28-05-2015، 22:16
در بحث سیاست و تعریف آن«اسوالد اشپگلر» آلمانی می گوید: «اگر جامعه های بشری را به نهرهایی تشبیه کنیم، جریان و حرکت این نهرها را تاریخ نماند. ولی اگر آن چیزهایی را که حرکت می کنند منظور نظر قرار دهیم آن را خانواده، دودمان، مردم یا ملت گویند.»
در بحث سیاست و تعریف آن«اسوالد اشپگلر» آلمانی می گوید: «اگر جامعه های بشری را به نهرهایی تشبیه کنیم، جریان و حرکت این نهرها را تاریخ نماند. ولی اگر آن چیزهایی را که حرکت می کنند منظور نظر قرار دهیم آن را خانواده، دودمان، مردم یا ملت گویند.»
چنانچه با در نظر گرفتن این تعریف از ملت کمی اندیشه کنیم گامی به سوی شناخت ملت و سرنوشت و آینده آن برداشته ایم. در اصل زندگانی سیاست است و این حقیقت از تمام سجایای انسانی و جوهر درونی او هویدا است. با درک و شناخت سیاست و دریافت صحیح آن، راه را برای پیش بینی آینده هر ملت و چند و چون آن در آینده، باز می کند.
هر ملتی که زبانش گسترده تر و گویندگان به زبان او بیشتر باشد دارای نفوذ فرهنگی و تسلط معنوی بیشتری در جهان است. روزگاری، زبان فارسی از هند و چین تا مدیترانه رواج داشت و گسترده بود و پارسی زبانان رنج پذیر ناآرام، دامنه این زبان را به زنگبار و دل آفریقا کشانیدند، در آن روزگار، فرهنگ مسلط، فرهنگ ایرانی بود. به صورت دقیق تر، از رود سند و ترکستان چین تا دریای مدیترانه، قلمرو فرهنگ ایران بود. از رنسانس به این سو، که اروپا بیدار شد و با شتاب به پیش تاخت، شوربختانه، فلات ایران و مشرق زمین در خاموشی و خواب فرو رفت و سرانجام بریتانیا به نفوذ همگان پایان داد و نفوذ خود را به سراسر جهان گسترش داد. روزگاری همین کشور پول و جایزه فراوان می داد تا کسی به زبانشان آشنا شود. اما امروز بیشتر کشورهای جهان در پوششی از زبان انگلیسی قرار گرفته اند و بیشترین تابلوهای آموزشگاه ها، عنوان«آموزش زبان انگلیسی» را بر پیشانی دارند و شاید بیشترین رقم پول را مردم بیشتر کشورها در راه فراگیری این زبان می پردازند اما دریغ از یک صدم این پول که جهت فراگیری دانش و معرفت صرف شود!
امروز این واقعیت تلخ در مدارس دوره راهنمایی و دبیرستان بسیار چشمگیر است. تدریس خصوصی زبان انگلیسی و عربی از یک طرف و بها ندادن به ادبیات فارسی از طرف دیگر حتی می توان ادعا کرد که باب میل مسوولان آموزش و پرورش هم باشد. در دوره راهنمایی تا توانستند بر پیکر ادبیات فارسی ضربه زدند. فارسی و دستور را شفاهی اعلام کردند و هر دبیر دلسوخته که امتحان فارسی و دستور را کتبی به عمل آورد مورد بازخواست قرار می گرفت.
اصولا هر درسی که امتحانش از سوی آموزش وپرورش شفاهی اعلام شود دانش آموز می فهمد که این آزمون فرمالیته است و به آن وقعی نمی گذارد. همسالان بنده رشته ادبی آن زمان به یاد دارند که سال آخر دبیرستان کتاب «بدیع عروض وقافیه» به صورت شفاهی برگزار می شد و اصلا از کسی سوال نمی شد. دبیر با شناخت خود نمره ای را لحاظ کرده و هیچ دانش آموزی از این درس تجدید نمی شد تا چهار پنج سال پیش که بنده بازنشسته نشده بودم در تابستان دانش آموزان تجدید شده از دروسی مثل ریاضی، زبان، عربی و علوم کلاس های جبرانی تشکیل می دادند البته هر درسی مبلغ مشخصی داشت. جالب این بود برای ادبیات فارسی هیچ وقت کلاسی دایر نشد. حتی برای دانش آموزانی که نام خود را نمی توانستند درست بنویسند.
این ضربه مهلک آموزش وپرورش را بر ادبیات و زبان فارسی رها کنیم تا به سراغ عوامل دیگر برویم. مشکل و گیر کار کجاست؟ به باور خردمندان در ناآگاهی، نبودن شناخت و معرفت و در خود گم کردگی است. جوان ایرانی از هویت خود ناآگاه و به طور کلی نسبت به خود و زمان خود ناآگاه و فاقد معرفت است. راه را نمی شناسد. به همین دلیل با هر نشانی غلط به گمراهی می افتد. استخوان بندی معرفتی شکننده ای دارد. در نهایت یاس و ناامیدی گریبانگیرش شده، و بدون دلیل پرمدعاست. راه گم کرده ای در برهوت هرزگی و بی بندوباری... این نسل و فرزندش می بایست حافظ فرهنگ و زبان ملی باشد اما او بیمار است و باید علاج شود.
باید بیمارمان را با تاریخ واقعی آشتی داده و اجداد و نیاکانش را به او نشان بدهیم. تاریخ نوشته شده توسط سرسپردگان به غرب را به او معرفی کرده و تاریخ راستین اجداد و نیاکان متمدن و با فرهنگش را به او نشان دهیم. ملتی که هزار سال پیش فردوسی پاکزاد هفت، هشت قرن پیش بی بدیلاتی همچون سعدی، حافظ مولانا و هزاران فرزانه دیگر داشته است و هیچگاه این ملت بزرگ عاری از بزرگمرادان و بزرگ زنان نامدار نبوده و نخواهد بود. با تاباندن نور دانش تاریخ دیگر یاوه های مورخین مغرض و بی دانش امروز که وقتی دروغی شاخدار را در تلویزیون چاشنی خزعبلاتشان می کنند چنان مورد آماج اعتراض اقوام قرار می گیرند که چاره ای جز عذرخواهی نمی بینند، کارساز نمی شود.
وقتی جوان ایرانی می خواند که: اسکندر دروغین یهودیان، دم اسبش را گره داد، با گروهی اندک، راه مشرق زمین را پیش گرفت و در مدت ۷ یا ۱۱ سال تمام مشرق زمین را تا مرز چین به تصرف درآورد، همه شهرها را ویران کرد و ده ها شهر، به دلخواه خود ساخت، این راه ها را چگونه درنوردید و آن شهرها را چگونه ساخت و در این مدت فوق، کشور خودش چگونه اداره می شد؟ پرسشی است که دروغگویان تاریخ نویس، یا تاریخ نویسان دروغگو و سرانجام نویسندگان ساختگی دو سه قرن اخیر، باید پاسخ آن را بدهند.
در پایان، فرهنگ و پدیده های انسانی این ملت را باید از میان این همه آلودگی بیرون کشید، زدوده و پاک شده آن را به ایرانی نشان داد و آموخت.
آموزش فرهنگ و تمدن ایران و بررسی و ژرف نگری در سیر اندیشه های ایرانی برپایه آرمان ملی و پرورش و بار آوردن معلمان شایسته و کارآمد و آرمانخواه و بینادل برای بازآموزی فرهنگ راستین ایرانی و آیین های سازنده ایرانی در پهنه کشور امری ضروری و الزامی است. ایدون باد.
در بحث سیاست و تعریف آن«اسوالد اشپگلر» آلمانی می گوید: «اگر جامعه های بشری را به نهرهایی تشبیه کنیم، جریان و حرکت این نهرها را تاریخ نماند. ولی اگر آن چیزهایی را که حرکت می کنند منظور نظر قرار دهیم آن را خانواده، دودمان، مردم یا ملت گویند.»
چنانچه با در نظر گرفتن این تعریف از ملت کمی اندیشه کنیم گامی به سوی شناخت ملت و سرنوشت و آینده آن برداشته ایم. در اصل زندگانی سیاست است و این حقیقت از تمام سجایای انسانی و جوهر درونی او هویدا است. با درک و شناخت سیاست و دریافت صحیح آن، راه را برای پیش بینی آینده هر ملت و چند و چون آن در آینده، باز می کند.
هر ملتی که زبانش گسترده تر و گویندگان به زبان او بیشتر باشد دارای نفوذ فرهنگی و تسلط معنوی بیشتری در جهان است. روزگاری، زبان فارسی از هند و چین تا مدیترانه رواج داشت و گسترده بود و پارسی زبانان رنج پذیر ناآرام، دامنه این زبان را به زنگبار و دل آفریقا کشانیدند، در آن روزگار، فرهنگ مسلط، فرهنگ ایرانی بود. به صورت دقیق تر، از رود سند و ترکستان چین تا دریای مدیترانه، قلمرو فرهنگ ایران بود. از رنسانس به این سو، که اروپا بیدار شد و با شتاب به پیش تاخت، شوربختانه، فلات ایران و مشرق زمین در خاموشی و خواب فرو رفت و سرانجام بریتانیا به نفوذ همگان پایان داد و نفوذ خود را به سراسر جهان گسترش داد. روزگاری همین کشور پول و جایزه فراوان می داد تا کسی به زبانشان آشنا شود. اما امروز بیشتر کشورهای جهان در پوششی از زبان انگلیسی قرار گرفته اند و بیشترین تابلوهای آموزشگاه ها، عنوان«آموزش زبان انگلیسی» را بر پیشانی دارند و شاید بیشترین رقم پول را مردم بیشتر کشورها در راه فراگیری این زبان می پردازند اما دریغ از یک صدم این پول که جهت فراگیری دانش و معرفت صرف شود!
امروز این واقعیت تلخ در مدارس دوره راهنمایی و دبیرستان بسیار چشمگیر است. تدریس خصوصی زبان انگلیسی و عربی از یک طرف و بها ندادن به ادبیات فارسی از طرف دیگر حتی می توان ادعا کرد که باب میل مسوولان آموزش و پرورش هم باشد. در دوره راهنمایی تا توانستند بر پیکر ادبیات فارسی ضربه زدند. فارسی و دستور را شفاهی اعلام کردند و هر دبیر دلسوخته که امتحان فارسی و دستور را کتبی به عمل آورد مورد بازخواست قرار می گرفت.
اصولا هر درسی که امتحانش از سوی آموزش وپرورش شفاهی اعلام شود دانش آموز می فهمد که این آزمون فرمالیته است و به آن وقعی نمی گذارد. همسالان بنده رشته ادبی آن زمان به یاد دارند که سال آخر دبیرستان کتاب «بدیع عروض وقافیه» به صورت شفاهی برگزار می شد و اصلا از کسی سوال نمی شد. دبیر با شناخت خود نمره ای را لحاظ کرده و هیچ دانش آموزی از این درس تجدید نمی شد تا چهار پنج سال پیش که بنده بازنشسته نشده بودم در تابستان دانش آموزان تجدید شده از دروسی مثل ریاضی، زبان، عربی و علوم کلاس های جبرانی تشکیل می دادند البته هر درسی مبلغ مشخصی داشت. جالب این بود برای ادبیات فارسی هیچ وقت کلاسی دایر نشد. حتی برای دانش آموزانی که نام خود را نمی توانستند درست بنویسند.
این ضربه مهلک آموزش وپرورش را بر ادبیات و زبان فارسی رها کنیم تا به سراغ عوامل دیگر برویم. مشکل و گیر کار کجاست؟ به باور خردمندان در ناآگاهی، نبودن شناخت و معرفت و در خود گم کردگی است. جوان ایرانی از هویت خود ناآگاه و به طور کلی نسبت به خود و زمان خود ناآگاه و فاقد معرفت است. راه را نمی شناسد. به همین دلیل با هر نشانی غلط به گمراهی می افتد. استخوان بندی معرفتی شکننده ای دارد. در نهایت یاس و ناامیدی گریبانگیرش شده، و بدون دلیل پرمدعاست. راه گم کرده ای در برهوت هرزگی و بی بندوباری... این نسل و فرزندش می بایست حافظ فرهنگ و زبان ملی باشد اما او بیمار است و باید علاج شود.
باید بیمارمان را با تاریخ واقعی آشتی داده و اجداد و نیاکانش را به او نشان بدهیم. تاریخ نوشته شده توسط سرسپردگان به غرب را به او معرفی کرده و تاریخ راستین اجداد و نیاکان متمدن و با فرهنگش را به او نشان دهیم. ملتی که هزار سال پیش فردوسی پاکزاد هفت، هشت قرن پیش بی بدیلاتی همچون سعدی، حافظ مولانا و هزاران فرزانه دیگر داشته است و هیچگاه این ملت بزرگ عاری از بزرگمرادان و بزرگ زنان نامدار نبوده و نخواهد بود. با تاباندن نور دانش تاریخ دیگر یاوه های مورخین مغرض و بی دانش امروز که وقتی دروغی شاخدار را در تلویزیون چاشنی خزعبلاتشان می کنند چنان مورد آماج اعتراض اقوام قرار می گیرند که چاره ای جز عذرخواهی نمی بینند، کارساز نمی شود.
وقتی جوان ایرانی می خواند که: اسکندر دروغین یهودیان، دم اسبش را گره داد، با گروهی اندک، راه مشرق زمین را پیش گرفت و در مدت ۷ یا ۱۱ سال تمام مشرق زمین را تا مرز چین به تصرف درآورد، همه شهرها را ویران کرد و ده ها شهر، به دلخواه خود ساخت، این راه ها را چگونه درنوردید و آن شهرها را چگونه ساخت و در این مدت فوق، کشور خودش چگونه اداره می شد؟ پرسشی است که دروغگویان تاریخ نویس، یا تاریخ نویسان دروغگو و سرانجام نویسندگان ساختگی دو سه قرن اخیر، باید پاسخ آن را بدهند.
در پایان، فرهنگ و پدیده های انسانی این ملت را باید از میان این همه آلودگی بیرون کشید، زدوده و پاک شده آن را به ایرانی نشان داد و آموخت.
آموزش فرهنگ و تمدن ایران و بررسی و ژرف نگری در سیر اندیشه های ایرانی برپایه آرمان ملی و پرورش و بار آوردن معلمان شایسته و کارآمد و آرمانخواه و بینادل برای بازآموزی فرهنگ راستین ایرانی و آیین های سازنده ایرانی در پهنه کشور امری ضروری و الزامی است. ایدون باد.
نقل قول: نویسنده : حسین خداکرمی