24-05-2015، 8:57
قدیم به عشقم
امروز هم گذشت یه روز دیگه از روز های بی تو بودن....هنوز از این روز های وحشتناک باقی مونده......تنهای تنها میون این همه ادم سخته........دلم می گیره وقتی بهش فکر می کنم......وقتی نگاه می کنم و تا فرسنگ ها کسی رو پشت و پناهم نمی بینم......خسته شدم از این همه لبخند زورکی.....از این همه
بهونه ی الکی......ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت برای پنهون کردن بغض تو گلوم سرفه نمی کردم و نمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم.....اون وقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه توی چشمم نبود.....خستم از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخندم و اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی....من به اینا کار ندارم دلم برای تو تنگ شده....