29-05-2015، 17:08
اول اردیبهشت امسال همسرش رابه خاطر یک دعوای ساده کشته است. خودش را بیمار روانی معرفی میکند و میگوید وقتی عصبانی شود کنترلی روی اعصابش ندارد و روز حادثه هم سیمهایش قاطی کرده و همسرش را کشته است. مدتی را در بیمارستان بیماران روانی بستری بوده و بعد از قتل همسرش، با پلیس تماس گرفت و ماجرا را بازگو کرد.
در حاشیه جلسه بازپرسی گفتوگویی را با علی 32 ساله انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
به چه جرمی دستگیر شدی؟
قتل همسرم ژیلا. او پنج سال از من بزرگتر بود و سال 91 باهم ازدواج کردیم. ابتدا زندگی ما خوب بود اما بعد از مدتی همه چیز خراب شد و مدتی را جدا زندگی کردیم. اما بعد از چند ماه وقتی به خانه رفتم دعوایمان شد و کشتمش.
درگیری سر چه موضوعی بود؟
چند ماهی جدا زندگی کردیم و من شب ها در شیرینی فروشی محل کارم زندگی می کردم. شب قبل از قتل به خانه آمدم و در مورد طلاق حرف زدیم.ژیلا مدعی بود اگر نفقه و مهریه را هم بپردازم حاضر نیست طلاق بگیرد و می خواهد با یک بیمار روانی زندگی کند.
چه کسی گفته تو بیمار روانی هستی؟
چند بار در بیمارستان های مختلف بستری شدم. من اگر روزی 50 تا قرص نمی خوردم روی اعصابم مسلط نبودم و با هر دعوایی دست به تخریب و شکستن شیشه می زدم. چند سال برای این که از محیط تهران دور باشم به شهرستان گرگان رفتیم و آنجا زندگی کردیم که چند دفعه آنجا در بیمارستان اعصاب و روان بستری شدم.
آنجا درمان شدی؟
خیر. آخرین بار که از آنجا مرخص شدم و به تهران آمدم پرستاران از خوشحالی شیرینی پخش کردند.
چرا با همسرت مشکل داشتی؟
باور کنید زندگی و تحمل یک آدم دارای بیماری روانی سخت است. اختلاف سن ما نیز مزید بر علت شده بود. او نمی توانست دوره درمان من را تحمل کند و توقع داشت من سر کار بروم.
چگونه همسرت را به قتل رساندی؟
بعد از چند ماه زنگ زدم و به خانه رفتم. شب شام خوردیم اما من خوابم نبرد و تا صبح ماهواره دیدم.فردا تا ساعت دوعصر خواب بودم که وقتی بیدار شدم ژیلا ناهار درست کرده بود و ناهار را خوردم و دوباره خوابیدم. ساعت نزدیک هفت عصر بود که بیدار شدم و سیگار کشیدم. دوباره سر موضوع طلاق حرفمان شد. چند روزی بود قرص هایم را نمی خوردم که یکباره سیم های مغزم قاطی کرد و کنترلم را از دست دادم. روسری ای که آنجا بود برداشتم و دور گردنش انداختم. آنقدر روسری را کشیدم تا خفه شد. وقتی مطمئن شدم مرده است روسری را رها کردم.
بعد از قتل چه کردی؟
کنار جنازه اش نشستم و سیگار کشیدم. نمی فهمیدم چه کرده ام. وقتی به خودم آمدم با پلیس تماس گرفتم و گفتم من زنم را کشته ام. ماموران هم آمدند و مرا دستگیر کردند.
دوستش داشتی؟
او دوست خواهرم بود. اولش او عاشق من شد و تصمیم به ازدواج گرفتیم. به دلیل نداشتن کار و پس انداز درست و حسابی در خانه پدر زنم ساکن شدیم. شاید اولش دوستش نداشتم اما اگر الان به گذشته برگردیم با اخلاق های او عاشقش می شدم. بیماری اجازه نداد من همسرم را بشناسم. او زن خوبی بود. نمازش ترک نمی شد و حتی در ماه های رجب و شعبان هم روزه می گرفت.
پس چرا او را کشتی؟
باور کنید جنون آنی گرفتم. وقتی روسری را دور گردنش پیچیدم از بینی اش خون آمد. من از دیدن خون لذت می برم به همین دلیل وقتی خون را دیدم روسری را بیشتر کشیدم.
از قتل پشیمان نیستی؟
وقتی آرام هستم و قرص مصرف کرده ام به این فکر می کنم چرا کشتمش. ژیلا زن خوبی بود و گناه داشت. پشیمان هستم اما بیماری روانی یکی از علت های این کار من بود.
اما پزشکی قانونی جنونت را تائید نکرده است؟
من پرونده پزشکی دارم. جنون لحظه ای می گیرم. نمی دانم چرا گفته اند که من سالم هستم. فردی که روزی 50 قرص اعصاب و روان بخورد از نظر شما سالم است؟
خودت را به جنون زده ای که قصاص نشوی؟
من حاضرم قصاص شوم چرا که همسرم را کشتم و اگر خانواده او رضایت ندهند می دانم که اعدام می شوم. بلد نیستم فیلم بازی کنم.
حرف آخر....
کاش آن روز هم قرص خورده بود و آرام بودم. اگر دوره درمانم را تکمیل می کردم شاید الان ژیلا زنده بود.
به چه جرمی دستگیر شدی؟
قتل همسرم ژیلا. او پنج سال از من بزرگتر بود و سال 91 باهم ازدواج کردیم. ابتدا زندگی ما خوب بود اما بعد از مدتی همه چیز خراب شد و مدتی را جدا زندگی کردیم. اما بعد از چند ماه وقتی به خانه رفتم دعوایمان شد و کشتمش.
درگیری سر چه موضوعی بود؟
چند ماهی جدا زندگی کردیم و من شب ها در شیرینی فروشی محل کارم زندگی می کردم. شب قبل از قتل به خانه آمدم و در مورد طلاق حرف زدیم.ژیلا مدعی بود اگر نفقه و مهریه را هم بپردازم حاضر نیست طلاق بگیرد و می خواهد با یک بیمار روانی زندگی کند.
چه کسی گفته تو بیمار روانی هستی؟
چند بار در بیمارستان های مختلف بستری شدم. من اگر روزی 50 تا قرص نمی خوردم روی اعصابم مسلط نبودم و با هر دعوایی دست به تخریب و شکستن شیشه می زدم. چند سال برای این که از محیط تهران دور باشم به شهرستان گرگان رفتیم و آنجا زندگی کردیم که چند دفعه آنجا در بیمارستان اعصاب و روان بستری شدم.
آنجا درمان شدی؟
خیر. آخرین بار که از آنجا مرخص شدم و به تهران آمدم پرستاران از خوشحالی شیرینی پخش کردند.
چرا با همسرت مشکل داشتی؟
باور کنید زندگی و تحمل یک آدم دارای بیماری روانی سخت است. اختلاف سن ما نیز مزید بر علت شده بود. او نمی توانست دوره درمان من را تحمل کند و توقع داشت من سر کار بروم.
چگونه همسرت را به قتل رساندی؟
بعد از چند ماه زنگ زدم و به خانه رفتم. شب شام خوردیم اما من خوابم نبرد و تا صبح ماهواره دیدم.فردا تا ساعت دوعصر خواب بودم که وقتی بیدار شدم ژیلا ناهار درست کرده بود و ناهار را خوردم و دوباره خوابیدم. ساعت نزدیک هفت عصر بود که بیدار شدم و سیگار کشیدم. دوباره سر موضوع طلاق حرفمان شد. چند روزی بود قرص هایم را نمی خوردم که یکباره سیم های مغزم قاطی کرد و کنترلم را از دست دادم. روسری ای که آنجا بود برداشتم و دور گردنش انداختم. آنقدر روسری را کشیدم تا خفه شد. وقتی مطمئن شدم مرده است روسری را رها کردم.
بعد از قتل چه کردی؟
کنار جنازه اش نشستم و سیگار کشیدم. نمی فهمیدم چه کرده ام. وقتی به خودم آمدم با پلیس تماس گرفتم و گفتم من زنم را کشته ام. ماموران هم آمدند و مرا دستگیر کردند.
دوستش داشتی؟
او دوست خواهرم بود. اولش او عاشق من شد و تصمیم به ازدواج گرفتیم. به دلیل نداشتن کار و پس انداز درست و حسابی در خانه پدر زنم ساکن شدیم. شاید اولش دوستش نداشتم اما اگر الان به گذشته برگردیم با اخلاق های او عاشقش می شدم. بیماری اجازه نداد من همسرم را بشناسم. او زن خوبی بود. نمازش ترک نمی شد و حتی در ماه های رجب و شعبان هم روزه می گرفت.
پس چرا او را کشتی؟
باور کنید جنون آنی گرفتم. وقتی روسری را دور گردنش پیچیدم از بینی اش خون آمد. من از دیدن خون لذت می برم به همین دلیل وقتی خون را دیدم روسری را بیشتر کشیدم.
از قتل پشیمان نیستی؟
وقتی آرام هستم و قرص مصرف کرده ام به این فکر می کنم چرا کشتمش. ژیلا زن خوبی بود و گناه داشت. پشیمان هستم اما بیماری روانی یکی از علت های این کار من بود.
اما پزشکی قانونی جنونت را تائید نکرده است؟
من پرونده پزشکی دارم. جنون لحظه ای می گیرم. نمی دانم چرا گفته اند که من سالم هستم. فردی که روزی 50 قرص اعصاب و روان بخورد از نظر شما سالم است؟
خودت را به جنون زده ای که قصاص نشوی؟
من حاضرم قصاص شوم چرا که همسرم را کشتم و اگر خانواده او رضایت ندهند می دانم که اعدام می شوم. بلد نیستم فیلم بازی کنم.
حرف آخر....
کاش آن روز هم قرص خورده بود و آرام بودم. اگر دوره درمانم را تکمیل می کردم شاید الان ژیلا زنده بود.