خانه نبوده عروسک را بارها دیدهاند که پشت پنجرههای اتاق ایستاده است. بعدها خود خانواده یوجین چندین بار صدای خندههایی مرموز را از عروسک شنیدند و همچنین در لحظاتی بسیار کوتاه شاهد بودند عروسک در خانه راه میرفته. در یکی از شبها پدر و مادر رابرت صدای جیغ او را میشنوند و به سرعت به اتاقش میروند، در حالی که مبلمان اتاق به هم ریخته و رابرت از ترس صورتش برانگیخته بود، از او میپرسند چه اتفاقی افتاد، رابرت پاسخ میدهد: کار عروسکم بود. پس از آن میهمانهای خانوادهٔ یوجین قسم میخوردند احساسات چهره و چشمان این عروسک تغییر میکرده. رابرت در سال ۱۹۷۴ در گذشت اما عروسک او در زیرزمین خانه ماند و خانه مجدداً به خانواده دیگری که یک دختر ۱۰ ساله داشتند فروخته شد. چندی نگذشت که دخترک شبها با جیغ و فریاد بیدار میشد و مدعی بود که عروسکی در خانه به دنبال اوست و گفته قصد کشتنش را دارد. این زن حتی هنوز در مصاحبههای خود میگوید هنوز باور دارم که این عروسک به دنبال من است. در اکتبر همان سال عروسک به موزه قدیمی اداره پست و خانه آداب و رسوم (کی غرب، فلوریدا) فرستاده شد. که کارمندان موزه هم پس از آن ادعاهای عجیبی در مورد این عروسک کردهاند. این عروسک بعدها به نام خود رابرت معروف شد. امروزه عروسک رابرت در این موزه در یک کمد شیشهای نگهداری میشود که کنار آن نوشته شده "به هیچ وجه لمس نشود" و در حالی که عکسبرداری در موزه برای عموم آزاد است: تابلوی دیگری در کنار این عروسک است که نوشته شده: "هشدار، طبق باور قدیمی ابتدا قبل از عکاسی باید مودبانه از عروسک اجازه گرفته شود، اگر سرش را تکان داد اکیداً عکس نگیرید، عواقب بدی دارد."
[/i]
[/b]
[/b]
[/i]

[b][i][i][b].[/i][/b][/b][/i]




خیلی زحمت کشیدم اگه سپاس ندی میگم انابل بیاد بخورتت Big Grin Big Grin Big Grin
[img]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
عشق ترس ها بیان +18 1 [/img]
پاسخ
 سپاس شده توسط علی کاراته باز ، لــــــــــⓘلی ، mahdi1383 ، باحال خوش ، n.leito ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، ѕтяong ، فرانه ، MAIKY2015 ، دریای بی موج ، roya15 ، 123من ، Shaparak24 ، miss_asal_k1 ، سپاها ، ♫terme♫ ، mT_pOoM_taaK ، -Edgar ، نیلوفر 2000 ، mr.destiny ، محمد حسین 6 ، هلی ، RTAN@ ، σνєяɗσѕ ، -samira- ، F.MEHRABI ، *ROSE* ، †cυяɪøυs† ، serpent
آگهی
#2
تکراری بود و قدیمی
بحث سیاسی داشتین به منم بگین Smile Smile
پاسخ
#3
عاااالی بود..ممنونم
پاسخ
#4
خوب بود
اما لدفن خطشو عوض کن !
:/
پاسخ
#5
خطو عوض کن چشام دد گرفت
هزار بار پ.خ داده برو موهاتو کوتاه کن گفتم نمیکنم!
میلیون بار گفته برو موهاتو کوتاه کن گفتم کوتاه نمیکنم!
حالا رفتم آرایشگاه ؛ شخمی ترین مدل مو رو ورداشته داره میزنه! Angry 
من... (به دلیل وجود کلمات نامناسب امکان پخش نیست)...!
ملت به مو نیاز نععععععرن!!! 6
پاسخ
#6
فک کنم تکراریه
پاسخ
آگهی
#7
دیگ باید از عروسکا هم ترسید
پاسخ
#8
انابل اصلا ترسناک نبود:/
پاسخ
#9
واو چان لاور
این سرنوشت منه،بهم لبخند نزن،بهم بتاب...
پاسخ
#10
(24-03-2018، 14:49)IM DINA نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
انابل اصلا ترسناک نبود:/

چطور میگی ترسناک نبود من خودم وقتی دیدمش شب خوابم نبرد اصلا
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  مردان عجیب آنهای که جیگر دارند بیان دا خل
  اونایی که بالای دوسال تو یه رابطه بودن بیان...
  دخترا بیان یه حقیقتو درباره پسرا بدونن
  ارمیا فقط بیان تو یه چیز بگم-bts-army
  قسمت های تکراری رمان ها (رمان خونا بیان اگه اشتباه بود منو بزنین)
Rainbow اونایی که میخوان بهشون انرژی بدم بیان
  مزایای خدمت سربازی و معایب فرار از سربازی :/ (فقط پسرا بیان تو!....)
  بیان ازم 3 تا سئوال بپرسید
  لطفا یه لحضه خانوما بیان تو بعدش برن دنبال عشق بگردن
  3 راه زیبا برای بیان عشق به کسی که دوستش داریم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان