امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اتل متل یه بابا

#1
اتل متل یه بابا


اتل‌ متل‌ يه‌ بابا

كه‌ اسم‌ او احمده‌

نمره‌ جانبازيهاش‌

هفتاد و پنج‌ درصده‌



اونكه‌ دلاوريهاش‌

تو جبهه‌ غوغا كرده‌

حالا بياين‌ ببينين‌

كلكسيون‌ درده‌



اونكه‌ تو ميدون‌ مين‌

هزار تا معبر زده‌

حالا توي‌ رختخواب‌

افتاده‌ حالش‌ بده‌



بابام‌ يادگاري‌ از

خون‌ و جنگ‌ و آتيشه‌

با ياد اون‌ موقعا

ذره‌ ذره‌ آب‌ ميشه‌



آهاي‌ آهاي‌ گوش‌ كنين‌

درد دل‌ بابارو

ميخواد بگه‌ چه‌ جوري‌

كشتند بچه‌هارو



«هيچ‌ ميدوني‌ يعني‌ چي‌

زخميهارو بياري‌

يكي‌ يكي‌ روبازو

تو آمبولانس‌ بذاري‌



درست‌ جلوي‌ چشمات‌

يه‌ خورده‌ او نطرفتر 

با شليك‌ مستقيم‌ 

ماشين‌ بشه‌ خاكستر»



گفتن‌ اين‌ خاطره‌

بدجوري‌ ميسوزوندش‌

با بغض‌ و ناله‌ مي‌گفت‌

كاشكي‌ كه‌ پر نبودش‌ 



آي‌ قصه‌ قصه‌ قصه‌ 

نون‌ و پنير و پسته‌

هيچ‌ تا حالا شنيدي‌

تانكها بشن‌ قنّاصه‌؟



ميدوني‌ بعضي‌ وقتا

تانكا قناصه‌ بودن‌

تا سري‌ رو ميديدن‌

اون‌ سرو مي‌پروندن‌



سه‌ راه‌ شهادت‌ كجاست‌؟

ميدوني‌ دوشكا چيه‌؟

ميدوني‌ تانك‌ يعني‌ چي‌؟

يا آرپي‌جي‌ زن‌ كيه‌؟



آرپي‌جي‌ زن‌ بلند شد

«ومارميت‌» رو خوند

تانك‌ اونو زودتر زدش‌

يه‌ جفت‌ پوتين‌ ازش‌ موند



يه‌ بچه‌ بسيجي‌

اونور ميدون‌ مين‌

زير شينهاي‌ تانك‌

لِه‌ شده‌ بود رو زمين‌



خودم‌ تو ديده‌باني‌

با دوربين‌ قرارگاه‌

رفيقمو ميديدم‌

تو گودي‌ قتله‌گاه‌



آرپي‌جي‌ تو سرش‌ خورد

سرش‌ كه‌ از تن‌ پريد

خودم‌ ديدم‌ چند قدم‌

بدون‌ سر مي‌دويد



هيچ‌ مي‌دوني‌ يه‌ گردان‌

كه‌ اسمش‌ الحديده‌

هنوزم‌ كه‌ هنوزه‌

گم‌ شده‌ ناپديده‌



اتل‌ متل‌ توتوله‌

چشم‌ تو چشم‌ گلوله‌

اگر پاهات‌ نلرزيد

نترسيدي‌ قبوله‌



ديدم‌ كه‌ يك‌ بسيجي‌

نلرزيد اصلاً پاهاش‌

جلو گلوله‌ وايستاد

زُل‌ زده‌ بود تو چشاش‌



گلوله‌ هم‌ اومدو

از دو چشم‌ مردونه‌

گذشت‌ و يك‌ بوسه‌ زد

بوسه‌اي‌ عاشقونه‌



عاشقي‌ يعني‌ اينكه‌

چشمهايي‌ كه‌ تا ديروز

هزار تا مشتري‌ داشت‌

چندش‌ مياره‌ امروز



اما غمي‌ نداره‌

چون‌ عاشق‌ خداشه‌

بجاي‌ مردم‌ خدا

مشتري‌ چشماشه‌



يه‌ شب‌ كنار سنگر 

زير سقف‌ آسمون‌

مياي‌ پيش‌ رفيقت‌

تو اون‌ گلوله‌ بارون‌



با اينكه‌ زخمي‌ شده‌

برات‌ خالي‌ مي‌بنده‌

ميگه‌ من‌ كه‌ چيزيم‌ نيست‌

درد ميكشه‌ مي‌خنده‌



چفيه‌ رو ور ميداري‌

زخم‌ اونو مي‌بندي‌

با چشماي‌ پر از اشك‌

تو هم‌ به‌ اون‌ مي‌خندي‌



انگاري‌ كه‌ ميدوني‌

ديگه‌ داره‌ مي‌پّره‌

دلت‌ ميگه‌ كه‌ گلچين‌ 

داره‌ اونو مي‌بره‌



زُل‌ ميزني‌ تو چشماش‌

با سوز و آه‌ و با شرم‌

بهش‌ ميگي‌ داداش‌ جون‌

فدات‌ بشم‌ دمت‌ گرم‌



ميزني‌ زير گريه‌

اونم‌ تو آغوشته‌

تو حلقه‌ دستاته‌

سرش‌ روي‌ دوشته‌ 



چون‌ اجل‌ معلق‌ 

يه‌ دفعه‌ يك‌ خمپاره‌ 

هزار تا بذر تركش‌ 

توي‌ تنش‌ ميكاره‌ 



يهو جلو چشماتو 

شره‌ خون‌ مي‌ گيره‌ 

برادر صيغه‌ايت‌ 

توبغلت‌ ميميره‌ 



هيچ‌ مي‌دوني‌ چه‌ جوري‌ 

يواش‌ يواش‌ و كم‌كم‌ 

راوي‌ يك‌ خبرشي‌ 

يك‌ خبر پراز غم‌ 



به‌ همسفر رفقيت‌ 

كه‌ صاحب‌ پسر شد 

بري‌ بگي‌ كه‌ بچه‌

يتيم‌ و بي‌پدر شد



اول‌ ميگي‌ نترسين‌ 

پاهاش‌ گلوله‌ خورده‌

افتاده‌ بيمارستان‌ 

زخمي‌ شده‌، نمرده‌



زُل‌ ميزنه‌ تو چشمات‌

قلبتو مي‌سوزونه‌ 

يتيمي‌ بچه‌ شو 

از تو چشات‌ ميخونه‌ 



درست‌ سال‌ شصت‌ و دو 

لحظة‌ تحويل‌ سال‌ 

رفته‌ بوديم‌ تو سنگر

رفته‌ بوديم‌ عشق‌ و حال‌ 



تو اون‌ شلوغ‌ پلوغي‌ 

همه‌ چشارو بستم‌ 

دستهاتوي‌ دست‌ هم‌ 

دورسفره‌ نشستيم‌ 



مقلب‌ القوب‌ رو

با همديگر مي‌خونديم‌ 

زوركي‌ نقل‌ ونبات‌ 

تو كام‌ هم‌ چپونديم‌ 



همديگر و بوسيديم‌ 

قربون‌ هم‌ ميرفتيم‌ 

بعدش‌ برا همديگر

جشن‌ پتو گرفتيم‌ 



علي‌ بود و عقيلي‌

من‌ بودم‌ و مرتضي‌ 

سيد بود و اباالفضل‌ 

اميرحسين‌ و رضا



حالا ازاون‌ بچه‌ ها

فقط‌ مرتضي‌ مونده‌ 

همونكه‌ گازخردل‌ 

صورتشو سوزونده‌ 



آهاي‌ آهاي‌ بچه‌ ها

مگه‌ قرار نذاشتيم‌ 

هميشه‌ با هم‌ باشيم‌ 

نداشتيما، نداشتيم‌ 



بياين‌ برا مرتضي‌ 

كه‌ شيميايي‌ شده‌ 

جشن‌ پتو بگيريم‌ 

خيلي‌ هوايي‌ شده‌ 



مي‌سوزه‌ و مي‌خنده‌ 

خيلي‌ خيلي‌ آرومه‌ 

به‌ من‌ ميگه‌ داداش‌ جون‌ 

كار منو تمومه‌ 



مرتضي‌ منم‌ ببر

يا نرو، پيشم‌ بمون‌ 

ميزنه‌ تو صورتش‌ 

داد ميزنم‌ مامان‌ جون‌ 



مامان‌ مياد ودست‌ 

بابا جون‌ و ميگره‌ 

بابام‌ با اين‌ خاطرات‌ 

روزي‌ يه‌ بار ميميره‌ 



فقط‌ خاطره‌ نيست‌ كه‌ 

قلب‌ اونو سوزونده‌ 

مصلحت‌ بعضي‌ها

پشت‌ اونو شكونده‌ 



برا بعضي‌ آدما

بنده‌هاي‌ آب‌ و نون‌ 

قبول‌ كنين‌ به‌ خدا

بابام‌ شده‌ نردبون‌
پاسخ
 سپاس شده توسط دختر تنها12 ، ^ Maryam ^
آگهی
#2
حرفی برای زدن نمیمونه
خدا اون زمانارو نیاره
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
(^~^)
پاسخ
 سپاس شده توسط کسی پشت سرم اب نریخت
#3
(06-06-2015، 10:32)دختر تنها12 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
حرفی برای زدن نمیمونه
خدا اون زمانارو نیاره

سکوتی به یاده همه دخترای شهیدا Sad Sad Sadکه از این نعمت بی بهره بودن
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  آقا جان من بیا...بابا عجب دوره زمونه ای شده هاااااا...!!
Big Grin داستان خنددار بابا و دختر
  پس فردا بابا میشی..!!!
  بابا بهت میگم مادرمه...
Heart فقط با جنبه ها بیان.نترسید بابا خیلی هم بد نی!
  بابا سلام، بیا با هم حرف بزنیم
  بابا..........مامان
  ترول:خودم ساختمش بیا ببین خوبه؟بیاین بابا بازم هست....
Thumbs Up هعی بابا :I
  اگر بابا یا مامانت میخوان مجسمه یا لوستر بخرن بیا تو

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان