25-05-2015، 16:14
1. شیطان
قرآن در آیات نامبرده در زیر، پیروی از شیطان را مایه گمراهی میداند.
(کُتِبَ عَلیهِ اَنّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَاَنَّهُ یُضِلّهُ وَیَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ)[1]؛ «این مسأله حتمی است که هر کس شیطان را دوست بدارد، وی او را گمراه میسازد و به عذاب دوزخ رهبری میکند».
شیطان به هنگام طرد شدن از مقام خود به خدا چنین گفت:
(...لأتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً * وَ لأُُضِلنَّهُمْ...)[2]؛ «من بخشی از بندگان تو را میگیرم آنها را محققاً گمراه میسازم».
در آیهی دیگر خدا از بندگان گمراه شده، به وسیله شیطان گزارش میدهد، و میگوید:
(وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبلاًّ کَثِیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ)[3]؛ «شیطان گروه زیادی را گمراه ساخته است، چرا نمیاندیشید؟»
در حقیقت هوی و هوس همان غرایز و احساسات حیوانی است که برای آن حد و مرزی نباشد و اگر از طریق فرد و یا شرع محدود و مرزبندی گردند، نه تنها هوی و هوس نیست، بلکه مایه بقای زندگی است
2. هوی و هوس
غرایز و احساسات، مایه بقای زندگی انسان است، و اگر از زندگی انسان حذف گردند، انسان نابود میشود، ولی در عین حال اگر تعدیل نشوند، و حد و مرز آنها مشخص نگردد، و انسان بازیچه غرایز مرز نشناس خود شود، باز نابود میگردد،قرآن در این مورد میفرماید:
(...وَلا تَتَّبِِعِ الهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ...)[4]؛ «از هوی و هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا باز میدارد».
از نظر قرآن گروهی که زمام زندگی خود را به دست نفس و خواستهای تعدیل نشده او بدهند، پرستش گران هوی و هوس هستند که آن را معبود خود قرار دادهاند چنان که میفرماید:
(أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ...)[5]؛ «آیا دیدی کسی را که هوسهای خود را خدای خود قرار داده است».
در حقیقت هوی و هوس همان غرایز و احساسات حیوانی است که برای آن حد و مرزی نباشد و اگر از طریق فرد و یا شرع محدود و مرزبندی گردند، نه تنها هوی و هوس نیست، بلکه مایه بقای زندگی است.
تفاوت عشق و هوس
3. دوست ناباب
دوستیابی و زندگی با هم نوع و هم سال و هم فکر، برای انسان یک امر فطری است و جلوگیری از امر غریزی مانند شنا بر خلاف مسیر آب است که قهراً نتیجهای جز شکست ندارد، ولی در عین حال هر فردی، شایستهی دوستی نیست فردی که دوستی او مایهی رها کردن قیود شرعی و اخلاقی در زندگی باشد، مایه بدبختی انسان میشود، قرآن درباره این نوع از دوستان چنین میفرماید:
(وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنی اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً *یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً * لَقَدْأَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعدَ إِذْ جاءَنی...)[6]؛ «روزی که ستمگر دست خود را به دندان میگزد و میگوید: ای کاش با پیامبر طرح دوستی میریختم ای کاش من با فلانی دوست نبودم، او مرا گمراه کرد و پس از نزول قرآن مرا از پیروی آن باز داشت».
در تاریخ بشریت، داستانهای فراوانی درباره دوست و «یار» بد وجود دارد که از نقل آنها خودداری میکنیم، زیرا همه میدانیم که بارها یک معاشرت کوتاه با یک فرد ناباب مایه از هم پاشیدگی شیرازهی زندگی خانوادهای شده است.
4. پیروی نسنجیده از سران
قرآن یکی از عوامل ضلالت را پیروی از رؤسا و سران عشایر و قبایل و غیره میداند آنجا که از زبان گمراهان از این طریق، در روز قیامت چنین نقل میکند:
(...یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَأَطعنَا الرَّسولا * وَقالُوا رَبّنا انّا أَطَعْنا سادَتَنا وَکُبرائَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاً)[7]؛ «ای کاش ما از خدا و پیامبر اطاعت میکردیم، خدایا! ما از بزرگان خود (به خاطر تعصب کورکورانه) پیروی کردیم و آنان ما را گمراه ساختند».
در آیه دیگری نیز به این عامل اشاره میکند و میفرماید:
(...کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْْ أُخْتَها حَتّی إِذَا أدّارکوا فیِها جَمیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لاُولاهُمْ رَبَّنا هؤلاءِأَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ...)[8]؛«هر موقع گروهی وارد دوزخ میشوند، گروه دیگر را لعن میکنند، وقتی همگی در آنجا گرد آمدند، هر گروهی درباره گروه قبلی که مایه گمراهی آنان شدهاند، از خدا میخواهند که عذاب آنان را دو برابر کند».
در این آیه از سرانی که مایه گمراهی آنان میشوند، با لف0«أُولاهُم» که به معنی پیشینیان است، تعبیر آورده است.
انسان حر و آزاده، انسانی است که هر نوع حجاب مانع از رؤیت حقیقت را پاره کند، و حقیقت را بیش از همه چیز دوست بدارد. اگر پدر و مادر گرامی هستند ولی حقیقت جویی و پیروی از آن، از همه چیز گرامیتر، و عزیزتر است
5. پیروی نسنجیده از پدران
در حالی که پدران و نیاکان در اسلام از احترام خاص برخوردارند ولی علاقه درونی نباید سبب شود که انسان دستگاه تفکر خود را تعطیل سازد، و خود را دربست در اختیار آنان بگذارد و لذا قرآن، آنجا که دستور احترام به آنان را میدهد، یادآور میشود که اگر پدر و مادر فرزند را به شرک دعوت کنند، نباید از آنان پیروی کند آنجا که میفرماید:
(وَإِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما...)[9]؛ «اگر کوشش کنند که برای خدا شریکی قرار دهی، از آنان اطاعت مکن».
قرآن در آیاتی پیروی نسنجیده از «والدین» را مایه گمراهی میداند و در این مورد از زبان گمراهان چنین نقل میکند:
(...إنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّة وَإنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ * وَکَذلِکَ مَا أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَة مِنْ نَذِیر إِلاّقالَ مُتْرَفُوها إنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمّة وَانِّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ).([10])
«ما پدران خود را بر این طریقه یافتهایم و به دنبال آنان میرویم. همچنین هیچ رسولی را بر هیچ نقطهای اعزام نکردیم، مگر این که گروه «مترف» و اسراف گر آنجا میگفتند: ما پدران خود را بر این طریقه یافته و از آنان پیروی خواهیم کرد».
قرآن در انتقاد از این نوع «تعصب»میفرماید:
(...أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلا یَهْتَدُون).([11])
(«آیا باز از آنان پیروی میکنید) هر چند آنان چیزی را آشنا نبوده و به حقیقت پی نمیبرند».
انسان حر و آزاده، انسانی است که هر نوع حجاب مانع از رؤیت حقیقت را پاره کند، و حقیقت را بیش از همه چیز دوست بدارد. اگر پدر و مادر گرامی هستند ولی حقیقت جویی و پیروی از آن، از همه چیز گرامیتر، و عزیزتر است.
دجال شیطان تک چشم
6. گروهی از جن و انس
قرآن گروهی از جن و انس را مایه گمراهی معرفی میکند، آنجا که میفرماید:
(وَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذِینَ أَضّلانا مِنَ الجِنّ والإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا...) .([12])
«افراد کافر میگویند: خدایا آن گروه از جن و انس را که مایه گمراهی ما شدند، نشان ما بده تا ما آنها را زیر پای خود بگذاریم».
احتمال دارد این گروه همان شیاطین و بزرگان و سران و یا دوستان ناباب باشند که مایه گمراهی انسانها شدهاند، در این صورت این نوع پیروی، همان تعصب کورکورانه است که قرآن درباره آن نیز سخن گفته است و به همین خاطر اطاعت از والدین را در حدودی لازم دانسته که فرمان به گناه ندهند.([13])
7. مجرمان و گناهکاران
یکی دیگر از عوامل گمراهی، پیروی از مجرمان است، قرآن از زبان گناهکاران در روز قیامت چنین نقل میکند:
(وَما أَضَلّنا إِلاَّ المُجْرِمُونَ)[14]؛ «ما را جز افراد مجرم، کسی گمراه نساخت».
البته ممکن است این گروه را همان سران قبایل و بزرگان عشیره و یا رفیق و دوست ناباب و یا شخص و گروه دیگری تشکیل بدهند که در اقسام قبلی از آنها نامبرده شد و همگی انسان را به گمراهی میکشند.
8. بتها
بتها نیز یکی دیگر از عوامل گمراهی است آنجا که میفرماید:
(ربِّ انَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النّاسِ...).([15])
«پروردگارا! این بتها (به ضمیمه حامیان و مروجان آنها) بسیاری از مردمان را گمراه ساخته است».
انسان رو به طغیان میگذارد و حدود الهی را رعایت نمیکند آنگاه که در خود احساس بی نیازی کند
9. احساس بی نیازی
در حالی که مال و ثروت میتواند سعادت آفرین باشد، امّا احساس بی نیازی از خدا، مایه گمراهی میگردد، در این مورد قرآن میفرماید:
(...وَلکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآباءَهُمْ حَتّی نَسُوا الذِّکْرَ وَکانُوا قَوماً بُوراً)[16]؛ «پروردگارا آنان و پدرانشان را غرق در نعمت کردی، تا آنجا که احساس بی نیازی از تو کردند و تو و یا قرآن را فراموش کردند و گروه زیانکاری بودند».
در آیه دیگر این حقیقت به صورت دیگر بیان شده است آنجا که میفرماید:
(...إِنَّ الإِنْسانَ لَیَطْغی * اَنْ رَآهُ اسْتَغْنی)[17]؛ «انسان رو به طغیان میگذارد و حدود الهی را رعایت نمیکند آنگاه که در خود احساس بی نیازی کند».
10. پیروی از اکثریت ناآگاه
قرآن پیروی از اکثریت ناآگاه را مایه گمراهی می شما رد آنجا که میفرماید:
(وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ)[18]؛ «اگر از اکثریت مردم روی زمین پیروی کنی، تو را از خدا باز میدارند زیرا از گمان و تخمین پیروی میکنند».
از جملهی اخیر آیه استفاده میشود که پیروی از هر اکثریت مایه گمراهی نیست، بلکه پیروی از اکثریتی که مصداق إِنْ یَتَّبعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ) باشد مایه گمراهی است.
البته در کنار این عوامل دهگانه گمراهی که به صورت کلی در قرآن مطرح شدهاند، در قرآن، به عاملهای جزئی گمراهی نیز اشاره شده است که فعلاً برای ما مطرح نیست، مثلاً قرآن ، «سامری» را مایه گمراهی قوم بنی اسرائیل معرفی میکند و میفرماید:
(...وَ أَضلَّهُمُ السّامِریُ)[19]؛ «سامری قوم موسی را گمراه کرد».
این بود فشرده عوامل کلی گمراهی که تشریح هر کدام، بحث گستردهای لازم دارد.
قرآن در آیات نامبرده در زیر، پیروی از شیطان را مایه گمراهی میداند.
(کُتِبَ عَلیهِ اَنّهُ مَنْ تَوَلاّهُ فَاَنَّهُ یُضِلّهُ وَیَهْدیهِ إِلی عَذابِ السَّعیرِ)[1]؛ «این مسأله حتمی است که هر کس شیطان را دوست بدارد، وی او را گمراه میسازد و به عذاب دوزخ رهبری میکند».
شیطان به هنگام طرد شدن از مقام خود به خدا چنین گفت:
(...لأتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً * وَ لأُُضِلنَّهُمْ...)[2]؛ «من بخشی از بندگان تو را میگیرم آنها را محققاً گمراه میسازم».
در آیهی دیگر خدا از بندگان گمراه شده، به وسیله شیطان گزارش میدهد، و میگوید:
(وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبلاًّ کَثِیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ)[3]؛ «شیطان گروه زیادی را گمراه ساخته است، چرا نمیاندیشید؟»
در حقیقت هوی و هوس همان غرایز و احساسات حیوانی است که برای آن حد و مرزی نباشد و اگر از طریق فرد و یا شرع محدود و مرزبندی گردند، نه تنها هوی و هوس نیست، بلکه مایه بقای زندگی است
2. هوی و هوس
غرایز و احساسات، مایه بقای زندگی انسان است، و اگر از زندگی انسان حذف گردند، انسان نابود میشود، ولی در عین حال اگر تعدیل نشوند، و حد و مرز آنها مشخص نگردد، و انسان بازیچه غرایز مرز نشناس خود شود، باز نابود میگردد،قرآن در این مورد میفرماید:
(...وَلا تَتَّبِِعِ الهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ...)[4]؛ «از هوی و هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا باز میدارد».
از نظر قرآن گروهی که زمام زندگی خود را به دست نفس و خواستهای تعدیل نشده او بدهند، پرستش گران هوی و هوس هستند که آن را معبود خود قرار دادهاند چنان که میفرماید:
(أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ...)[5]؛ «آیا دیدی کسی را که هوسهای خود را خدای خود قرار داده است».
در حقیقت هوی و هوس همان غرایز و احساسات حیوانی است که برای آن حد و مرزی نباشد و اگر از طریق فرد و یا شرع محدود و مرزبندی گردند، نه تنها هوی و هوس نیست، بلکه مایه بقای زندگی است.
تفاوت عشق و هوس
3. دوست ناباب
دوستیابی و زندگی با هم نوع و هم سال و هم فکر، برای انسان یک امر فطری است و جلوگیری از امر غریزی مانند شنا بر خلاف مسیر آب است که قهراً نتیجهای جز شکست ندارد، ولی در عین حال هر فردی، شایستهی دوستی نیست فردی که دوستی او مایهی رها کردن قیود شرعی و اخلاقی در زندگی باشد، مایه بدبختی انسان میشود، قرآن درباره این نوع از دوستان چنین میفرماید:
(وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنی اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً *یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً * لَقَدْأَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعدَ إِذْ جاءَنی...)[6]؛ «روزی که ستمگر دست خود را به دندان میگزد و میگوید: ای کاش با پیامبر طرح دوستی میریختم ای کاش من با فلانی دوست نبودم، او مرا گمراه کرد و پس از نزول قرآن مرا از پیروی آن باز داشت».
در تاریخ بشریت، داستانهای فراوانی درباره دوست و «یار» بد وجود دارد که از نقل آنها خودداری میکنیم، زیرا همه میدانیم که بارها یک معاشرت کوتاه با یک فرد ناباب مایه از هم پاشیدگی شیرازهی زندگی خانوادهای شده است.
4. پیروی نسنجیده از سران
قرآن یکی از عوامل ضلالت را پیروی از رؤسا و سران عشایر و قبایل و غیره میداند آنجا که از زبان گمراهان از این طریق، در روز قیامت چنین نقل میکند:
(...یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللّهَ وَأَطعنَا الرَّسولا * وَقالُوا رَبّنا انّا أَطَعْنا سادَتَنا وَکُبرائَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاً)[7]؛ «ای کاش ما از خدا و پیامبر اطاعت میکردیم، خدایا! ما از بزرگان خود (به خاطر تعصب کورکورانه) پیروی کردیم و آنان ما را گمراه ساختند».
در آیه دیگری نیز به این عامل اشاره میکند و میفرماید:
(...کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْْ أُخْتَها حَتّی إِذَا أدّارکوا فیِها جَمیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لاُولاهُمْ رَبَّنا هؤلاءِأَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ...)[8]؛«هر موقع گروهی وارد دوزخ میشوند، گروه دیگر را لعن میکنند، وقتی همگی در آنجا گرد آمدند، هر گروهی درباره گروه قبلی که مایه گمراهی آنان شدهاند، از خدا میخواهند که عذاب آنان را دو برابر کند».
در این آیه از سرانی که مایه گمراهی آنان میشوند، با لف0«أُولاهُم» که به معنی پیشینیان است، تعبیر آورده است.
انسان حر و آزاده، انسانی است که هر نوع حجاب مانع از رؤیت حقیقت را پاره کند، و حقیقت را بیش از همه چیز دوست بدارد. اگر پدر و مادر گرامی هستند ولی حقیقت جویی و پیروی از آن، از همه چیز گرامیتر، و عزیزتر است
5. پیروی نسنجیده از پدران
در حالی که پدران و نیاکان در اسلام از احترام خاص برخوردارند ولی علاقه درونی نباید سبب شود که انسان دستگاه تفکر خود را تعطیل سازد، و خود را دربست در اختیار آنان بگذارد و لذا قرآن، آنجا که دستور احترام به آنان را میدهد، یادآور میشود که اگر پدر و مادر فرزند را به شرک دعوت کنند، نباید از آنان پیروی کند آنجا که میفرماید:
(وَإِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما...)[9]؛ «اگر کوشش کنند که برای خدا شریکی قرار دهی، از آنان اطاعت مکن».
قرآن در آیاتی پیروی نسنجیده از «والدین» را مایه گمراهی میداند و در این مورد از زبان گمراهان چنین نقل میکند:
(...إنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّة وَإنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ * وَکَذلِکَ مَا أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی قَرْیَة مِنْ نَذِیر إِلاّقالَ مُتْرَفُوها إنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمّة وَانِّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ).([10])
«ما پدران خود را بر این طریقه یافتهایم و به دنبال آنان میرویم. همچنین هیچ رسولی را بر هیچ نقطهای اعزام نکردیم، مگر این که گروه «مترف» و اسراف گر آنجا میگفتند: ما پدران خود را بر این طریقه یافته و از آنان پیروی خواهیم کرد».
قرآن در انتقاد از این نوع «تعصب»میفرماید:
(...أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلا یَهْتَدُون).([11])
(«آیا باز از آنان پیروی میکنید) هر چند آنان چیزی را آشنا نبوده و به حقیقت پی نمیبرند».
انسان حر و آزاده، انسانی است که هر نوع حجاب مانع از رؤیت حقیقت را پاره کند، و حقیقت را بیش از همه چیز دوست بدارد. اگر پدر و مادر گرامی هستند ولی حقیقت جویی و پیروی از آن، از همه چیز گرامیتر، و عزیزتر است.
دجال شیطان تک چشم
6. گروهی از جن و انس
قرآن گروهی از جن و انس را مایه گمراهی معرفی میکند، آنجا که میفرماید:
(وَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذِینَ أَضّلانا مِنَ الجِنّ والإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا...) .([12])
«افراد کافر میگویند: خدایا آن گروه از جن و انس را که مایه گمراهی ما شدند، نشان ما بده تا ما آنها را زیر پای خود بگذاریم».
احتمال دارد این گروه همان شیاطین و بزرگان و سران و یا دوستان ناباب باشند که مایه گمراهی انسانها شدهاند، در این صورت این نوع پیروی، همان تعصب کورکورانه است که قرآن درباره آن نیز سخن گفته است و به همین خاطر اطاعت از والدین را در حدودی لازم دانسته که فرمان به گناه ندهند.([13])
7. مجرمان و گناهکاران
یکی دیگر از عوامل گمراهی، پیروی از مجرمان است، قرآن از زبان گناهکاران در روز قیامت چنین نقل میکند:
(وَما أَضَلّنا إِلاَّ المُجْرِمُونَ)[14]؛ «ما را جز افراد مجرم، کسی گمراه نساخت».
البته ممکن است این گروه را همان سران قبایل و بزرگان عشیره و یا رفیق و دوست ناباب و یا شخص و گروه دیگری تشکیل بدهند که در اقسام قبلی از آنها نامبرده شد و همگی انسان را به گمراهی میکشند.
8. بتها
بتها نیز یکی دیگر از عوامل گمراهی است آنجا که میفرماید:
(ربِّ انَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النّاسِ...).([15])
«پروردگارا! این بتها (به ضمیمه حامیان و مروجان آنها) بسیاری از مردمان را گمراه ساخته است».
انسان رو به طغیان میگذارد و حدود الهی را رعایت نمیکند آنگاه که در خود احساس بی نیازی کند
9. احساس بی نیازی
در حالی که مال و ثروت میتواند سعادت آفرین باشد، امّا احساس بی نیازی از خدا، مایه گمراهی میگردد، در این مورد قرآن میفرماید:
(...وَلکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآباءَهُمْ حَتّی نَسُوا الذِّکْرَ وَکانُوا قَوماً بُوراً)[16]؛ «پروردگارا آنان و پدرانشان را غرق در نعمت کردی، تا آنجا که احساس بی نیازی از تو کردند و تو و یا قرآن را فراموش کردند و گروه زیانکاری بودند».
در آیه دیگر این حقیقت به صورت دیگر بیان شده است آنجا که میفرماید:
(...إِنَّ الإِنْسانَ لَیَطْغی * اَنْ رَآهُ اسْتَغْنی)[17]؛ «انسان رو به طغیان میگذارد و حدود الهی را رعایت نمیکند آنگاه که در خود احساس بی نیازی کند».
10. پیروی از اکثریت ناآگاه
قرآن پیروی از اکثریت ناآگاه را مایه گمراهی می شما رد آنجا که میفرماید:
(وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ)[18]؛ «اگر از اکثریت مردم روی زمین پیروی کنی، تو را از خدا باز میدارند زیرا از گمان و تخمین پیروی میکنند».
از جملهی اخیر آیه استفاده میشود که پیروی از هر اکثریت مایه گمراهی نیست، بلکه پیروی از اکثریتی که مصداق إِنْ یَتَّبعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ) باشد مایه گمراهی است.
البته در کنار این عوامل دهگانه گمراهی که به صورت کلی در قرآن مطرح شدهاند، در قرآن، به عاملهای جزئی گمراهی نیز اشاره شده است که فعلاً برای ما مطرح نیست، مثلاً قرآن ، «سامری» را مایه گمراهی قوم بنی اسرائیل معرفی میکند و میفرماید:
(...وَ أَضلَّهُمُ السّامِریُ)[19]؛ «سامری قوم موسی را گمراه کرد».
این بود فشرده عوامل کلی گمراهی که تشریح هر کدام، بحث گستردهای لازم دارد.