15-07-2015، 13:17
فرهنگی-مذهبی
من يك ايراني مسلمان هستم.
مخالفت هست. تناقض هست. اعتراض هست. همه چيز هست اگر تنها به قواعدي بنيادين پايبند باشیم اینها دیگر مهم نیست. من به ديني كه از آن حرف ميزنيم پايبندم، مثل خيليهاي ديگر. به استقلال كشور معتقدم، مثل خيليهاي ديگر. برادري خود را با ايمان به همين دو عنصر اثبات و خيالم را آسوده مي كنم براي گفتن از ناهمخوانيهايي كه گاهي عجيب دردناك ميشوند.
اصلا از آنهايي نيستم كه ادعاي صلح طلبي دارند. صلح افسانه ايست كه از باغ عدن دروغش بر ملا شده. آنها كه از صلح به هر قيمتي حرف ميزنند، يا بيخبرانند، يا شنيدههاي نيمچه روشنفكرانه را صرفا تكرار ميكنند.
صلح خوب است، اما نه هميشه. جنگ بد است، اما نه هميشه. من هم به عنوان يك ايراني خيلي خيلي معمولي از پيشرفت مذاكرات دلم كمي خوش شد. من هم دوست دارم همه در آرامش زندگي كنيم. اما وقتي از ازل ريسمان دشمني را گره زدهاند، ديگر چه سود بستن چشمان و خنديدن؟
به خاطر موقعيتي كه داريم مجبوريم وجود دشمن را باور كنيم. ميدانم كه اگر دشمن تراشي هم نكنيم، بازهم بدخواهان اسلام و ایران بسيارند. كساني كه سايه انعكاس خط به خط قرآن را در حركاتمان با تير ميزنند، هستند. هميشه بودهاند و هميشه خواهند بود، تا روزي كه خبر برسد آمده. پس دو راه بيشتر نداريم. يا ساز و برگمان را بياندازيم كنار و بشويم اردن و سعودي تا بيگانه از پارچه پرچممان براي طهارت بعد از قضاي حاجتاش استفاده كند. و يا اگر قرار است بايستيم، با آرايش جنگي بايستيم. آماده بايستيم. تاريخ را فاتحان مينويسند، نه آنها كه حرف از فتح ميزنند. تاريخ هيات مذاكره كننده را به ياد نخواهد آورد، اما نتيجه مذاكره را چرا.
تاريخ احمدي نژاد را به ياد نخواهد آورد، اما تورم نجومي و اختلاس كيهاني را چرا. تاريخ، كارخانه را با فرآوردهاش ميخواهد. چمران را با حزب الله، جهان آرا را با آزادي خرمشهر، كوروش را با نظمكشورداري، هيتلر را با كشتار، لينكن را با لغو بردهداري و امام را با انقلابش در خاطر خود نگاه مي دارد.
تاريخ تكذيب خبر كشته شدن جمشيد داناييفر توسط مقامات ايراني را فراموش نخواهد كرد. اما اگر بپرسيد كه تاريخ چه چيزي را تا ابد بر پيشاني خود مثبوت ميدارد، من به عنوان يك وطندوست دلسوز ميگويم؛ تاريخ هيچ وقت تنهايي پنج سرباز وظيفه با حقوق ماهي پنجاه هزارتومان را در ديار غربت و جلوي لوله كلاشينكف جيشالعدل فراموش نميكند. تاريخ فراموش نميكند كه ما موشك زمين به هوا ميسازيم و تنگه هرمز را ميبنديم و اسرائيل را در خاك خودش به خاك مينشانيم و بر بدنه ناو وينسنت آرم سپاه پاسداران ميزنيم، ريگي را در آسمان خفت ميكنيم، اما جاي جايش كه ميرسد منتظر لطف و منت دولت پاكستان ميمانيم تا شايد درگيري را بر منافع بيشمار خود ترجيح دهد و پنج نيروي نظامي ما را آزاد كند. زهي خيال باطل.
پاكستان بن لادن را در خود جاي داده بود. همه تاريكيهاي اين منطقه از چاه مرطوب اين كشور بيرون آمدهاند . حالا ما، سرور مسلمانان جهان، خانه خراب كن صهيونيستها، مقام هفتم توليد علم در جهان بايد پشت تريبون وزارت كشور بايستيم و اسارت نيروي نظامي خودمان را محكوم كنيم؟
در زمان صلح بايد با مصالح پيش رفت. اما اول زمان صلح را تعريف كنيم تا بعد، مصالح داراي هويت شوند. اقتدار پرچم من اگر در گرو پيروزي بشار اسد هست، بيمعرفتي است اگر بگوييم در گرو آزادي سربازان خودمان نيست.
اگر قرار است با معيارهاي مدرن پيش برويم، ارجاع ميدهيم به تاريخ. به عمليات سپتامبر سياه كه در آن گروهي فلسطيني چند ورزشكار اسرائيلي را در المپيك مونيخ كشت و به گروگان گرفت و اسرائيل هم بيكار ننشست. عمليات خشم خدا را ترتيب داد و تمام مظنونين قضيه را از بين برد. ارجاع ميدهم به گروگانگيري ناخداي كشتي باري آمريكايي كه توسط دزدان دريايي سوماليايي به گروگان گرفته شد. يك نفر. يك نفر نيروي غيرنظامي به گروگان گرفته شد و سه ناو جنگي در محل حاضر شدند و قضيه را فيصله دادند. اين دو مثال را از دشمنان قسم خورده خود آوردم كه ببينيم چقدر پا به پاي ادعاهاي خود پيش ميروند.
اگر هم قرار است با معيارهاي اصولي اسلام پيش برويم، باز ارجاع ميدهم به تاريخ. از خوارج مي گويم كه لگدپراكني ميكردند. ميدزديدند و ميبردند و اميرالمومنين صبر ميكرد. اما به محض اينكه عبدالله بن خباب، والي مدائن را كشتند، اميرالمومنين پيغام داد كه ديگر دستتان به خون آغشته شد. و اميرالمومنين شمشير برداشت. حال دو سئوال پيش ميآيد؛
با معيارهاي مدرن پيش ميرويم يا با معيارهاي ازلي ابدي اسلام؟
دفعه بعد كه اسرائيل برايمان خط و نشان كشيد، كري خوانيهاي نيروهاي مسلحمان را كاملا باور ميكنيم يا ناخودآگاه به ياد پنج جوان بيگناه ميافتيم كه به اعتبار ديپلماسي كوبنده ايراني مدتها مجبور بودند به عزم پاكستانيها دل خوش كنند؟
من يك ايراني مسلمان هستم.
مخالفت هست. تناقض هست. اعتراض هست. همه چيز هست اگر تنها به قواعدي بنيادين پايبند باشیم اینها دیگر مهم نیست. من به ديني كه از آن حرف ميزنيم پايبندم، مثل خيليهاي ديگر. به استقلال كشور معتقدم، مثل خيليهاي ديگر. برادري خود را با ايمان به همين دو عنصر اثبات و خيالم را آسوده مي كنم براي گفتن از ناهمخوانيهايي كه گاهي عجيب دردناك ميشوند.
اصلا از آنهايي نيستم كه ادعاي صلح طلبي دارند. صلح افسانه ايست كه از باغ عدن دروغش بر ملا شده. آنها كه از صلح به هر قيمتي حرف ميزنند، يا بيخبرانند، يا شنيدههاي نيمچه روشنفكرانه را صرفا تكرار ميكنند.
صلح خوب است، اما نه هميشه. جنگ بد است، اما نه هميشه. من هم به عنوان يك ايراني خيلي خيلي معمولي از پيشرفت مذاكرات دلم كمي خوش شد. من هم دوست دارم همه در آرامش زندگي كنيم. اما وقتي از ازل ريسمان دشمني را گره زدهاند، ديگر چه سود بستن چشمان و خنديدن؟
به خاطر موقعيتي كه داريم مجبوريم وجود دشمن را باور كنيم. ميدانم كه اگر دشمن تراشي هم نكنيم، بازهم بدخواهان اسلام و ایران بسيارند. كساني كه سايه انعكاس خط به خط قرآن را در حركاتمان با تير ميزنند، هستند. هميشه بودهاند و هميشه خواهند بود، تا روزي كه خبر برسد آمده. پس دو راه بيشتر نداريم. يا ساز و برگمان را بياندازيم كنار و بشويم اردن و سعودي تا بيگانه از پارچه پرچممان براي طهارت بعد از قضاي حاجتاش استفاده كند. و يا اگر قرار است بايستيم، با آرايش جنگي بايستيم. آماده بايستيم. تاريخ را فاتحان مينويسند، نه آنها كه حرف از فتح ميزنند. تاريخ هيات مذاكره كننده را به ياد نخواهد آورد، اما نتيجه مذاكره را چرا.
تاريخ احمدي نژاد را به ياد نخواهد آورد، اما تورم نجومي و اختلاس كيهاني را چرا. تاريخ، كارخانه را با فرآوردهاش ميخواهد. چمران را با حزب الله، جهان آرا را با آزادي خرمشهر، كوروش را با نظمكشورداري، هيتلر را با كشتار، لينكن را با لغو بردهداري و امام را با انقلابش در خاطر خود نگاه مي دارد.
تاريخ تكذيب خبر كشته شدن جمشيد داناييفر توسط مقامات ايراني را فراموش نخواهد كرد. اما اگر بپرسيد كه تاريخ چه چيزي را تا ابد بر پيشاني خود مثبوت ميدارد، من به عنوان يك وطندوست دلسوز ميگويم؛ تاريخ هيچ وقت تنهايي پنج سرباز وظيفه با حقوق ماهي پنجاه هزارتومان را در ديار غربت و جلوي لوله كلاشينكف جيشالعدل فراموش نميكند. تاريخ فراموش نميكند كه ما موشك زمين به هوا ميسازيم و تنگه هرمز را ميبنديم و اسرائيل را در خاك خودش به خاك مينشانيم و بر بدنه ناو وينسنت آرم سپاه پاسداران ميزنيم، ريگي را در آسمان خفت ميكنيم، اما جاي جايش كه ميرسد منتظر لطف و منت دولت پاكستان ميمانيم تا شايد درگيري را بر منافع بيشمار خود ترجيح دهد و پنج نيروي نظامي ما را آزاد كند. زهي خيال باطل.
پاكستان بن لادن را در خود جاي داده بود. همه تاريكيهاي اين منطقه از چاه مرطوب اين كشور بيرون آمدهاند . حالا ما، سرور مسلمانان جهان، خانه خراب كن صهيونيستها، مقام هفتم توليد علم در جهان بايد پشت تريبون وزارت كشور بايستيم و اسارت نيروي نظامي خودمان را محكوم كنيم؟
در زمان صلح بايد با مصالح پيش رفت. اما اول زمان صلح را تعريف كنيم تا بعد، مصالح داراي هويت شوند. اقتدار پرچم من اگر در گرو پيروزي بشار اسد هست، بيمعرفتي است اگر بگوييم در گرو آزادي سربازان خودمان نيست.
اگر قرار است با معيارهاي مدرن پيش برويم، ارجاع ميدهيم به تاريخ. به عمليات سپتامبر سياه كه در آن گروهي فلسطيني چند ورزشكار اسرائيلي را در المپيك مونيخ كشت و به گروگان گرفت و اسرائيل هم بيكار ننشست. عمليات خشم خدا را ترتيب داد و تمام مظنونين قضيه را از بين برد. ارجاع ميدهم به گروگانگيري ناخداي كشتي باري آمريكايي كه توسط دزدان دريايي سوماليايي به گروگان گرفته شد. يك نفر. يك نفر نيروي غيرنظامي به گروگان گرفته شد و سه ناو جنگي در محل حاضر شدند و قضيه را فيصله دادند. اين دو مثال را از دشمنان قسم خورده خود آوردم كه ببينيم چقدر پا به پاي ادعاهاي خود پيش ميروند.
اگر هم قرار است با معيارهاي اصولي اسلام پيش برويم، باز ارجاع ميدهم به تاريخ. از خوارج مي گويم كه لگدپراكني ميكردند. ميدزديدند و ميبردند و اميرالمومنين صبر ميكرد. اما به محض اينكه عبدالله بن خباب، والي مدائن را كشتند، اميرالمومنين پيغام داد كه ديگر دستتان به خون آغشته شد. و اميرالمومنين شمشير برداشت. حال دو سئوال پيش ميآيد؛
با معيارهاي مدرن پيش ميرويم يا با معيارهاي ازلي ابدي اسلام؟
دفعه بعد كه اسرائيل برايمان خط و نشان كشيد، كري خوانيهاي نيروهاي مسلحمان را كاملا باور ميكنيم يا ناخودآگاه به ياد پنج جوان بيگناه ميافتيم كه به اعتبار ديپلماسي كوبنده ايراني مدتها مجبور بودند به عزم پاكستانيها دل خوش كنند؟