امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نبرد هری پاتر و رستم(اخر خنده)

#1
[rtl]
میدان نبرد-خارجی-روز


 هری با قدم های محکم رسید       صدای هری را چو رستم شنید


پرید رستم از زین  رخش خودش    هری هم پیاده شد از آذرخش


 

نگه در نگه....دشت خاموش و خف     جهانی فرو رفته کلا تو کف


همه مات و مبهوت این ماجرا      که رستم چه خواهد کند بچه را؟


 

رستم تک و تنها بود و ایرانیان محل رخش هم به او نگذاشته بودند. عوضش سپاه پاتریان تا دلت بخواهد مملو بود از هوادار و چیرلیدر و خرده ساحر.


 

سپاه دلیران که زاغارت بود     ولی تیم پاتر ز هاگوارت بود


رون و هرمیون ...چو و شخص مدیر    که اسمش فراموش کردم حقیر!



رجز خوانی دو پهلوان:



 


 هری گفت رستم تویی نره غول؟     بیاموزمت فن رزم از اصول


شنیده بدم هیکلت خوشگل است    نبرد و ستیزه تورا مشکل است


 ولی رستم آن قد که می دید بود      سرش تا کمربند هاگرید بود


بدو گفت رستم برو بچه جون    برو آمریکا درستون رو بخون


سوالی مرا آمده ای پسر        ندارد سر دسته جاروت خطر؟


 من انم که ایران به دست من است   ز چین تا دبی جمله پست من است


منم رستم زال دستان منم      جوان مرد و شیر دلیران منم


گرت من کنم فوت بادت برد    دگر لرد ولدمورت یادت رود...


هری چون شنید اسم اسمش نبر   عجب کرد احساس رعب و خطر


 

چشمانش را تنگ کرد کمی عقب رفت...رستم هم رفت عقب...دشت و دشستان مهیاست تا نبردی خونین را شاهد باشد...هری از سویی گمان می برد رستم از عمال تروریست ولدمورت است....و رستم هم هری را یک آمریکایی می داند که آمده ایران تا بچه ها را اغفال کند...تازه با آمدن او هیچ کس دیگر شاهنامه نمی خرد و همه در کف هری پاترند..پس چه دلیلی بهتر از این برای آغازیدن جنگی یکپارچه خون خین


 

جهان پیش آن دو... تیریپ خسته است     هری روی جاروش بنشسته است

 

هری می کند چوب خود را تمیز           و چوبش زند هی جرقه یه ریز


 کمانش بیاورد رستم برون                   هری هم پنیرو نوتلا و نون


خودش را کند تقویت مرد یل             مبادا کند ضعف و گردد خجل



رستم خود را پهلوان می دید که سرتاسر پهنه ی دنیا در چنگ او بود روزی....ترسی است عظیم از نبرد با جقله بچه ی سرزمین تازه کشف شده ی ایادی استکبار....آیا باید با آنها در افتد...یا برگردد پیش تهمینه ؟ مرز بین عشق و عقل که می گویند این است ها....



 


 دو یل وارد گود میدان شدند      جماعت دگر بار حیران شدند


همه ناخن رعب خود می جوند     مبادا بیابد یکیشان گزند


 

جنگ در می گیرد....زمین و زمان سیاه می شود....رستم هی فن به کار می گیرد...رجز خوانی در نبرد هم ادامه دارد...سپاهیان خموشند و اسب ها شیهه می کشند....داستانی است که بیا و ببین...نویسنده این سطور وقت ندارد که شعر همه ی اینها را بنویسد.....خلاصه عجب جنگی است ها....


 

و رستم کمان چاره ی کار دید                و فورا ز رخشش به پایین پرید



رستم تیر را در سوفار کمان بنهاد....



 

بر اوراست چپ کرد و چپ کرد راست      هری زل زده بود به اون عین ماست


 

رستم با خود می گوید چرا این بچه نمی ترسد....نکند این هم پسر ماست و خبر نداریم....اگر ملت اینجا نایستاده بودند از او می خواستم که لباس از تن بیرون کند مبادا یک جاییش نشانی بسته باشند به نماد پوری ما...


رستم با خود فکر می کند...در تردید است...اگر اورا بکشد ممکن است یک بار دیگر فرزند کشی تکرار شود و پهلوانی اش زیر سوال برود...و اگر دست از او بکشد هم می گویند ترسیده و هم اینکه تهمینه دهانش را آسفالت خواهد نمودی بس که هی این ور و ان ور توله پس انداختندی...


 


رستم تصمیمش را می گیردو چشم هری نشانه اوست.


 

هری و بلر هر دو در خاک به   جهان پاک از این هردو ناپاک به...


خلاصه کمان را به آخر کشید     به جز چشم پاتر که چیزی ندید...


دشت یکپارچه سکوت می شود....خروش از کمان برمیخیزد....و رستم می رود که کار را تمام کند....


چو زه را رها کرد سردار طوس.... هری گفت:'سان‌دیس‌سیریش‌سیم‌سیوس! '


 

دشت ساکت شد. گوی گرد مرگ پاشیدند بر آن عرصه های و هو....رستم در جا خشک شد و آوردندش کنار میدان فردوسی تا سر حوصله نصبش کنند کنار صاحبش. هری در کمال ناباوری سه امتیاز این نبرد را هم گرفت و از گروه خود صعود کرد...


و مردمان ایرات و توران و زابلستان و کابلستان همچنان در کف اند. که رستم ان همه رشادت و فن به کار بست.و هری با یک ورد ساده اینچنین یل سیستان را از پای در اورد...


به هر حال تورانیان نامه نوشتند و بمب گوگلی ساختند و بهر غرامت خانم جی-کی رولینگ را درخواست کردند. هرچند دو ماه بعد کلا همه چیز یادشان رفت.



شنو پند من چلچراغی کنون      کمی هم ز تاریخ ایران بخون



نگویم هری بد سرشت است و دون   ولی رستمم دل داره ای جوون


برو کار می کن مگو چیست کار؟     به تاریخ ایران بکن افتخار


نه که هی دم از زال و رستم زنی      ز جمشید و کوروش گهی دم زنی


بکن توشه راه خود افتخار              که مردی به علم است و به پشتکار



[/rtl]
پاسخ
 سپاس شده توسط ☮ VENOM VΛDΞR ☮ ، AعطریناA ، امیر حسین 222 ، محمد حسین4 ، ʜɪᴅᴅᴇɴ ، اب پری2 ، @پوریا@ ، EHSANحسینی X_X ، Âπâlîâ ، نیلوفر 2000 ، み£∂ɨע£ ، *Ramesh* ، آرشاااااااام
آگهی
#2
مرسی Heart Heart Heart
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نبرد هری پاتر و رستم(اخر خنده) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط Âπâlîâ
#3
هری کجا رستم دستان کجا . زنده باد رستممممممممممممممممممم . پایانشم رستم باید می برد Confusedwrdft:
سپاهان
پاسخ
 سپاس شده توسط Âπâlîâ
#4
ممنون خوب بود
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
: )
پاسخ
 سپاس شده توسط Âπâlîâ
#5
عالی لایک داشت! grou
نبرد هری پاتر و رستم(اخر خنده) 1
پاسخ
#6
همون بهتر که هری برد
خداییاااااا درسته خیلی گناه دارمp336
امااا گناه دارم....
پاسخ
آگهی
#7
خخخخخخخخ:/
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  زر زر خنده(نسخه 3) (عکسای متحرک شدیدا خنده دار)
  عکس خنده دار جدید خیلی عالیه بدو بیا می ترکی از خنده
Wink چت های خنده دار ته خنده بیا میمیری از خنده
  متن خنده دار40کاری که دختران نمی توانند انجام بدهند.اخر خنده
  طنز خنده دار و باحال انواع داداش ایرونی مجموعه : مطالب طنز و خنده دار طنز خنده دار و
Video وردهای داستان های هری پاتر « قسمت چهارم »
  گیر دادن رستم ، سهراب را
  آخر خنده (اس ام اس های خنده دار مخصوص خانه تکانی)
  خنده بازار-پست هاي فيسبوك(خيلي خنده دار)
  جنگ رستم و جومونگ..!

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان