نظرسنجی: قشنگه؟؟؟
خیلییی
اصلا
[نمایش نتایج]
 
 
امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 3.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی

#11
بچه ها فصل دهم ک میشه فصل اخر و قسمت دوم رمان تو راهه.قسمت دوم فوقالعاده میشه.مطمئنم روانیش نیشین.صد در صد پر از هیجانه و ماجراجویی و عشق و کم تر اوقات نفرت.از کسایی که میخونن ممنونم.مرسییییی

#خسته_مخلص
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی 2
پاسخ
 سپاس شده توسط علیرضا جذاب ، عاغامحمدپارسا:الکی ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، serpent ، ♪neGar♪ ، ستایش***
آگهی
#12
فصل دهم
خریدعروسی
-پاشو ادرین
-ادرینا باز شروع نکن بزار بخوابم.
باز رف مث خر پردرو زد کنار.منم کم نیوردمو پتورو کشیدم رو سرمو خوابیدم.

خیییلی خسته بودم.خیییییلی.ی صداهای اروم از ی پچ پچ میشنیدم از بیرون.
-مامان ادرین بیدارنمیشه.
-الان خودم میام بیدارش میکنم.
داش میومد که یهو....مرجان گف:
-میشه من برم بیدارش کنم؟؟شاید ب حرفم گوش داد.
-میتونی؟؟
-فک کنم.
-برو عروس خانوم.ببینم چمار میکنی
یهو صدای در اومد.منم تو عالم هپروت خواب اصلا هواسم ب صدای مرجان نبود ک قرار بود بیاد بیدارم کنه
-اقاهه
-هومممممممممممممممممم؟؟
-هوم ینی چی؟؟؟
-بزارید بخوابم تورو خدااا.
-ادرین خان ساعت نه صبه.
پتو رو زدم کنار گفتم:
- فقط نیم ساعت
-نوچ
چشام بسته بود.یهو دیدم تختم تکون خورد
با دستش موامو صافو صوف کرد و هی با موام ور رف
-دس ب موام نزن عه
-دوس دارم.
-نکن جون ادرین
-جونتو قسم نخور عه
یهو دست از موام کشید رف رو صورت عملیات حمله اجرا کرد.
اول ک با انگشت اشاره کوچولوش ی لپمو فشار میداد
-نکن بچه
-بچه خودتی
-نکن بزرگ
-بزرگم خودتی
-نکن
-نکنم خودتی
-ای خداا
یهو دیدم دیگه فشار نداد...حس کردم یچی جلو صورتم داره نفس میکشه.من موندم کرا تنفس مرجان خوش بوعه.چشممو بوس کرد
-اقایی ؟؟؟؟
-جان اقایی؟؟؟
-هنوزم پا نمیشی؟؟
-شما ک خلع سلاحم کردی.چشم پامیشم الان.
-چشمت بی بلا
-سرت بی بلا
-دستت بی بلا
-پات بی بلا
-چار ستون تنت بی بلا
-ادرینت بی بلا
-مرجانت بی بلا
-بسه بلا
هردوتامون از کل کلمون خندمون گرف.
بوسش کردم.دیدم قرمز شد.
-چی شدی گوجه؟؟
دیدم هر هر میخنده.
-مرجان.؟؟:|
وسط خنده هاش جواب داد
-جان مرجان
-چیزی شده؟؟ب چی میخندی؟؟
-ی نگا بندا ب خودت؟؟
اوه اوه.نگو من ساعت5صب از گرما لباسمو در اوردم...چ ابرو ریزی شد.سری پتو رو کشیدم رو از رو تخت
-وای خاک تو سرم.
-عههه چ حرفیه.چرا خاک تو سرت؟؟
-ابروم رف
-خو گرمت بوده.ابرو نی ک
-چرا رف
-نرف خوش هیکل
-رف
-عه
-چشم...
یهو دیدم ب ی نقطه حساس خیره شد...فهمیدم ک بدبخت شدم و بدچیزی منتظرمه
-ب کجا نگا میکنی؟؟
-ب مرغابیای کف خلیج فارس..خو ب بازوت دیگه
-فکرتو خوندم...عمرررا بزارم
-بزار
-نخیر
-ادرین ی کوچولو
-نه محکم گاز میگیری دردم میاد
-نوچ نوچ نوچ با گاز دردت میاد؟؟؟بچه کوشولوی خودمو
-باشه خانوم خوشگله.تو باز بردی.ولی من اخر میفهمم چی تو چشات داری.(پاشدم گفتم)بزا لباس بپوشم بعد بگاز.
-نه همین الان
-ی دقه صب کن خو
-نه
-باشه بیا
بلند شد اومد طرفم..سرشو کج کرد و گاز گرف بازومو.انگا داش ژامبون مرغ میخورد.
-ااااااااااای دردم اومد.ارومت اینه؟؟
-ای ببخشید.بوس میکنم خوب میشه.
بوس کرد بازومو ی لحظه فک کردم خوب شدا.ولی نه مگه جنگه ک خوب ش.لباسمو پوشیدمو دوتایی رفتیم بیرون
یکم بلند گفتم:
-سلااام همگی صب بخیر.
تنها کسایی ک جواب دادن مرجان بود و ادرینا.ک مرجان از رو مسخره بازی سلام کرد
همه تازه پاشده بودن و خیلی خسته بودن.
رفتم طرف اشپزخونه برای صبونه.
-صبونه خوردی مرجان'؟؟
-نه؟؟
-بخور دیگه
-چشم
همینطوری ک میخورد داشتم نگاش میکردم.
-چیزی شده ادرین؟؟
-نه دارم نگا میکنم.
-بخور صبونتو عه.خوردن من ک دیدن نداره
-تو همه چیزت ماشاللا دیدن داره.
شروع کردم ب خوردن.
ولی بازم نگاش میکردم.
-میخوااای...من برات...لقمه بگیرم؟؟
-اوف..چرا ک نه
گرفتو اومدم بگیرم گف
-آ کن.
-چ'؟؟؟
- باز کن دهنتو
-چرا؟؟
-ادرین واقعا خلی یا خودتو میزنی ب خلی.
-خب من خل و دیوونه ی تو ام دیگه
-دهنتو باز کن
-چشم
لقمه هرو خودش گذاش تو دهنم .اقا ما خوردیم و چ به به چه چهی کردیم.
-اووممم ..عالی بود این
-من ک همینایی ک جلومونرو گذاشتم توش.چیز عالیی نبود توش فک کنم.
-بود.بینظیر ترین چیز توش بود
-پنیر؟؟؟؟
-پنیر؟؟مری کجایی؟؟به ۳دلیل عالی بود.
-خب؟؟
-اول چون تو گرفتی دوم چون تو گذاشتی دهنم و سوم چون دست تو بش خورده بود
-من فدات بشم ینیااااا.دیوونه.باز بگیرم برات؟؟
-نه گلم.مرسی.سیر شدم
- نوش جونت.گوشت بشه ب تنت
-تو سیر شدی؟؟
-اره.یکمم زیادی خوردم.
-فدا سرت ک زیاد خوردی.
-تپل شدم؟؟؟
-هههه.عشق منی
-ادرین کلا گفتم.
-نه نشدی.باربیی هنو
-تا تو نگی اروم نمیشماااا
-پاشو دیر میشه کلی کار داریم
-بریم
رفتم تو اتاقم پیرنمو عوض کردم.ی شلوار کتون نایس داشتم پوشیدم.با ی تیپ کلا سیک رفتم بیرون اتاق.درو قفل کردم و رومو برگردوندم.ک ناگهاااان.
فرشته ظاهر شدن.وویی.وویی.وویی.
چ ناز شده بود بی شـــرف
ی مانتو نارنجی ک شباهتی ب مانتو نداشت.شال نارنجی و ساپورت.چ جیگری شده بودااا.دوس داشتم بزنمش
-چیزی شده؟؟ادم ندیدی؟؟
-چرا ولی فرشته ب این نازی ندیدم.
-منم همچین جنتلمنی تاحالا ندیدم.
-اوووو مای گاد.مرجان؟؟
-جان مرجان؟؟
-رژ زدی؟؟؟
-براچی مبپرسی؟؟؟
-بگو تو
-اوهوم.اشکال داره؟؟
-سرتاسر اشکاله.عهه.پوست لبت داغون میشه
-نه بریم
-دسمال
-چی؟؟
-دستماااال
-باشه.پاک میکنم
-بده من پاک میکنم.
دسمال از تو کیفش دراورد و داد:
-بفرما
-مرسیییی زنم.
دسمالرو گذاشتم رو لبش مث چی فشار دادم.مث سیبیل اتشینااااا
-اااااااااای چکار میکنی لبـــم
-تا تو باشی نه گازم بگیری نه رژ بزنی
پاک کرد روژشو سیخ واساد نگام کرد.
-ای فدا لبا قشنگت
-دردم گرفت
-بوس کنم ؟؟
-نخیر.دیر شد.بریم
راه افتادیمو رفتیم طرف ماشین.سوار شدیم.و باز هم ما دوتا دیوونه نشستیم تو این ماشین.
-وااای چقد دلم برا این ماشینه تنگ شده بوود
-حق داری.اخرت ماشینه
-اگه گفتی اهنگ مورد علاقم چی بود
-سوال نداره ک.سینا شعبانخانی.جادوی خاص
-میخونیش؟؟
-نع
-جون من
-چشم.....اهنگو گذاشتمو رو ول کم تنظیم کردم.
همخونی اول با من بود.
تو چشای تو ی جادوی خاصی هس
تو نگاه ت انگار ی احساسی هس
غم دنیارو فراموش میکنم وقتی..ب تو نگا میکنم.
مرجان خانومم شروع کرد و همین طور ک میخوندیم صدارم زیاد کردم ک ناگهااااااااان:
(پورشه بزن بغل.....پورشه سفید بزن بغل)
-بد بخت شدیم
-گرفتنمون
-نه بابا تند نمیرفتم
-ادرین...گشت ارشاده..
-ک چی....اوه اوه اوه.مواته بکن تو
-موا من یزرش بیرونه.چیو بکنم تو اخه
-جو دادم
زدم بغلو اقای سروان اومد نزدیک...یا ابلفضل رحم کن
-سلام جناب
-علیک سلام...شما با خانوم چ نسبتی دارین
یهو هم زمان با مرجان گفتیم
ااااممممم.
-بگو شما مرجان خانوم
-نه شما بگو
-چشم...نامزدیم.قراره بشیم
-مبارکه.ولی تشریف میارین کلانتری ته و توش در میاد.
-جناب سروان.ب خدا داریم میریم حلقه بخریم.همین الانشم در شده.
مرجانم با سرتکون دادن حرفمو تایید کرد.
-کارت شناسایی
-مرجان.تو داشبورده میدی؟؟
-(چشم)
-بفرمایید.
بعد کلی چک کردن گف
-از این داستان نامزدی ک شک دارم بشم بگذریم ..سرعتت چرا بالا بود
-نه خدایی بالا نبود
-نبود؟؟؟؟130تا تو اینجا ک محدودیت سرعت 100تاس؟؟کمه
-نه خب.ببخشید
-تازه پلاکتم ک ب امروز نمیخوره.
-پیرنمم سفیده
-بله؟؟؟
-هیچی هیچی با خانومم بودم.جریمه باید بشیم؟؟
-چون تازه عروس دومادید شانس اوردید نخوابوندم ماشینو.ولی300تومن جریمه شدید.
-مرسی جناب
-خوش بخت شید.خداحافظ
-خدانگه دار
شیشرو دادم بالا و راه افتادم ک دیدم مرجان با تعجب داره نگام میکنه
-جانم چی شده؟؟
-پیرنمم سفیده چی بود اون وسط؟؟
زدم زیر خنده
-چی شدی.چیز خنده داری گفتم؟؟چی بود داستانش
-بابا ب ممو تو ک گیر داد.ب سرعتمم ک گیر داد.ب پلاکمم ک گیر داد.گفتم پیرنمم سفیده ینی بش گیر نمیدی ک چرا زرد نپوشیدی؟؟
یهو مرجان از خنده منفجر شد...
-فدات بشم ادرین ینی
-نگو عه
-چشم.
رسیدیم دم بازار طلا فروشا
پیاده شدیم رفتیم تو.

دوتا مغاذه گشتیم ک یهو ی حلقه ی نااااز گیرمون اومد
-چ خوشگله مرییی
-اره.همین خوبه؟؟
- بزار بپرسم قیمتشو.حاجی این دوما طبقه پنجم حلقه ها از سمت چپ.چند؟؟
-(دوتا نگین دارا؟؟)
-بله بله
-(براتون درمیاد دو و صد)
-مرجان همین؟؟
-نه عزیزم گرونه.
-نه نیس.من ک میدونم خوشت اومده
-چی بگم دیگه.نصفشو من حساب کنم نصفشو تو
-نخیر همممش من.
-عه ادرین
-من ایجوری راحتم
-چشم.
گرفتیم حلقه هارو و رفتیم طرف مزون عروس ..چرا؟؟چون فهمیدیم.پدر خانان من و مرجان ی جشن بزرگ نامزدی تدارک دیدند سر صبحی برای ما و مارا ورشکست کرده اند .نقطه.
-مرجان وسطیه خوبه
-نههه بم نمیاد
-تنت کردی مگه؟؟
-نه..
-بریم تو؟؟
- بریم
رفتیم تو و دیدیم بببببععععله چ لباسایی.ادم گم میشد.یدونه من انتخاب کردم یدونه مرجان ی دونه هم دوتایی با هم.
رف تو اتاق پرو...
-مرجان؟؟
-هومممممم؟؟؟
-درگیری هنو؟؟؟
-ارهه
-کمک نمیخوای؟؟
-نه الان.......میام....اخییییش..بستمش
-چیو
-بابا زیپ این لباسرو
-اها.فک کردم سد بستی
خندش گرف باز.کلللا خیییلی خوش خنده بود این دختر
-میشه ببینم؟؟
-اره عزیزم
درو یکم وا کردم ک کسی نبینه
واااهاهاهاهاهاهاهاهاهای
-فرشته
-چی؟؟
-ش...ش..شبیه فرشته ها شدی
مدل لباسش عالی بود.خیلی خوب دوخته شده بود و کاملا ل اندازش بود
-مرسی عزیزم
دسمو گزاشتم رو شونشو بغلش کردم
-ااااای اروم
-عاشقتم مرجان
-باشه باشه له شدم.عه
-اخ ببخشید.اینو شب عروسیم میخوای تنت کنی؟؟
-نه جونم.اون صورتیه رو ب ک میداریم برای عروسی..
-صورتیه همینه؟؟؟
-اره فقط پر نگینه
خریدیمو سر جمع با تاج و کفش و اینا شد هفت و شیشصد.قشنگ سر گردنه بودیمااا
رفتیم طرف کت شلوار فروشی
ی کت شلوار سفید برا نامزدی و ی مشکی برای عروسی گرفتم.ک ب گفته ی ایال شده بودم شبیه مانکنای اونور ابی
-اخ اخ اخ اخ.بلخره تموم شد
-تموم نشد ادرین خان.هنو چنتا کار مونده ک مامان اینا دارن خونه انجام میدن
-اهان.نگفتن کودوم تالار گرفتن نامزدیو؟؟
-تالار بزرگ زیبا.
-کجاس
-شهرک غرب
-به به.بهترین جا
-اره.
-حتما کلی پولشه
-نه دوست بابا جوادمه.
-اهان.ایول پس کارامون همه رواله.
ساعت تقریبا یک و نیم بو ک زنگ زدم علی
-الو سلام ادرین
-سلام داس علی.کجایی؟؟
-خونه..تو کجایی.
-خرید بودیم.بعد الان داریم میام اون طرفی مخ مامانتو بزنیم.
-فدات بشم من ینی.مونا ب باباش اینا گفته.قبول کردن.فقط میشه ی روز عقب تر بندازیم.
-چرا؟؟
-اخه تا فردا چجوری برم خواستگاری
-امل.عقد ما فردا نی.پس فرداس.
-تو گفتی دوروز
-گفتم دورو وقت داری
-نوکرتم.
-فدات.میبینمت
-(سلام منم برسون)
-مرجانم سلام میرسونه
-سلام برسون ب مرجان.خدافظ
-خدافظ داداش
یهو اصن خالی شدم:
-اخییییییش
-میریم خونه علی اینا
-اره
-میتونی راضیش کنی
-ب قول این دردسرای عظیم.هر چی اون ممانصت کنه کار ما سخت تره و ماهم باید بیشتر ممانصت کنیم
-امیدوارم قبول کنه
-ایشاللا...مری
-جانم؟؟
-خیلی خوبه ک هسیSmile
-ادرین؟؟؟
-جانم؟؟
-دوست دارم
-منم..
انداختم تو اتوبان و رفتیم طرف خونه علی اینا...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی 2
پاسخ
 سپاس شده توسط علیرضا جذاب ، عاغامحمدپارسا:الکی ، ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، serpent ، ♪neGar♪ ، جوجه کوچول موچولو ، ستایش***
#13
مگه جنگه پی دی افش کنم.شادیاخواور

بچه ها من میخوام یکم دلتون اب شه فصل اخرو نمیزارم....هر هر هر...

ولی امششششبم نمیزارم.خخخخخخخ.

منتظر باشید
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی 2
پاسخ
 سپاس شده توسط عاغامحمدپارسا:الکی ، serpent
#14
فصل یازدهم
مادر علی
______________

-زنگ بزن دیگه ادرین
-شما بزن.
-ادرین
-باشه باشه
زنگ خونه علی اینارو زدم و مامانش جواب داد
-کیه.
-سلام سلام.منم ادرین.
-بفرمایید
رفتیم تو و نشستم بغل علی مرجانم کنارم نشست.
-میتونی راضیش کنی ادرنالین؟؟جون علی راس بگو
-اره میتونم.ممانصت میکنم حل میشه
-اهان
مامان علی رف چایی اورد و نشست و شروع کرد:
-اقا ادرین.عروس خانوم ایشونن؟؟
-بله متاسفانه...خودشه
(مرجان):متاسفانه؟؟
-اره...ینی نه هاشوخی کردم گلم
دوباره مامان علی گف:
-خب چیزی شده اومدید؟؟تو چشاتون ی چیزیه
و منم ترسمو گذاشتم زیر پام و شروع داشتم میکردم ک ابجی علی هم امد و پرید وسط شروع بنده..
-سلام اقا ادرین.سلام مرجان جان
من از قایفه مرجان جان خندم گرف.
-سلام دریا خانوم.مرجانو شما کی دیدی؟؟؟عجیب شد برام.
-علی معرفی کرده.
-اهاااان..
مرجان با صدای اروم گف:
-اقا ادرین بگو دیگه.
-چشم
-بدو خو
-باشه دیگه
داشتم نفس عمیق قبل شروعو میکشیدم ک نگام ب علی افتاد ک با زبان اشاره داش میگف بدو بگو.
موندم من هیچ.مرجان ک انقد خوش خندس چجوری خودشو کنترل کرد..
و شروع کردم بلخره:
-خب میدونین چیه....ما میخواسیم ک عقد منو مرجان...امممم..با عقد علی یکی باشه..
-عقد علی؟؟؟؟عقد علی ینی چی.ینی.....؟؟چشمم روشن.
-میشه چند دیقه من فقط حرف بزنم شما گوش کنی؟؟
-بفرما
-ببینین..چند وقتیه ک علی تو دانشکده با ی دختر اشنا شده...واقعا دختر خوبیه و منم خوب میشناسمش.
گفتم میشناسمش حس کردم مرجان ب شکل فجیح کنج کاو و خشن داره نگام میکنه...ک منم برا اینکه مطمئن ش فقط خودش ت. قلبمه دسشو گرفتم.ی لبخند کوچولو زد و من ادامه دادم:

-داشتم میگفتم.خانوادشون خیلی خوبن.خودش خیلی پاکه و علیم دوس داره و علیم اونو دوس داره.من واقعا دلم نمیومد ک عقد ما با هم نباشه..علی نمیتونس خودش بگه و منو فرستاد جلو..من از طرف خودم.و علیو اون دختر و مرجان خواهش میکنم رضایت بدین.و اینم بگم ک اون خخانومم هماهنگ کردن با خانوادشون..و بازم خواهش
مامان علی محو حرفام شده بود.
بعد دیقه ای سکوت و چشمای پر از التماس ماها با ی نفس عمیق گف:
-ببین ادربن جان.راسش من دنبال ی دختر خوب برا علی بودم.ولی اینطور ک معلومه.....شما کار منو راحت کردین..
با تعجب علی نگام کرد و منم با تعجب گفتم...
-چی؟؟؟این ینی چی؟؟؟
-ینی اقای علی اقا امشب باید برن خاستگاری...
یهو دریا جیغ زدو علی پاشد اومد ت بغل من
-داداش نوکرتم خیلی گلی
-فدات علی.....علی؟؟
-هان؟؟
-گریه میکنی؟؟
-نه شپش داره کلت رف تو چشم..
-نترس پسر ضایت نمیکنم.
-خیلی مردی.
از بغلم جدا شدو رف جلو مامانشو دسشو بوس کرد.
مرجان همین جوری ک منو نگا میکرد گف:
-دیوونتم ینی
-فدات
-بریم؟؟
-بریم....خب ما داریم میریم..
(مامان علی):نه نه نه.عمرا بزازم برید
-نه هم شما باید برین خاستگاری هم ما کار داریم.
-مرسی اقا ادرین
-خواهش.علی داداشمه.خدافظ
رفتیم بیرونو نشستیم تو ماشین.ک یهو مرجان بوسم کرد
-دوست دارم ادریــــــــن
-من بیشتر..
راه افتادیمو رفتیم طرف خونه
-مرجان
-جانم؟؟
-شالت افتاد گلم
-کسی نمیبینه؟
-مگه جنگه کسی نبینه.یکم بکش جلو
-چشم فدا غیرتت بشم
-اولا چشمت بی بلا دوما دور از جون
صحنه رفتنمون بود پلیس اومد...خیلی خوب بود..
فک کن پشتت ی ماشین راهنمایی رانندگیه.وقتی میزنی بغل جلوت گشت سبز میشه
و بعد یک ربع رسیدیم خونه.
رفتیم تو و سریع مرجان دست ادرینارو گرفتو رفتن تو اتتق ک لباسشو بپوشه ک مامانا دنبالشون رفتن
-اقا جواد زحمت تالار افتاد گردن شماها...ببخشید
-نه ادرین جان چ حرفیه..عروسی دخترمه با بهترین کسی ک میتونه خوشبختش کنه
-اختبار دارین.بازم ممنون
داشتم میرفتم تو اتاقم ک یهو مرجان با جیغ صدام زد
-آدریـــــــــــــن
پریدم تو اتاق گفتم
-بله؟؟ترسیدم
دیدم گریش گرفته مامانمو سمانه خانمو ادرینا رفتن بیرون
-بدبخت شدیم ادرین
-چی شده..جون من گریه نکککن
-چشم...ببین لباسم خرابه
وااای لباسه تنش بود و دیدم ک قسمت کمرش قشنگ خراب بود
-واااای.الان ایجوری شد؟؟
-نه..ولی الان فمیدم
-خوشحالم
-چرا؟؟بی ادب
-چون ابیه خیلی بت میومد.پاشو ک همون قسمت شد بخریم.دعا کن عوض کننش
راه افتادیمو باز روز از نو روزی از نو رفتیم اونجا و پیاده شدیم
من رفتم جلو پیش خوانشون
-خانوم سلام
-سلام بفرمایید
-خانوم ما این لباسرو صب اومدیم ازتون خریدیم بعد خونه تنش کرد دید پشتش پارس
با تعجب گف.
-کودوم؟؟؟؟؟؟؟
لباسو نشون دادمو گف
-ای خدا...اره این خراب بود.اشتباه داده...ببخشید تورو خدا...
-نه خواهش میکنم.
-انتخاب میخواید بکنین باز
-کردیم.
-کودوم.
-ابیه ک اونجاس..
-بله میارم
رف بیاره دیدم مرجان داره نگام میکنه
-جونم گلم
-گفتم بدبخت میشیم الانااا
-وا چرا؟
-اخه گفتم شاید قبول نکنه.
-من فدای تو بشما..نمیکردم نمیکرد.فدا سرت
-مرسی
-فدات
اورد لباسو
-بفرمایید
-قیمتش همونه؟؟
-بلهSmile
-چ عالی
سریع گذاش تو جعبه و برگشیم طرف خونه
ساعت پنج و نیم بود
-وای چ گرمه ادرین
-اره
-کولرو بزن
کولر ماشینو زدمو ب راه ادامه دادیم.

رسیدیم خونه و سریع رفتیم تو.
-سلام همگی
(سمانه خانوم)-عوض کرد؟؟
-اره.گف خراب بوده
-اهان.خدارو شکر
-همگی ببخشید.من برم بخوابم.واقعا خستم
یهو دیدم مری سفت دسمو فشار داد
-کجا؟؟
-خستم ب خدا
-اخه دلم تنگ میشه
-تیوونه...
-تیوونه تو ام
-میای پیش من بخوابی؟؟
-باش
رفتیم تو اتاق
-مری تو روتخت بخواب
-نه تو بخواب
-من رو زمینم میتونم بخوابم.
-اصن چرا بقل هم نخوابیم؟؟
-چون یهو یکی میاد ناجوره
-از پس فردا ازاد ازادیم
-اره
سریع ی بالش و ی پتو برداشتمو انداختم رو زمین و خوابیدم.مرجانم شالشو دراورد و اون مو فرفریاشو باز کرد
-فرفری
-جونم؟
-بخواب
-چشم
-خوب بخواب
-باشه دیگه
دیدم از تخت اومد پایین و اروم بوسم کرد
-دوست دارم
-من بیشتر.
رف رو تخت ک من گفتم
-دستتو بده
-باوشه
دست همو گرفتیمو خوابیدیم.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی 2
پاسخ
 سپاس شده توسط عاغامحمدپارسا:الکی ، mobina joooooooon ، علیرضا جذاب ، serpent ، Mahshid80 ، ♪neGar♪ ، ستایش***
#15
خخخخخخخخخخخخخ این تیکه کلامت که میگی (مگه جنگه)یاده داداشم میندازتم اونم این کلمه روهی میگه
خوبی اخلاق سگی ایه ک بهر گربه صفتی پانمیده

هه ب هرطرف نگاه میکنم یه رنگیه اما توی دلم سیاسفیدشترنجیه

خداخسته م درکم کن
پاسخ
#16
بچه ها ببخشید دیر ب دیر میزارم تازگیاSad

معذرت.

فصل دوازده ب احتمال99%اخرین فصل قسمت اوله....تو قسمت دوم ی چیزایی میشه شاخ درمیارین ینی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی 2
پاسخ
آگهی
#17
من ب خاطر درس و مشقم دیر ب دیر میزارم.شهریوره دیگه...فصل12اخرین فصله هاااا
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی 2
پاسخ
 سپاس شده توسط Mahshid80
#18
دمت گرم خیلی رمانت عالیه ممنون ببخشید انقد محو خوندن شده بودم یادم رف بعضی پستاتو سپاس بدم اگه اجازه بدی دو سه تا از ایراد های  رمانت رو بگم؟
من رمان خیلی میخونم خودمم ب تازگی دست به قلم شدم به زودی رمان خودمو هم میذارم براتون
رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی 2
پاسخ
#19
******
فصل دوازدهم
نامزدی
-پاشووووووووووووووووووو
-ااااااه.
-عهههه ادرین پاشووووووووووو
-جون مادرت فقط ی ربع
-ی ربع ب کجات میرسه اخه
-میرسه مرجان خانوم نترس شما
-من نمیترسم پاشوووووووو
-چرا خو
-چون من الان باید برم جایی
-کجا؟؟
-بیرون
-کجای بیرون
-ی جای خوب
-ای بابا
-انقد خسته ای؟؟...دیشب نه خوابیدی که.
-خوابیدیم
-ادرین جونمن پاشو.
-باشه
با کلی زحمت از رو زمین کانگا ادم کشربود خودمو بلند کردم.چشامو بزور باز نگه داشته بودم.
مری زود تراز من رف بیرون منم رفتم پشت سرش مث جنا واسادم.ی چیزی کشف کرده بودم.اونم این بود که همه خواب بودن..رفتم دیدم میز صبونه چیده نشستم خوردم.
-چرا الان بیدارم کردی
-دوس داشتم.
-خوابم میاد
-ب من چ خو
-از کی بیداری
-نیم ساعته
-چکا میکردی
-ب تو زنگ میزدم...جواب نمیدادی چرا؟؟؟
زدم زیر خنده لقمه پرید تو حلقم
-ای وای چی شد
وسط سرفه و عطسه و خنده و اینا گفتم
-هیچی..رف پایین
-اخیش
خودشم خندش گرفت.منم از خنده این خندم گرف...
-بسه دیگه مرجان دهن مارو جاده اسفالت5بانده کردی
-باش
-کجا میخواسی بری
-هیچ جا فقط خواسم پاشی
-وای مگه میشه
-حالا ک شده لطیف همکار
-زیاد پی گیر فیلما تلوزیونییا
باز خندید
-بابا چرا من هرچی میگم میخندی؟؟
-گریه کنم؟؟
-نه گلم ولی بخند ک وقتی میخندی اصن دنیام زیرورو میشه
-فلسفی نشو حالا اقا معلم جونم.
-چشم.حالا که برنامه ای برا امرو نداریم..مامان اینارو بکنیم بریم پارکی جایی
-نمیشه اینارو کند فک کنم
-من میکنم شما نگران نباش
-کودوم پارک بریم حالا
-اب و اتیش باحاله ها..کلی اپدیتش کردن.
-آپدیت؟؟وای دیوونه ای تو
باز زد زیر خنده منم قارت زدم رو پیشونیم
-مرجاااان خوابن بقیه عه...بلند نخند
-چشم..چیشو اپدیت کردن
-گل خونه زدن.رستوران.پل گنده.اسمونو ببینیم.
وسط حرف پرید
-اسمونو ببینیم چیه؟؟
-همون اسمان نما
-اهان.....
-چرا کنترل کردی
-چیو؟؟
-خندتو
-ببشید اگه کنترل نمکردم دیگه کنترل نمتونسم بکنم خندمو
-انقد شدید میشد؟؟
-اره
-مرجان
-جانم.
-میبینی کار خدارو...منو تو تو این پنج شیش روز ک همو پیدا کردیم و این ی ماه ک من پیدات کردم انگا معجزه شد.یهو گوشی دوس دختر علی جاموند.تو کانتکتاش رها بود.بعد رها گف کجایی منم اومدم پیشت..لحظه ای ک دیدمت اومدی از بیرون ب خدا داشتم میمردم از شدت ضربان قلب......
-واسا واسا..تو گوشی مونارو چک کردی ؟؟؟بی ادب
-من چ کا ب گوشی اون دارم علی چک کرد...مرجان تو باورت میشه ک فردا قراره عقد کنیم؟؟؟نامزد گلم؟؟؟؟
-نه نامزد...اصلا باورم نمیشه.
-خدا بد جور هوامونو داره.
-نامزد جونم؟؟
-جان؟؟
-چاق شدم
-وا
-چیه؟؟
-چرا خبری گفتی؟؟
-راس میگیا...فک کنم واس اینه ک یکم تپل شدم.
-میزنمتاااا
-دلت میاد؟؟؟
-تو دلت میاد فک کنی من دس رو تو بلند کنم؟؟؟نه ی درصد فک کن من از گل ب تو پایین تر بگم..
-فدات برم من
-نگووووووو د
-چشم
-مرجان.ساعتو
-چرا؟؟
-نگا ساعت ی ربع یازدهه.اصن متوجه زمان نبودیم.

همینجور ک حرف میزدیم مامانمو ادرینا از اتاق اومدن بیرون.
-سلام مامان سلام ادرینا
مرجان ی جور سلام کرد من اون وسط ترکیدم از خنده...فک کردم امینم داره فست میخونه.
-سلام مامان جونننننم..سلام ادرینا دیوونه خنگ روانیه خودم چرا دیر پاشدی زود پامیشدی
ادرینا با تعجب گف:
-اروم نمشه حرف بزنی. بخدا من فندق مغزم.
-معذرت گلم
-فدات بشم مرجان جون
مامانمم شروع کرد.
-نزاشتی من جواب سلام بدما.سلام عروس گلم..
مرجان با ی جیغ خفیف گف:
-سلااام مامان جون...ادریین دیدی مامانت گف عروس گلم...
من:-مرجان چرا اینجوری میکنی؟؟؟
مامانم-اقا ادرین پسر خنگ من همینجوری باید باشه.فردا نامزدیشه ها..ولی مرجان جان.این پسر مخ فندقی من ب دردت نمیخوره ها..هنوزم وقت داری خودتو راحت کنیا.
-مامان زیبا جونم بهتر از ادرین و خانواده شما هیچکس نیس.
بعد کلی باز کردن در نوشابه واس هم دیگه و بردن ابروی من جلو نامزد گرامی بلخره نشستن سر صبونه و بعد رفتن تو حال نشستن ب غیبت کردن پشت داماد بدبختو نشون دادن البوم عکس بچگیا ی من بد بخت.
ادرینا ام رف دانشگاه.حالا شانس مامان مرجانم پاشده بودو عکسا منو مشاهده میکرد.
-سمانه اینو نگا.اینجا ادرین داره چکا میکنه ب نظرت.اگه گفتی
-نمیدونم.مرجان تو بگو
-منم نمدونم.داره خاک بازی میکنه دیه.قربونش برم الانم فک کنم خودش خونمونو بسازه.
من رو صندلی بغلی داشتم تلوزیون میدیدم ک همون وسط ی فیگوراومدم و دواره گوش واسادم
-ایششش.خودم میگم.داره پوست هندونه میکاره درخت ش.
مرجان با تعجب گف
-اره ادرین؟؟؟
-مگه بده ...خو کنجکاو بودم...میخواسم اختراع کنم.
زدن زیر خنده و رفتن صفحه بعدی.ک صفحه اخر بود و گلچین بدبختی بود.
مرجان خودشم دنبال بدبخت کردن من بودا.نامرد.
-اینچیه خاله'؟
-مرجان ..خاله برا زمانی بود ک من فقط دوست مامانت بودم الان میشم مادر شوورت.اینجا.....هههه..اینجا داره ب این مرغه پرواز یاد میده.
-چی؟؟
اقا مرجان گف چی من گفتم ب فنا رفتمو داستان مرغ پرنده اغاز شد.
-این مرغرو دو سه هفته ک شهرستان بودیم از هرجا تونست پرت کردتا اخر تونست دو متر پرواز کنه.
سمانه خانوم-خب پس دامادمون بچگی همه ملت ازش آسی بودن.
-سمانه جون.ااااسیااااااا.
مرجان:ادرین کنجکاوه.دوس داشته مخترع شه حتما
منم واسادم ب حرف زدن و این اهانت هارو تحمل نکردم.
-اختراع چیه.میدیدم مرغه نمیتونه پرواز کنه و با حسرت پرنده ها دیگرو نگا میکنه دلم سوخت.کمکش کردم یکم بپره.دو متر واس مرغ حکم دو متر نداره که چند کیلومتره.

-الهی فدا شوهر دل نازکم بشم من
-مخلصاتم.راسی مامان سمانه مامان زیبا.بابا و اقا جواد اومدن برییم پارکا.
-ببینیم چی میشه
-میریم ببینیم چی میشه ام نداریم.همه کارامونو ک کردیم..
-باشه
ساعت تقریبا سه بود..که من رفتم ی چرت خوابیدمو برا اولین بار ساعت 5مث ادم خودم پاشدم..
بابا اینا اومده بودنو وقتی من خواب بودم همه کارارو کرده بودن و فقط منتظر حاضر شدن من و بیدار شدن مرجان بودن.

رفتم ت اونیکی اتاق بالا سر مرجان..مث فرشته ها خوابیده بود.نشستم بغل تختشو با مواش ور رفتم ک یهو بیدار شد
-مری پاشدی''؟؟؟؟؟
-پ ن پ چشامو وا کردم لولو نخوردم.
-دیوونه...
-چی شد تو کی پاشدی
-منم همین الان..پاشو مامان اینا حاظرن
-بریم؟؟؟
-پ ن پ برگردیم
پاشد دیدم حاظره
-تو کی حاظر شدی مری
-همون موقه ک بابا اینا اومدن
-خلیا.
رفتیم بیرون و وسایلو گذاشتیم تو ماشینو راه افتادیم
بعد ی ربع بیس دیقه اونجا بودیم.
-ادرین..
-جانم گلم'؟
-ب علی زنگ زدی؟؟
-اخ...نه الان میزنم.
-بزار رو بلند گوااا
-چشم
زنگ حورد و علی جواب داد:
(-به به اق داماد ادرین خان
-به به اق داماد علی خان.چطوری چ خبر خاستگاری چی شد
-واااای ادرین یادم رف بگم ما همون دیشب رفتیم خاستگاری..همه قبول کردن..واااای از صبم اومدیم خرید
-خالی نبند
-ب جان مونا راس میگم
-ای واای مبارکه...
مرجان(ادرین سلام برسون
-مرجانم سلام میرسونه.
-کجایید شما دوتا دیوونه
-پارک اومدیم با خانواده
-دهنت سرویس
-بی ادب زنم نشسته ها
-اخ معذرت..
-خب دیگه خدافظ برو ب زنت برس
-فداتشم.خدافظ
قط کردمو زدیم زیر خنده با مری.
رفتیم ی جا ی زیر انداز انداختیمو نشستیم.ک ناگهان
-مرجان خانوم...
-جانم؟؟
-بده پایین اونو
-جانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چیو؟؟؟؟
همه چشا چارتا شد
-استینتو بده پایین....لطفا
-ای وای اقامون غیرتی شدن...چشم.اینم پایین..ولی ترسوندیما
-اورین گلم
اقا ما ی توپ والیبالم برده بودیم ک واسادیم باش ب بازیکردن
ادرینا:-کی با کی
-منو مرجان شما همه
-اوهوک...مرجان با منه
-نخیر.هرچی شوهرش میگه...
-نع بااا منه.
یهو مرجان بلند گف
-بسههه...قرعه کشی کنید خوب
-مرسی زنم..مرسی ای کیو
واسادیم قرعه کشیو بعد دیدیم نه مث اینکه باید بره با ادرینا
-مرجانم
-جانم..
-شالتو سفت ببند ک نیفته
-چشم اقا غیرت
-مخلصاتم
-دیوونه
شالشو درست کردو واسادیم ب بازی...من پفتم من تک شما دوتا.
موندم چجوری بازی کردیم ولی من نابود شدم.
قاطی کردم توپو گرفتم ب روپایی زدن ک سر60تا برا اینکه نتونم دیگه بزنم مرجان صدام کرو منم نگاش ک کردم توپ افتاد
-نامردبه نامردا
ادرینا:-نامردیم نیس.زن ذلیلی دیگه برگشتی نگاش کردی
-خواهر چفت.زن ذلیلی نی عاشقیه
-گومشو بابا دیوونه
تا شب کلی گشتیمو حدود ساعت 11بلخره رفتیم خونه.
تو راه مرجان خوابش برد و دتا دم خونه ام بیدار نشد
اقا جواد:-ای باااباا یکی اینو بیدار کنه
-نه نه نه...بدخواب میشه
-ول کن بابا ...مرجااان
-اقا جواد..من میارمش شما برید.
-نامزد بازیا چیه دیگه...مرجااان
-میارمش دیگه
اقا جواد سرشو تکون داد و رفت تو.
مرجانو بقل کردمو بردمش بالا..
-میگه چاق شدما ولی باورم نمیشه..شایدم من زور ندارم
گذاشتمش رو تخت ک تو همون عالم خواب گف:
-من چاق نشدم تو زور نداری
-بیداری؟؟؟
دیدم نه خوابه رفتم بیرون ک دیدم اقا جوا داره میگه ما میریم دیگه
-کجا؟؟
-ادرین جان فردا نامزدی مرجانه ها.هم ما بریم ب کارامون برسیم هم شما.
-پس بزارید مرجان بمونه..خوابه خوابه
-نه بیاد
-ینی شوما اعتماد نداری؟؟
-این چ حرفیه
-شوخی کردم اقا جواد..بزارید بمونه دیگه
-نمیدونم..سمانه..بمونه؟؟
سمانه خانوم(مادر زن):-نمیدونم ..باش بمونه.
-مرسی..
بعد کلی خدافظی و روبوسی رفتنو منم رفتم مریو ی بوس کوچولو کردمو تو اتاق خودم خوابیدم و ساعتو گذاشتم رو108صب
.....
ساعت ده با کلی هیاهو پاشدم دیدم مرجانم بیداره...
با کلی جیغو داد گف:
-ادریییین بدوووووووو
-باشه باشه
ی چی خوردمو سریع راه افتادیم رفتیم دنبال علی و مونا ک اونام اماده بودن خیلی سریع سلام کردیم و با دوتا رفتیم خانومارو انداختیم جلو ارایشگاه
ب مرجان گفتم.
-مری تموم شد زنگ بزن
-باشه عزیزم....خدافظ
رفتیم علیم پشت من مث گاو رانندگی میکرد و منم بدتر از اون.
دم ارایشگاه ی دونه گل فروشی بزرگ بود ک همونجا ماشینارو دادیم گل زدن
خیلی شیک و مجلسی ساعت یازده و نیم با علی زدیم بیرونو ماشینا ام اماده بود و خانوما مونده بودن فقط.

تا ساعت دو دنبال فیلم بردارو کاراش بودیم که دیگه دو و نیم مرجان زنگ زد و پشت خط جیغ زد و گفت:
-عاقاااااااااااااام
-جانم
-تموم شد بیاید دنبالمون
-باشه...میایم الان..
-بدویید..خدافظ
-خدافظ گلم
قط کردم سریع ب علی گفتم بریم
فیلم بردار پشت ما میومد مام مث گاو دوتا ماشین کورس گذاشتیم.انگا کبرا یازده بود منم سمیر بودم.رسیدیمو
-وای ننه ...
مرجان:-لوس شدی ادرینا
-مرجااااااان چ جیگری شدییییی
-توام خیلی خوب شدییی
یهو مونا و علی پریدن وسط لاو ترکوندن ما و همزمان و هماهنگ گفتن
:بریم دیره
راه افتادیمو رفتیم محظر همه بودن..همه ینی مامان باباها هممون...
اقا جون مادرت بدو عروس بلرو بگه....این جمله رو هی زیر لب میگفتم تا اخر بله رو گفت و رفتتت..تمام..زن گرفتم..مث خر..خودمم نفمیدم چی شد...دوباره از اونجا تا تالار رفتیم.
اقا عمم بود
واسادیم سلام علک یهویی..مهساعرو دیدم وای خدا داشت میترکید ..
مرجانو بد نگا کرد اومدم بخورمشاااااا.میمونه کریحه بوزینه.
رفتیم تو ک دیدیم ب دلیل دیر کردن عاقد ساعت5/30بود...تا ساعت هشت و نیم دیگه تالار تقریبا پر شده بود..من پشت در درحال گرم کردن بودم واسه دست دادن ک علی گف
-ادرین با همه باید دس بدیم؟؟؟
-اره..بعضیارم روبوسی.
-یا ابرفلض
-تلفظت تو حلقم
رفتیمو بعد ی ربع دس دادن کپیدیم رو صندلی و بعد ده دوازده دیقه هول دادن منو علیو تو زنونه
-علی؟؟؟
-ها؟؟؟
-ببین الان میریم تو زنونه عاشق کس دیگه نشیا
-ببند دهنته
-دودووووش لهجه گرفتی چرا
-ادرین دودوش نمدونم یهو چر شمالی شدیم مییی
-می؟؟؟
-همون ما..یا مو
-گند زدی ب لهجشونا
-میدونم...
-علی
-هان
-بریم تو زنونه بنظرت؟؟دو دیقس دم درشونیم
-اخخخخ بریم
رفتیمو من باز خانومو دیدم قشو ضعف شروع شد
واسادیم ب حرکات موزون ک دیدیم مرجان خانوم خودش استادیه تو دنس..
-اوهووووووعع رقصم ک بلدی خانومه
-کجاشو دیدی؟؟؟
-من الان جاییشو ندیدم هنو
-دیوونه...
-ولی بلدیا
-برا عروسیمون نگه داشتم
-شیطون شدییاااااا
-عاقایی نامزدی ی شبه .تکرارم نمیشه که
-باشه تسلیم ولی قول بده یاد بدی من ابروم رف با این رقصم
-مرد که نباید برقصه
-خانومی نامزدی یه شبه تکرارم نمیشه
-این وسط یاد بدم؟؟؟؟
-نه تا عروسی یاد بده....مری دستتو بده انقدرام ناشی نیسیم.چارتا فیلم دیدیم.
-دیوونه
واسادیم ب رقصو بعد بیس دیقه رفتیم سر شام..
شام خوردیم یوخته دنسیدیم و رفتیم دور دور....منم ک استاد رانندگی علیم مث من استاد..همرو اثگل کردیم بعد من نمدونم چرا مری هی جیغ میزد...من دستی میکشیدم صدا جیغ زدنا خانوم محترمه با لاستیک مخلوط میشد...
بعد چل دیقه له کردن اسفالت رسیدیم خونه و اونجام کلی رقصیدنو بلخرههههه تموم شد...
ساعت تقریبا دو بود مونا و علی ایناام خونه ما بودن ک دیگه رفتن...سرتونو درد نیارم بلخره منو مری کنار هم خوابیدیم..البته تو خونه ما...و این اول دوران نامزدیمون بود..و نمیدونسیم بعدا چیا قراره بشه.


خب بکس...امیدوارم حال کرده باشید...اینم فصل اخر....دیر شد..ولی بلخره گذاشتم...قسمت دومشم مینویسم ب زودی..امید وارم خوشتون بیاد....سپاس و نظر
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رمان فصل امید(فصل اخر+عکس شخصیت ها)قسمت دوم ب زودی 2
پاسخ
 سپاس شده توسط **zeinab** ، ♪neGar♪ ، عاغامحمدپارسا:الکی ، Mahshid80 ، ستایش***
#20
عالییی بوووود Heart
دمت گرم حرف نداشت
پاسخ
 سپاس شده توسط omidkaqaz ، Mahshid80


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان