15-06-2015، 10:49
دلتنگی ، پیچیده نیست …
یک دل … یک آسمان … یک بغض … و آرزوهای ترک خورده
موهایـم وحشیانـه شانه ات میبوسید!
مشتـی حرف از غـروب های مـقصـر این جـدایـی به قلبت میپاشدم
اشـکهای مزاحم ترمز لبانم میکشد…بغض ها نـزدیکتر میشود
توبا انگشت اشاره ضربه ای به پیشانی بانو
میزدی
سـکــوت
پــایـان این سیاه لشکر احساس است!
حس الانم!
⌛ بے ﺣـﻮﺻﻠـگــے ﯾﻌﻨـے:
هـﺪﻓﻮڹ •••
ﻗﻔــ��ـــﻞِ ﺭﻭ ﯾـــہ ﻣــــﻮﺯﯾــ��ـــڪ •••
[⏪][◀][■][▶][►►]
ﻏــﺮﻕ ﺗو ﺩﻧیﺎےِ ﻣﺠــ��ــﺎﺯے •••
بغض کردڹ وسط خنـツــده •••
ﯾﻌنے یڪے ﺑپﺮﺳـــہ •••
دردت چیہ بگے:
نمیدونم و لبخنـد بزنے…
یه اتاق تاریک…
یه اهنگ غمگین…
یه دنیا بغض…
یه گریه از ته دل و اشکای رو صورتم…
ساکتم!
چون:
یک بغض سنگی تمام تار های گلویم را به راحتی قطع کرده!
حالا فقط منم و حنجره ای که فریادش سکوت است…
از بغض خفه شدن را چگونه مینویسند؟!
بگو!!
برایم دیکته کن…
راستی میدانی بغض چیست؟!
خفه شدن را تجربه کردی؟!
چه توقعاتی دارد دل من…!
یک نفر را می خواهم
محکم بزند در گوشم
بی هیچ دلیلی…
فقط بشکند این بغض لعنتی…
به خدا نامردیه چند تا بغض و یک گلو…
میدانی از کجای زنگی بیشتر خسته ام ؟
آنجایی که وسط خنده هام بغض می کنم
تشنه ات که می شوم سرمی کشم دلتنگی ات را… بغض بالا می آورم!!!
چشمانم را بیخیال
این روز ها هوای حرف هایم هم ابریست…
از بغض می لرزد
چه سکوت مظلومانه ایست: بغض!
یک دل … یک آسمان … یک بغض … و آرزوهای ترک خورده
موهایـم وحشیانـه شانه ات میبوسید!
مشتـی حرف از غـروب های مـقصـر این جـدایـی به قلبت میپاشدم
اشـکهای مزاحم ترمز لبانم میکشد…بغض ها نـزدیکتر میشود
توبا انگشت اشاره ضربه ای به پیشانی بانو
میزدی
سـکــوت
پــایـان این سیاه لشکر احساس است!
حس الانم!
⌛ بے ﺣـﻮﺻﻠـگــے ﯾﻌﻨـے:
هـﺪﻓﻮڹ •••
ﻗﻔــ��ـــﻞِ ﺭﻭ ﯾـــہ ﻣــــﻮﺯﯾــ��ـــڪ •••
[⏪][◀][■][▶][►►]
ﻏــﺮﻕ ﺗو ﺩﻧیﺎےِ ﻣﺠــ��ــﺎﺯے •••
بغض کردڹ وسط خنـツــده •••
ﯾﻌنے یڪے ﺑپﺮﺳـــہ •••
دردت چیہ بگے:
نمیدونم و لبخنـد بزنے…
یه اتاق تاریک…
یه اهنگ غمگین…
یه دنیا بغض…
یه گریه از ته دل و اشکای رو صورتم…
ساکتم!
چون:
یک بغض سنگی تمام تار های گلویم را به راحتی قطع کرده!
حالا فقط منم و حنجره ای که فریادش سکوت است…
از بغض خفه شدن را چگونه مینویسند؟!
بگو!!
برایم دیکته کن…
راستی میدانی بغض چیست؟!
خفه شدن را تجربه کردی؟!
چه توقعاتی دارد دل من…!
یک نفر را می خواهم
محکم بزند در گوشم
بی هیچ دلیلی…
فقط بشکند این بغض لعنتی…
به خدا نامردیه چند تا بغض و یک گلو…
میدانی از کجای زنگی بیشتر خسته ام ؟
آنجایی که وسط خنده هام بغض می کنم
تشنه ات که می شوم سرمی کشم دلتنگی ات را… بغض بالا می آورم!!!
چشمانم را بیخیال
این روز ها هوای حرف هایم هم ابریست…
از بغض می لرزد
چه سکوت مظلومانه ایست: بغض!