12-07-2015، 9:39
فرهنگ آن چیزی است که مردم با آن زندگی میکنند. فرهنگ ازآنِ مردم است؛ فرهنگ را ؛
مجموعه پیچیدهای از دانش ها ؛ باورها ؛ هنرها ؛ قوانین ؛ اخلاقیات ؛ عادات و هرچه
که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعهٔ خویش فرامیگیرد تعریف میکند.
هر منطقه از هر کشوری میتواند فرهنگی متفاوتی با دیگر مناطق آن کشور داشته
باشد. فرهنگ به وسیلهٔ آموزش ؛ به نسل بعدی منتقل میشود؛ در حالی که ژنتیک به
وسیلهٔ وراثت منتقل میشود.
فرهنگ، راه مشترک زندگی ؛ اندیشه و کنش انسان است.
فرهنگ شامل هنر؛ ادبیات ؛ علم ؛ آفرینش ها ؛ فلسفه و دین است.
واژهشناسی فرهنگ در زبان فارسی :
فرهنگ فارسی معین واژهٔ «فرهنگ» را مرکب از دو واژهٔ «فر» و «هنگ» به معنای ادب؛ تربیت؛ دانش ؛ علم؛ معرفت و آداب و رسوم تعریف کردهاست.
واژهٔ فرهنگ در پهلوی ساسانی به صورت «فره هنگ» آمدهاست که از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا؛ و «هنگ» به معنای کشیدن و راندن، ساخته شدهاست. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیشکشیدن و فراکشیدن است. به همین سبب است که در فارسیزبانان فرهنگ را سبب پیشرفت میدانند.
با مطالعهٔ متنهای باستانی ایران ؛ درمییابیم که واژهٔ «فرهنگ» از دورهٔ پارسی میانه است که وارد فرهنگ ایران میشود و پیش از آن کلمهای که به معنای فرهنگ باشد در این زبان وجود نداشت. در آثار این دوران، فرهنگ علاوه بر دانش؛ شامل هنرهایی چون نقاشی و موسیقی یا سوارکاری و تیراندازی هم میشد. در گذشته اعتقاد فارسیزبانان بر این بود که تا بدون فرهنگ آدمی نمیتواند قدمی مثبت در زندگی بردارد. از همین روست که فردوسی فرهنگ را برتر از گوهر و نژاد میداند.
بخشی از فرهنگ را هم سنت ها و مراسم میسازند. آنها تفکر و باوریاند که برخوردار از آدابی تکرارشوندهاند. به سخن دیگر، آیین ها و سنتها اعمالی تکراری پیرامون فرهنگاند. همین فرهنگ است که مرزهای یک جامعه و باورهای مردمان آن را مشخص میکند و هویت آنان را شکل میدهد و میسازد.
انتقال فرهنگی :
انتقال فرهنگي، فرايندي است كه آن بوسیله، فرهنگ از طريق آموزش از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود. فرهنگ را به طريق زيستي نميتوان به ارث برد. هر نسلي فرهنگ خويش را ميآموزد و سپس آن را، همراه با تغييراتي كه در عصر خود حاصل شده، به نسل بعد از خود ميآموزاند.
انتقال فرهنگي، تداوم فرهنگ را امكانپذير ميسازد. در واقع تا زماني كه عوامل تغيير و دگرگوني فرهنگ، قوي و قدرتمند نباشند، اعضاي جامعه در برابر دگرگوني فرهنگ مقاومت و مخالفت ميكنند. براي مثال در هر فرهنگي، شيوه خاصي براي لباس پوشيدن وجود دارد. فقط هنگامي اين شيوه دستخوش تغيير ميگردد كه تحت تأثير عوامل فرهنگي نو و جديد (نوآوري فرهنگي) قرار گيرد و از طرف اكثريت جامعه مورد پذيرش قرار گيرد.
مبادله فرهنگی :
مبادله فرهنگی انتقال معانی فرهنگی به طور ارادی و گاه با برنامه ریزی فرهنگی است ؛ چنان که هر نظام فرهنگی عناصری از فرهنگهای دیگر را میپذیرد. این مبادله، در حوزههایی انجام میپذیرد که هر نظام فرهنگی آن را مجاز میشمارد. این انتقال فرهنگ، دوطرفه است؛ به این معنی که در آن ارزش ها و هنجارها رد و بدل میشوند.
[img]تهاجم فرهنگی : تهاجم فرهنگی به اين معنا است که يک مجموعه سياسي و اقتصادي براي اجراي مقاصد خاص خود به بنيانهاي يک ملت هجوم مي برند . به عبارتي ديگرتهاجم فرهنگي يعني تلاش سازماندهي شده و خزنده وگسترده دشمن در عقبه فرهنگي و اقتصادي نظام و انقلاب ، و تلاش براي دور کردن جامعه برتر نسل جوان از تعصبات اصولي ، ديني ، و انقلابي و رسوخ گسترده عناصر وابسته به جريان روشنفکري وابسته و ديگر بها دادن به عناصر ناسالم و غيرمتعهد و معاند و بي اعتنايي و منزوي کردن نيروهاي مومن ، خودي و حزب الهي . فرهنگ های مهاجم معمولاً برای تضعیف و آسیب پذیر کردن فرهنگ دیگر، از روش های جوسازی بهره می برند. در ایران غرب زدگی را عموماً نمونه ای از آسیب پذیری در برابر تهاجم فرهنگی تلقی کرده اند.[/img]
ضربه فرهنگي :
فردي که تحت تاثير محيط فرهنگي بيگانه است و ميان مردمي زندگي مي کند که در باورهاي اساسي خود با او هيچ وجه مشترکي ندارند دچار ضربه فرهنگي مي شوند . براي مثال : اگر يک بار ما را به جزيره دور افتاده اي در اقيانوس آرام ببرند که مردم آنجا با آداب و رسوم خاصي بدون لباس زندگي مي کنند و به آدم خواري دست مي زنند اين براي ما ضربه فرهنگي خواهد بود ، زيرا چنين وضعيتي هرگز براي ما پيش نيامده است و سنخيتي با فرهنگ ما ندارد .
هویت فرهنگی:
از واژه های پر معنای ادبیات نوجوانی و جوانی ، " هویت " است . معنای این عبارت همزمانی آغاز تأمل و تفکر درهویت خویش و شروع نوجوانی است. پدیده ای که بعدها و در سالهای جوانی به صورت تکوین هویت یا بحران هویت ظاهر می شود. لذا مهمترین سالهای زندگی یعنی دوران نوجوانی و جوانی عرصه تجلی شکل گیری و یا از هم پاشیدگی هویت است.
هویت، احساس تعلق به مجموعهای مادی و معنوی است که عناصر آن از قبل شکل گرفتهاند. ” اگر امروز از هریک از ما بپرسند که ”تو کیستی؟” هر یک پاسخی را که برگرفته و متاثر از اصالت، ذهنیات، تربیت و بافت فرهنگیمان است، بیان میداریم، از جمله: ”من ایرانی هستم“، ”من تاجیک هستم“، من انسانم“، ”، ”من مدیرم“، ”من جوانم“، ”من اندیشمندم“، من هم یک بنده خدا مثل بقیه هستم“، و امثالهم.
حال ما کدام پاسخ را میدهیم یا با چه اولویتی هریک را میگوییم همراه با درک این نکته که با چه لحنی (افتخار، سرخوردگی، احترام، بیتفاوتی و غیره) آن را بیان میداریم و اینکه در شرایط مکانی و زمانی مختلف، کدام پاسخ را میدهیم، در مجموع معرف هویت شخصی و فرهنگی ما است.
از این منظر ، هویت فرهنگی، حول محورهایی همچون مرز جغرافیایی (سرزمین)، دین و مذهب، باورها و سنن فرهنگی، و زبان مشترک تعریف میشود. اما قضیه به همین جا هم ختم نمیشود. از زاویهای دیگر، هویت تعیین میکند که ”ما چه کارهایم“، ”از کجا آمدهایم“، ”برای چه آمدهایم”، ”چه نباید بکنیم“، ”چرا اینگونهایم“، و ”به کجا خواهیم رفت“ یا ”به کجا باید برویم“. پاسخ افراد مختلف به این پرسشها، متفاوت و دارای سطوح مختلف است.
انسجام هویت و رشد فکری دوره نوجوانی و جوانی و همچنین انعطافپذیری افکار در این دوره باعث میشود که شخص بتواند در کناری قرار بگیرد و به صورتی بیطرفانه به خود به عنوان یک شخص بنگرد. در این صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابنا بشر ، به عنوان فردی در میان افراد دیگر ، به عنوان یک فرد با پشتوانه و تاریخی ماندگار و به عنوان فردی آگاه و دانشمند در اجرای نقشهایمختلفی که بر عهده میگیرد، در نظر داشته باشد.ریشه های تاریخی ، ادبی و زبانی و قومی بر هویت فرد تاثیر گذار بوده و آنرا می تواند سرخورده یا سرافراز سازد . نگاه به گذشته با چشم اندازی امیدوارانه به آینده می تواند در جوان شور و شوق بی پایانی ایجاد و آنرا بسوی شناخت هویتش یاری سازد .اگر گذشته و تاریخ و ادبیات و زبان و قومیت ها را از یک فرد بگیرید او دیگر هیچ چیز با ارزشی نخواهد داشت تا به آن ببالد و اگر اینچنین شد زمینه های پذیرش فرهنگ های دیگر را خواهد یافت . اینجاست که سرآغاز تهاجم فرهنگی و سرگشتگی هویت ها آشکار خواهد شد .
تاکید بر تاریخ و گذشته پر افتخار و بیان توانمندیهای گذشتگان و نیاکان و همچنین معرفی مفاخر و اندیشمندان بزرگ ؛ ملی و مذهبی و تشریح ریشه های کهن فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی می تواند در ثبات هویت فرهنگی جوان تاثیر گذار باشد . و آنرا در برابر تهاجم فرهنگی گسترده غرب و جنگ نرم رسانه ها در امان نگه دارد.
فرهنگ ایرانی :
عوامل اصلی شکلگیری فرهنگ ایران را میتوان در امپراتوری پارسها (هخامنشیان)؛ دوران ساسانیان ؛ سلطه اعراب ؛ حملات مغول و دوران صفوی جستجو کرد. افغانستان ؛ تاجیکستان ؛ ازبکستان ؛ ترکمنستان ؛ آذربایجان و حتی ارمنستان و گرجستان و همچنین کردهای عراق و ترکیه و پاکستان همگی — کم و بیش — گوشهای از فرهنگ ایران را به ارث بردهاند. سرود ملی پاکستان به زبان پارسی است. در مجموع میتوان عناصر فرهنگ ایرانی را که فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی ایران است را به اختصار چنین برشمرد:
1. زبان پارسی که مهم ترین شاخصه فرهنگ ایرانی است.
2. جشن های ملی از جمله نوروز و شب یلدا.
3.شخصیت های اسطوره ای از جمله رستم و زال و سهراب.
4.اساطیر تمثیلی همچون دیو ؛ سیمرغ و ..........
5. علم وهنر.
6. معماری ایرانی.
7. دین اسلام و بخصوص مذهب تشیع.
نقاط ضعف فرهنگ ایرانی:
در اثر حملات بسیار گستردهای که بر ایران در طول تاریخ وارد شدهاست و در کنار آن آب و هوای گرم و خشک ایران، فرهنگ ایران دچار مشکلات عدیدهای شدهاست. منظور از حمله، تهاجمی است که به سلطه قومی خارجی با منافع متفاوت، و تامین اهداف آن قوم برای مدتی طولانی منتهی شدهاست (که حملات اسکندر مقدونی، اعراب و مغولها از این دستهاند یعنی سه حملهٔ بزرگ همراه با تهاجم فرهنگی در تاریخ ایران). حملاتی که به سلطه قوم خارجی با منافع متفاوت منجر میشود به صورتهای گوناگون بر فرهنگ یک کشور تأثیر میگذارد که میتوان به ایجاد ترس و روحیه محافظه کاری و در کنار آن افزایش خشونت در جامعه و همچنین ورود فرهنگ و زبان بیگانه اشاره کرد.
عناصر اصلی فرهنگ ایرانی:
الف) نوروز وتقویم هجری خورشیدی :
نوروز از جشنهای باستانی ایرانیان است که امروزه در محدوده جغرافیایی فلات ایران یعنی در کشورهای ایران؛ آذربایجان؛ افغانستان؛ تاجیکستان؛ ترکمنستان؛ ازبکستان؛ قزاقستان؛ قرقیزستان و بخشهای کردنشین کشورهای عراق؛ ترکیه و سوریه ؛ در روز 1 فروردین ( 21 مارس ) هرسال برگزار میشود. برگزاری جشن نوروز همچنین در زنگبار واقع در آفریقای شرقی که در قدیم سکونتگاه ایرانیان مهاجر بوده رواج دارد. از جشنهای متعددی که در ایران باستان مرسوم بوده، یا از جشنهای اندکی که از آن عهد به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست. نوروز جشنی است که یک جشن کوچکتر ( چهارشنبه سوری) به پیشواز آن میآید و جشنی دیگر (سیزده به در) به بدرقه آن. و نماد آن انداختن سفره هفت سین است.در تقویم جلالی روز اول سال طوری تنظیم میشدهاست که با اعتدال بهاری همگام شود و در نتیجه سالها ۳۶۵ یا ۳۶۶ روز داشتهاند. تقویم رسمی ایران و تقویم رسمی افغانستان براساس تقویم جلالی ساخته شدهاند ولی هم طول ماههایشان و هم مبدأ تاریخشان با تقویم جلالی متفاوت است.
ب) زبان پارسی :
فارسی، پارسی، یا فارسی دری (در برخی متون قدیم: پارسی دری) زبان رسمی کشور ایران و تاجکستان و یکی از زبانهای رسمی کشور افغانستان است. در ایران نزدیک به ۷۰ میلیون، در افغانستان ۲۰ میلیون، در تاجیکستان ۵ میلیون، و در ازبکستان پیرامون ۷ میلیون نفر سخنور دارد. رویهمرفته میتوان شمار فارسیدانان جهان را پیرامون ۱۱۰ میلیون نفر برآورد کرد. با وجود اینکه فارسی در حال حاضر زبان رسمی پاکستان نیست. ولی قبل از استعمار انگلیس؛ زبان رسمی و فرهنگی شبه قاره هند در زمان سلسله گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند بودهاست. زبان رسمی کنونی پاکستان؛ اردو است که در واقع «ایرانیشده» زبان هندی و به شدت تحت تأثیر فارسی است و واژههای فارسی بسیار زیادی در آن موجود میباشد. اکنون نیز به عنوان یک زبان فاخر در بین نخبگان به خصوص در زمینه هنر و موسیقی (موسیقی قوالی) رواج دارد. به خاطر تأثیر بسیار زیاد زبان فارسی در پاکستان، بنیانگذاران پاکستان تصمیم گرفتند که سرود ملی کاملا به زبان فارسی سروده شود. در زبان فارسی به خط فارسی حدود ۳۲ حرف اصلی وجود دارد که به مجموع آنها الفبای فارسی گفته میشود.
ج) اسلام و مذهب تشیع و شاخههای مختلف آن:
اکثریت ایرانیان بعد از حمله اعراب در طول زمان به آیین اسلام گرویدند و مسلمان شدند. مسلمانان بر این باورند که خدا مستقیماً بر بسیاری از پیامبران وحی فرستاده و محمد آخرین آنها است. نزدیک به هشتادوهشت درصدایرانیان شیعه میباشند. دودرصد غیره و ده درصد اهل سنت دور تادور ایران اهل سنت هستند. شیعیان علاوه بر سه اصل دین توحید، نبوت و معاد به دو اصل دیگر یعنی عدل و امامت نیز باور دارند. در حالی که مذهب شیعه دسته کم از قرن دوم هجری با این نام به معنای پیرو شناخته شده بود و در زمان امام ششم شیعیان رشد قابل ملاحظهای داشت، ولی گسترش و ظهور شیعه دوازده امامه به سبک فعلی از زمان حکومت صفوی در ایران انجام شد که شیعه را مذهب رسمی ایران اعلام نمودند و از تشیع به عنوان ابزاری برای تمرکزقدرت استفاده نمودند. این مساله که ایرانیان به طور تاریخی به اینکه پادشاهان باید فر شاهنشهی داشته باشند و خون شاهنشهی باید در رگ هایشان جاری باشد اعتقاد داشتهاند، در نزدیک شدن فرهنگ شیعه و ایرانی بسیار موثر بودهاست. به دلیل گسترش تشیع و شکل گیری فعلی آن در زمان پادشاهان صفوی و توسط ایرانیان، فرهنگ ایرانی و شیعه اشتراکات فراوانی دارد.
" سخن آخر "
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
مجموعه پیچیدهای از دانش ها ؛ باورها ؛ هنرها ؛ قوانین ؛ اخلاقیات ؛ عادات و هرچه
که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعهٔ خویش فرامیگیرد تعریف میکند.
هر منطقه از هر کشوری میتواند فرهنگی متفاوتی با دیگر مناطق آن کشور داشته
باشد. فرهنگ به وسیلهٔ آموزش ؛ به نسل بعدی منتقل میشود؛ در حالی که ژنتیک به
وسیلهٔ وراثت منتقل میشود.
فرهنگ، راه مشترک زندگی ؛ اندیشه و کنش انسان است.
فرهنگ شامل هنر؛ ادبیات ؛ علم ؛ آفرینش ها ؛ فلسفه و دین است.
واژهشناسی فرهنگ در زبان فارسی :
فرهنگ فارسی معین واژهٔ «فرهنگ» را مرکب از دو واژهٔ «فر» و «هنگ» به معنای ادب؛ تربیت؛ دانش ؛ علم؛ معرفت و آداب و رسوم تعریف کردهاست.
واژهٔ فرهنگ در پهلوی ساسانی به صورت «فره هنگ» آمدهاست که از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا؛ و «هنگ» به معنای کشیدن و راندن، ساخته شدهاست. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیشکشیدن و فراکشیدن است. به همین سبب است که در فارسیزبانان فرهنگ را سبب پیشرفت میدانند.
با مطالعهٔ متنهای باستانی ایران ؛ درمییابیم که واژهٔ «فرهنگ» از دورهٔ پارسی میانه است که وارد فرهنگ ایران میشود و پیش از آن کلمهای که به معنای فرهنگ باشد در این زبان وجود نداشت. در آثار این دوران، فرهنگ علاوه بر دانش؛ شامل هنرهایی چون نقاشی و موسیقی یا سوارکاری و تیراندازی هم میشد. در گذشته اعتقاد فارسیزبانان بر این بود که تا بدون فرهنگ آدمی نمیتواند قدمی مثبت در زندگی بردارد. از همین روست که فردوسی فرهنگ را برتر از گوهر و نژاد میداند.
بخشی از فرهنگ را هم سنت ها و مراسم میسازند. آنها تفکر و باوریاند که برخوردار از آدابی تکرارشوندهاند. به سخن دیگر، آیین ها و سنتها اعمالی تکراری پیرامون فرهنگاند. همین فرهنگ است که مرزهای یک جامعه و باورهای مردمان آن را مشخص میکند و هویت آنان را شکل میدهد و میسازد.
انتقال فرهنگی :
انتقال فرهنگي، فرايندي است كه آن بوسیله، فرهنگ از طريق آموزش از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود. فرهنگ را به طريق زيستي نميتوان به ارث برد. هر نسلي فرهنگ خويش را ميآموزد و سپس آن را، همراه با تغييراتي كه در عصر خود حاصل شده، به نسل بعد از خود ميآموزاند.
انتقال فرهنگي، تداوم فرهنگ را امكانپذير ميسازد. در واقع تا زماني كه عوامل تغيير و دگرگوني فرهنگ، قوي و قدرتمند نباشند، اعضاي جامعه در برابر دگرگوني فرهنگ مقاومت و مخالفت ميكنند. براي مثال در هر فرهنگي، شيوه خاصي براي لباس پوشيدن وجود دارد. فقط هنگامي اين شيوه دستخوش تغيير ميگردد كه تحت تأثير عوامل فرهنگي نو و جديد (نوآوري فرهنگي) قرار گيرد و از طرف اكثريت جامعه مورد پذيرش قرار گيرد.
مبادله فرهنگی :
مبادله فرهنگی انتقال معانی فرهنگی به طور ارادی و گاه با برنامه ریزی فرهنگی است ؛ چنان که هر نظام فرهنگی عناصری از فرهنگهای دیگر را میپذیرد. این مبادله، در حوزههایی انجام میپذیرد که هر نظام فرهنگی آن را مجاز میشمارد. این انتقال فرهنگ، دوطرفه است؛ به این معنی که در آن ارزش ها و هنجارها رد و بدل میشوند.
[img]تهاجم فرهنگی : تهاجم فرهنگی به اين معنا است که يک مجموعه سياسي و اقتصادي براي اجراي مقاصد خاص خود به بنيانهاي يک ملت هجوم مي برند . به عبارتي ديگرتهاجم فرهنگي يعني تلاش سازماندهي شده و خزنده وگسترده دشمن در عقبه فرهنگي و اقتصادي نظام و انقلاب ، و تلاش براي دور کردن جامعه برتر نسل جوان از تعصبات اصولي ، ديني ، و انقلابي و رسوخ گسترده عناصر وابسته به جريان روشنفکري وابسته و ديگر بها دادن به عناصر ناسالم و غيرمتعهد و معاند و بي اعتنايي و منزوي کردن نيروهاي مومن ، خودي و حزب الهي . فرهنگ های مهاجم معمولاً برای تضعیف و آسیب پذیر کردن فرهنگ دیگر، از روش های جوسازی بهره می برند. در ایران غرب زدگی را عموماً نمونه ای از آسیب پذیری در برابر تهاجم فرهنگی تلقی کرده اند.[/img]
ضربه فرهنگي :
فردي که تحت تاثير محيط فرهنگي بيگانه است و ميان مردمي زندگي مي کند که در باورهاي اساسي خود با او هيچ وجه مشترکي ندارند دچار ضربه فرهنگي مي شوند . براي مثال : اگر يک بار ما را به جزيره دور افتاده اي در اقيانوس آرام ببرند که مردم آنجا با آداب و رسوم خاصي بدون لباس زندگي مي کنند و به آدم خواري دست مي زنند اين براي ما ضربه فرهنگي خواهد بود ، زيرا چنين وضعيتي هرگز براي ما پيش نيامده است و سنخيتي با فرهنگ ما ندارد .
هویت فرهنگی:
از واژه های پر معنای ادبیات نوجوانی و جوانی ، " هویت " است . معنای این عبارت همزمانی آغاز تأمل و تفکر درهویت خویش و شروع نوجوانی است. پدیده ای که بعدها و در سالهای جوانی به صورت تکوین هویت یا بحران هویت ظاهر می شود. لذا مهمترین سالهای زندگی یعنی دوران نوجوانی و جوانی عرصه تجلی شکل گیری و یا از هم پاشیدگی هویت است.
هویت، احساس تعلق به مجموعهای مادی و معنوی است که عناصر آن از قبل شکل گرفتهاند. ” اگر امروز از هریک از ما بپرسند که ”تو کیستی؟” هر یک پاسخی را که برگرفته و متاثر از اصالت، ذهنیات، تربیت و بافت فرهنگیمان است، بیان میداریم، از جمله: ”من ایرانی هستم“، ”من تاجیک هستم“، من انسانم“، ”، ”من مدیرم“، ”من جوانم“، ”من اندیشمندم“، من هم یک بنده خدا مثل بقیه هستم“، و امثالهم.
حال ما کدام پاسخ را میدهیم یا با چه اولویتی هریک را میگوییم همراه با درک این نکته که با چه لحنی (افتخار، سرخوردگی، احترام، بیتفاوتی و غیره) آن را بیان میداریم و اینکه در شرایط مکانی و زمانی مختلف، کدام پاسخ را میدهیم، در مجموع معرف هویت شخصی و فرهنگی ما است.
از این منظر ، هویت فرهنگی، حول محورهایی همچون مرز جغرافیایی (سرزمین)، دین و مذهب، باورها و سنن فرهنگی، و زبان مشترک تعریف میشود. اما قضیه به همین جا هم ختم نمیشود. از زاویهای دیگر، هویت تعیین میکند که ”ما چه کارهایم“، ”از کجا آمدهایم“، ”برای چه آمدهایم”، ”چه نباید بکنیم“، ”چرا اینگونهایم“، و ”به کجا خواهیم رفت“ یا ”به کجا باید برویم“. پاسخ افراد مختلف به این پرسشها، متفاوت و دارای سطوح مختلف است.
انسجام هویت و رشد فکری دوره نوجوانی و جوانی و همچنین انعطافپذیری افکار در این دوره باعث میشود که شخص بتواند در کناری قرار بگیرد و به صورتی بیطرفانه به خود به عنوان یک شخص بنگرد. در این صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابنا بشر ، به عنوان فردی در میان افراد دیگر ، به عنوان یک فرد با پشتوانه و تاریخی ماندگار و به عنوان فردی آگاه و دانشمند در اجرای نقشهایمختلفی که بر عهده میگیرد، در نظر داشته باشد.ریشه های تاریخی ، ادبی و زبانی و قومی بر هویت فرد تاثیر گذار بوده و آنرا می تواند سرخورده یا سرافراز سازد . نگاه به گذشته با چشم اندازی امیدوارانه به آینده می تواند در جوان شور و شوق بی پایانی ایجاد و آنرا بسوی شناخت هویتش یاری سازد .اگر گذشته و تاریخ و ادبیات و زبان و قومیت ها را از یک فرد بگیرید او دیگر هیچ چیز با ارزشی نخواهد داشت تا به آن ببالد و اگر اینچنین شد زمینه های پذیرش فرهنگ های دیگر را خواهد یافت . اینجاست که سرآغاز تهاجم فرهنگی و سرگشتگی هویت ها آشکار خواهد شد .
تاکید بر تاریخ و گذشته پر افتخار و بیان توانمندیهای گذشتگان و نیاکان و همچنین معرفی مفاخر و اندیشمندان بزرگ ؛ ملی و مذهبی و تشریح ریشه های کهن فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی می تواند در ثبات هویت فرهنگی جوان تاثیر گذار باشد . و آنرا در برابر تهاجم فرهنگی گسترده غرب و جنگ نرم رسانه ها در امان نگه دارد.
فرهنگ ایرانی :
عوامل اصلی شکلگیری فرهنگ ایران را میتوان در امپراتوری پارسها (هخامنشیان)؛ دوران ساسانیان ؛ سلطه اعراب ؛ حملات مغول و دوران صفوی جستجو کرد. افغانستان ؛ تاجیکستان ؛ ازبکستان ؛ ترکمنستان ؛ آذربایجان و حتی ارمنستان و گرجستان و همچنین کردهای عراق و ترکیه و پاکستان همگی — کم و بیش — گوشهای از فرهنگ ایران را به ارث بردهاند. سرود ملی پاکستان به زبان پارسی است. در مجموع میتوان عناصر فرهنگ ایرانی را که فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی ایران است را به اختصار چنین برشمرد:
1. زبان پارسی که مهم ترین شاخصه فرهنگ ایرانی است.
2. جشن های ملی از جمله نوروز و شب یلدا.
3.شخصیت های اسطوره ای از جمله رستم و زال و سهراب.
4.اساطیر تمثیلی همچون دیو ؛ سیمرغ و ..........
5. علم وهنر.
6. معماری ایرانی.
7. دین اسلام و بخصوص مذهب تشیع.
نقاط ضعف فرهنگ ایرانی:
در اثر حملات بسیار گستردهای که بر ایران در طول تاریخ وارد شدهاست و در کنار آن آب و هوای گرم و خشک ایران، فرهنگ ایران دچار مشکلات عدیدهای شدهاست. منظور از حمله، تهاجمی است که به سلطه قومی خارجی با منافع متفاوت، و تامین اهداف آن قوم برای مدتی طولانی منتهی شدهاست (که حملات اسکندر مقدونی، اعراب و مغولها از این دستهاند یعنی سه حملهٔ بزرگ همراه با تهاجم فرهنگی در تاریخ ایران). حملاتی که به سلطه قوم خارجی با منافع متفاوت منجر میشود به صورتهای گوناگون بر فرهنگ یک کشور تأثیر میگذارد که میتوان به ایجاد ترس و روحیه محافظه کاری و در کنار آن افزایش خشونت در جامعه و همچنین ورود فرهنگ و زبان بیگانه اشاره کرد.
عناصر اصلی فرهنگ ایرانی:
الف) نوروز وتقویم هجری خورشیدی :
نوروز از جشنهای باستانی ایرانیان است که امروزه در محدوده جغرافیایی فلات ایران یعنی در کشورهای ایران؛ آذربایجان؛ افغانستان؛ تاجیکستان؛ ترکمنستان؛ ازبکستان؛ قزاقستان؛ قرقیزستان و بخشهای کردنشین کشورهای عراق؛ ترکیه و سوریه ؛ در روز 1 فروردین ( 21 مارس ) هرسال برگزار میشود. برگزاری جشن نوروز همچنین در زنگبار واقع در آفریقای شرقی که در قدیم سکونتگاه ایرانیان مهاجر بوده رواج دارد. از جشنهای متعددی که در ایران باستان مرسوم بوده، یا از جشنهای اندکی که از آن عهد به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست. نوروز جشنی است که یک جشن کوچکتر ( چهارشنبه سوری) به پیشواز آن میآید و جشنی دیگر (سیزده به در) به بدرقه آن. و نماد آن انداختن سفره هفت سین است.در تقویم جلالی روز اول سال طوری تنظیم میشدهاست که با اعتدال بهاری همگام شود و در نتیجه سالها ۳۶۵ یا ۳۶۶ روز داشتهاند. تقویم رسمی ایران و تقویم رسمی افغانستان براساس تقویم جلالی ساخته شدهاند ولی هم طول ماههایشان و هم مبدأ تاریخشان با تقویم جلالی متفاوت است.
ب) زبان پارسی :
فارسی، پارسی، یا فارسی دری (در برخی متون قدیم: پارسی دری) زبان رسمی کشور ایران و تاجکستان و یکی از زبانهای رسمی کشور افغانستان است. در ایران نزدیک به ۷۰ میلیون، در افغانستان ۲۰ میلیون، در تاجیکستان ۵ میلیون، و در ازبکستان پیرامون ۷ میلیون نفر سخنور دارد. رویهمرفته میتوان شمار فارسیدانان جهان را پیرامون ۱۱۰ میلیون نفر برآورد کرد. با وجود اینکه فارسی در حال حاضر زبان رسمی پاکستان نیست. ولی قبل از استعمار انگلیس؛ زبان رسمی و فرهنگی شبه قاره هند در زمان سلسله گورکانیان یا امپراتوری مغولی هند بودهاست. زبان رسمی کنونی پاکستان؛ اردو است که در واقع «ایرانیشده» زبان هندی و به شدت تحت تأثیر فارسی است و واژههای فارسی بسیار زیادی در آن موجود میباشد. اکنون نیز به عنوان یک زبان فاخر در بین نخبگان به خصوص در زمینه هنر و موسیقی (موسیقی قوالی) رواج دارد. به خاطر تأثیر بسیار زیاد زبان فارسی در پاکستان، بنیانگذاران پاکستان تصمیم گرفتند که سرود ملی کاملا به زبان فارسی سروده شود. در زبان فارسی به خط فارسی حدود ۳۲ حرف اصلی وجود دارد که به مجموع آنها الفبای فارسی گفته میشود.
ج) اسلام و مذهب تشیع و شاخههای مختلف آن:
اکثریت ایرانیان بعد از حمله اعراب در طول زمان به آیین اسلام گرویدند و مسلمان شدند. مسلمانان بر این باورند که خدا مستقیماً بر بسیاری از پیامبران وحی فرستاده و محمد آخرین آنها است. نزدیک به هشتادوهشت درصدایرانیان شیعه میباشند. دودرصد غیره و ده درصد اهل سنت دور تادور ایران اهل سنت هستند. شیعیان علاوه بر سه اصل دین توحید، نبوت و معاد به دو اصل دیگر یعنی عدل و امامت نیز باور دارند. در حالی که مذهب شیعه دسته کم از قرن دوم هجری با این نام به معنای پیرو شناخته شده بود و در زمان امام ششم شیعیان رشد قابل ملاحظهای داشت، ولی گسترش و ظهور شیعه دوازده امامه به سبک فعلی از زمان حکومت صفوی در ایران انجام شد که شیعه را مذهب رسمی ایران اعلام نمودند و از تشیع به عنوان ابزاری برای تمرکزقدرت استفاده نمودند. این مساله که ایرانیان به طور تاریخی به اینکه پادشاهان باید فر شاهنشهی داشته باشند و خون شاهنشهی باید در رگ هایشان جاری باشد اعتقاد داشتهاند، در نزدیک شدن فرهنگ شیعه و ایرانی بسیار موثر بودهاست. به دلیل گسترش تشیع و شکل گیری فعلی آن در زمان پادشاهان صفوی و توسط ایرانیان، فرهنگ ایرانی و شیعه اشتراکات فراوانی دارد.
" سخن آخر "
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم