25-05-2015، 15:36
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه اوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شد از بار غم پیکر من
میسوزم از اشتیاقت در اتشم از فراقت
کانون من سینه من سودای من اذر من
بارغم عشق او را گردون نیارد تحمل
چون می تواند کشیدن ای پیکر لاغر من؟
اول دلم را صفا داد آیینه ام را جلا داد
اخر به باد فنا داد عشق تو خاکستر من
دیدی چه اوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شد از بار غم پیکر من
میسوزم از اشتیاقت در اتشم از فراقت
کانون من سینه من سودای من اذر من
بارغم عشق او را گردون نیارد تحمل
چون می تواند کشیدن ای پیکر لاغر من؟
اول دلم را صفا داد آیینه ام را جلا داد
اخر به باد فنا داد عشق تو خاکستر من