29-06-2015، 12:10
پیمان یارایی ملقب به یارا از زمان شروع فعالیتش در رپ فارسی هنرمندی سرشار از ایدههای مختلف بوده و هر یک از آثار او دارای پیچیدگیهای خاصی بوده است. جدیدترین اثر او یعنی مجموعهی «خط سوم» از این قاعده مستثنا نیست.
چند روزی میشود که مجموعهی «خط سوم» از یارا و بامداد منتشر شده است و چه از طرف مخاطبان و چه از طرف دیگر هنرمندان مورد استقبال قرار گرفته است. این آلبوم مورد توجه هنرمندانی مثل هیچکس، سورنا، بهرام، آتور و… بوده است.
اما نام این مجموعه از کجا نشات میگیرد؟
خط سوم، برگرفته از سخنی معروف از شمس تبریزی است. «ما را تفسیر قرآن بساز. گفتم: تفسیر ما چنان است که میدانید. نی از محمد! و نی از خدا! این «من» نیز منکر میشود مرا. میگویمش: چون منکری، رها کن، برو. ما را چه صداع (دردسر) میدهی؟ میگوید: نی. نروم! سخن من فهم نمیکند. چنان که آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر او …. یکی را هم او خواندی هم غیر او …. یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط سوم منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من.»
خط سوم نوعی طرز تفکر در عرفان ایرانی است که راه های نارفته و عوالم کشف نشده را پیشنهاد میکند.
شمس تبریزی یکی از تاثیرگذارترین افراد بر شاعر بزرگ، مولانا است. معنویت مولانا و اشعارش تاثیر مستقیمی از شمس تبریزی گرفته است.
زاهــد بودم ترانـه گــويم کردی / سر فتنهی بزم و باده جويم کردی
ســجاده نشيــن با وقـــاری بودم / بازيــچهی کـــودکان کــويم کردی
در مورد سخنی که از شمس تبریزی در بالا خواندید دانشمندان و تفسیرگران مختلفی در مورد آن اظهار نظر کردهاند. آنها خط سوم را يک وصف تمثيلی دانسته اند که شمس آن را چنان عنوان کنايه آميزی، برای شخصيت پيچيدهی خود بر گزيده است. او خود را چنان خطی معرفی میکند که نه خطاط می تواند آن را بخواند و نه کس ديگری. شمس در اين گفتار کوتاه در حقيقت مسير سلوک روحانی خويش را تشريح میکند و آن را برای مولانا شرح میدهد و از او می خواهد تا اين مسير را طی کند. شمس در قصهی آن خطاط با اين سه نوع خط به گونۀ نمادين خواسته است تا سه مرحله از سلوک عارفانه را تشريح کند.
يکی چنین است که خود میخواند و ديگران هم میتوانند بخوانند و اين خط را رمزی از حال زاهد صوفی دانستهاند که هم ديگران او را از ظاهر حالش میشناسند و هم خود او میداند که سيرت و احوالش در چيست. خط دوم را ديگران نمیتوانند بخوانند؛ ولی خطاط میخواند و اين رمز حال صوفی متوحد است که ديگران از راز حال او آگاهی ندارند؛ ولی او خود با خبر از حال خويشتن است. خط سوم به گونهای است که نه ديگران آن را میتوانند بخوانند و نه خود خطاط میتواند آن را بخواند. اين رمز حال صوفی مستور است. ديگران از حال او بیخبرند، برای آن که حال او در هالهای پنهان شده است. بنابراین کسی نمیتواند حال او را بشناسد و خود او نيز به سبب آن که از «خودی» آن طرف افتاده است از حال خود خبری ندارد. این طور که پیداست شمس در قصهی آن خطاط میخواهد مولانا را در يک چنين مسير عارفانهای در جستحوی آن عشق برتر راهنمايی کند.
در تاريخ تصوف و عرفان اسلامی و ادبيات عرفانی فارسی دری، زندگی شمس بيشتر از زندگی هر عارف و متصوف ديگری در هالهای از افسانهها، روايات، قصه ها و ديدگاه های ناهمگون قرار گرفته است. افسانه پردازی در ارتباط با شخصيت بزرگ عرفانی شمس گاهی این گونه پنداشته میشود که او شخصيتی بوده ساخته و پرداختهی ذهن شاعرانهی مولانا و واقعيت تاريخی نداشته است! اين يکی از انگارههای نادرست است که در ارتباط با شخصيت رمزآلود شمس ساخته شده است. بدون ترديد شمس به مانند هر شخصيت تاریخی ديگر از پدر و مادری به دنيا آمده، مدت زمانی زيسته و در راه رسيدن به عشق خويش به سفرهای درازی پرداخته و در شهر قونيه با مولانا ديدار کرده و آن سجاده نشين با وقار قونيه را به ترانه گويی برانگيخته است.
یکی از بهترین منابع برای شناخت شمس تبریزی «مقالات شمس تبریزی»، مجموعهای از سخنان و حکایات نغز و دلپذیر او است که در دوران اقامتش در قونیه بر زبان وی جاری شده، و پس از او توسط مریدان او به صورت یادداشتهایی پراکنده جمعآوری گردیدهاست. همچنین کتابی تحت عنوان خط سوم اثر ناصرالدین صاحبالزمانی درباره شخصیت، سخنان و اندیشه شمس تبریزی نگاشته شده است.