08-05-2015، 11:20
سالها حضور در عرصه بازیگری و فیلمسازی از مهدی فخیمزاده یك استاد به تمام معنا ساخته است ولی شاید گاهی نشود كاری را كه به حواشی ورود كرده است به راحتی كنترل كرد.
دلگیر از ممیزی و تغییر
دلخوری من از پخش سانسور شده كار به این برمیگردد كه بعد از این همه سال كار ساختن برای تلویزیون قطعا میدانم به چه حریمهایی نزدیك نشوم اما هنگام پخش كار و آن هم در حالی كه حین ساخت كار ناظر سازمان و ناجا در صحنهها حضور داشتند باز هم كار دچار جرح و تعدیل لحظهای میشد. یكسری دیالوگها را تغییر دادند بعضی صحنهها را به شكلهای مختلف و دلایلی عجیب حذف كردند و حتی تا پای تغییر كادر هم جلو رفتند. خب، این مسائل در مجموع از حس كار شما كم میكند.
هر دیالوگی كه نوشته شده یا هر سكانسی كه فیلمبرداری شده قطعا با فكری از پیش تعیین شده انجام گرفته و حالا تغییرات سلیقهای آقایان بهراحتی كار را از روح اصلیاش جدا میكند. من آدم تازهكاری در حرفهام نیستم یا تازهوارد تلویزیون نشدهام كه سازوكار فیلم ساختن برای این مدیوم را بلد نباشم. حالا بعد از این همه سال همكاری چنین تغییرات غیرمعقولانهای باعث رنجش من میشود.
كارهای پلیسی متفاوت
در كارهای پلیسی كه ساختهام موضوع مورد نظرم پرداختن به مواد مخدر و معضلات آن بود. البته در هر یك از آنها به همین موضوع با شكلی متفاوت نگاه كردم؛ یعنی شباهتی بین آنها در نوع داستان وجود ندارد. محور آدمهای اصل قصه و مشكلی كه مورد نظر داستان بود تغییر كرده و من هر بار از زاویه جدیدی به آن نگاه كردم و سعی كردهام یك كار پلیسی ساده نباشد. كارهایم سر و شكلی تازه دارند و هر بار یك آدم با اتفاق خاص وجود دارد كه داستان بر اساس آن شكل میگیرد.
جدی بدون نیت خنداندن
قرار نبود این سریال كاری كمدی باشد. نمیدانم چرا قبل از پخش این ذهنیت ایجاد شد. شاید به این علت كه قرار بود كار برای ایام نوروز پخش شود. البته همیشه در این كارها تلاقی شخصیتها و موقعیتها باعث ایجاد لحظات مفرحی میشود كه در این كار هم همینطور بود اما اساس كار كمدی نبود و قصد اولیه ما هم این نبود كه مخاطب را بخندانیم؛ مثلا در مورد شخصیتها با آدمهایی روبهرو بودیم كه كاملا جدی بودند و هیچیك از آنها كاریكاتوری نبودند یا شخصیتی شوخ نداشتند كه مخاطب از حضورشان بخندد. كارهایی كه در مناسبتهای خاص پخش میشوند همیشه یك پیشداوری در ذهن مخاطب ایجاد میكنند كه انگار شرطی شدهاند با نوع خاصی از سریال یا فیلم روبهرو شوند.
فرمول جذب مخاطب
من كار را برای تماشای عده كثیری از مردم میسازم و هدف من راضی بودن مخاطب عام است. تلویزیون ساختاری برای عام دارد و همه آن را تماشا میكنند. شما باید كاری را ارائه دهید كه ذائقه خیلیها را راضی كند و این اصلا كار سادهای نیست چون شما نمیتوانید هیچوقت صددرصد مطمئن باشید كاری كه میسازید مورد اقبال عمومی واقع شود. به تجربه این را متوجه شدهام كه چه چیزهایی به موفق شدن كار كمك میكند اما باز هم نمیتوانید بگویید وجود همین عوامل تضمینی برای موفقیت عمومی كارتان در مقیاس وسیع است.
قورباغه فوقسری
تغییر نام كارها چیز عجیب و تازهای نیست. اتفاقا یكی از چیزهایی كه شاید باعث شد مخاطب انتظار كار كمدی داشته باشد عنوان اولیه كار بود. برای همین نام كار را از قورباغه و قناری تغییر دادیم. در خود سریال اشارهای به این عنوان هم شد كه نگاه ما به این مساله بود كه آدمها در عین شباهتهای ظاهری چقدر در باطن میتوانند دور از هم باشند ولی ما متاسفانه بیشتر اوقات تنها از روی ظاهر قضاوت میكنیم. البته این را هم بگویم كه هنگام آمادهسازی فیلمنامه عنوان كار همان فوق سری بود. بعد تغییر كرد و در نهایت دوباره به همان فوق سری برگشت.
تجربه ژانرهای مختلف
نمیدانم چرا میگویید من كارگردانی تاریخیساز یا پلیسیساز هستم چون واقعا اینطور نبوده و اگر كارنامه كاری مرا نگاه كنید طیف گستردهای از ژانرها را كار كردهام. مضمونی كه در این سالها به جز كارهای تاریخی همیشه مد نظرم بوده خانواده است كه حالا ممكن است در كاری كمدی مانند «همسر» باشد یا در درامی روانشناختی مانند «همنفس» یا مقوله مهاجرت مانند «مسافران مهتاب». اگر مرا با كارهای پلیسیام میشناسید شاید بهخاطر این است كه نسبت به سایر كارگردانها بیشتر به این ژانر پرداختهام و به نوعی كارهای قویتری ساختهام كه در ذهن مخاطب مانده است.
استفاده درست از امكانات
ضعف كارهای پلیسی یا هر كار دیگری را لزوما كمبود امكانات ساخت نمیدانم بلكه نوع نگاه كارگردان به آن كار و نوع قصه است؛ مثلا زمانی كه من پرده آبی كار میكردم چند نفر دیگر هم آن را تجربه كرده بودند اما چون نگاه من به این تروكاژ حرفهایتر بود و میخواستم آبكی نباشد خب برای مخاطب جذابتر هم درآمد. مهم این است که شما از امكاناتی كه دارید چگونه استفاده میكنید. درست است كه در كارهای پلیسی كه داشتم همیشه از همكاری نیروی انتظامی برخوردار بودم اما اگر بلد نبودم از این امكانات استفاده كنم آنها را هدر میدادم و كار ضعیفی مانند كارهایی میساختم كه باعث خنده مخاطب شود.
انتخاب مثبت و منفی
من هیچوقت نقشها را دستهبندی نمیكنم چون اینطور دستهبندیها از طرف بازیگرانی صورت میگیرد كه دوست ندارند نقشهای منفی را انتخاب كنند چون فكر میكنند روی كریر كاری آنها تاثیر میگذارد و به دلیل تضاد عاطفی و شخصیتی كه اینطور نقشها دارند، آنها سعی میكنند این طور نقشها را بازی نكنند. شما در كل كارهای تاریخی و كلاسیك نگاه كنید نقشهایی كه جای كار دارد، نقشهایی است كه به هر حال بار تضاد عاطفی و شخصیتی دارد؛ مثلا «مكبث» نقشی است منفی ولی هر كسی آرزو دارد كه بتواند این نقش را بازی كند یا حتی «اتللو».
شما اگر میبینید كه این فضای نقش منفی و مثبت در بچههاست به خاطر تماشاگر و دستمزد است. من كه بازیگر حرفهای نبودم حتی در كارهای خودم هم بین رُلها مثلا رُل منفی برداشتم. فكر نمیكنم از «نمكی» در «مسافران مهتاب» آدم معصومتر و مثبتتری وجود داشته باشد یا در «تشریفات». برای من ملاك این است كه رُل جای كار داشته باشد؛ مثلا خودم شخصیت «عمرسعد» را در «تنهاترین سردار» داشتم و از نظر تاریخی و كاراكتری این شخصیت را میشناختم ولی در «مختارنامه» نگاه آقای میرباقری كاملا متفاوت بود با نگاهی كه من به «عمرسعد» داشتم.
فكر كردن به محبوبیت
به نظر من وقتی بازیگری فقط به ایفای نقش فكر می كند، اصلا نمیتواند به مثبت و منفی بودن بیندیشد، فقط به بار نقش فكر میكند. به اینكه این نقش چقدر توان دارد و تا چه حدی میتواند با آن وارد چالش شود. اگر به محبوبیت فكر كنی، آنوقت باید به نقش منفی و مثبت هم فكر كنی چون باید به تماشاگر هم فكر كنی و اینكه كار در نقش مثبت همراه است با محبوبیت و محبوبیت مصادف است با كار بیشتر و دستمزد بیشتر و آن زمان بازیگر نقش منفی را پس میزند؛ مثلا آقای فتحعلی اویسی در نقشهای منفی بسیار عالی بازی كردند مثل «ولایت عشق» نقش «جابربنضحاك» یا در «میرزاكوچكخان» نقش بسیار زیبایی داشت ولی آن محبوبیت و آن تعدد كار را كه فتحعلی اویسی بعدها در نقشهای كمدی پیدا كرد، نداشت. این دلیلی است كه بازیگر ممكن است جا بزند. اگر بازیگران به این موضوعات فكر نكنند، آنوقت به سمت نقشهایی میروند كه با آن وارد چالش میشوند.
بدترین نقش من
دغدغه اصلی من محبوبیت نیست. بدترین رُلی كه من بازی كردم نقشی است در «میراث من جنون»؛ نقش یك آدم بیمار و فوقالعاده خطرناك. هنوز هم این فیلم استفاده میشود و در دانشكدهها آن را پخش میكنند. چند وقت در یك مركز روانشناسی برای دانشجوها پخش شد. آن نقش خیلی جای كار داشت و من بازی كردم.
تصمیمی 16 ساله
حقیقتش این است كه قبل از مختارنامه نزدیك 16 سال بود جلوی دوربین كسی نرفته بودم. حدود 16 سال قبل از آن مجموعه به دلایلی با خودم فكر كردم كه در كاری بازی نكنم و سعی كنم فقط در كارهای خودم بازی كنم؛ آن هم اگر نقشی بود كه البته این اتفاق در همه كارهایم رخ نداد و در همه كارهایی كه ساختهام، بازی نكردم. یكی از دلایلی كه بازی كردن در كارهای دیگران را كنار گذاشته بودم این بود كه صاحب سلیقهای در كارگردانی شده بودم و وقتی سر صحنه كار میرفتم از سلیقه خودم در كارگردانی دچار معضل میشدم و ممكن بود كه آن سبك كار با سلیقه من جور نباشد.
خون دامنگیر تكرار
علاقهمندی من بیشتر به كارهای روز و كارهای اجتماعی است. بهطور عامیانه میگویند كه خون دامن آدم را میگیرد... شما دست به هر كاری كه بزنید دنبالتان میآید. من واقعا كار تاریخی جزو برنامههای زندگیام نبود ولی وقتی پیش آمد خیلی از كارهای تاریخی كه در تلویزیون انجام شد غیر از «امامعلی (ع) » و «مختارنامه» آمدند سراغ من. آخرین كار هم «حضرترسول (ص) » بود كه حتی آقای لاریجانی اصرار داشتند كه این كار ساخته شود و اول صحبت از این بود كه از تولد حضرت تا بعثت ساخته شود كه بعثت تا فتح مكه را مصطفی عنقا ساخته بود، سپس گفتند از تولد تا بعثت، از بعثت تا فتح مكه و از فتح مكه تا رحلت باید ساخته شود و من گفتم این به عمر من كفاف نمیدهد كه بخواهم این سریال را بسازم كه حتی با آقای جعفریان هم قرارداد بسته شد و تحقیقات شروع شد ولی وقتی كه آقای لاریجانی رفت و كمی سیاستهای سازمان دچار دگرگونی شد، دیگر من هم گفتم نه!
به خاطر آن دو كار تاریخی كه انجام شده بود دائم پیشنهاد میآمد. در مورد كارهای پلیسی هم به همین شكل بود؛ البته با یك تبصره، اینكه من بعد از انقلاب اولین فیلمی كه سال 58 ساختم یك فیلم جنایی بود به اسم «میراث من جنون» كه تم پلیسی نداشت ولی تم جنایی دادگاهی داشت. ولی شرایط سینما دگرگون شد و سینما رفت به سمت سینمای عرفانی و سینمای خاص.
رهایی گروگان چیه؟!
در سال 79 بعد از «ولایت عشق» آقای قالیباف من را خواستند و گفتند كه یك كار در مورد پلیس داشته باش. ایشان كار پلیسی از من ندیده بود، گفتم كه «كار تبلیغاتی بلد نیستم انجام بدهم»، گفتند «نمیخواهم كه كار تبلیغاتی باشد، مردم تصور میكنند كه ما همان آژانهای 50 سال پیش هستیم و بزهكارها و تبهكارها هم همان آفتابهدزدهای 50 سال پیش هستند. میخواهم پلیس حال حاضر و شرایط حال حاضر را به مردم نشان بدهی.»
خودم من هیچ چیزی نمیدانستم. از اتاق سردار قالیباف به اتاق سردار رویانیان كه آن زمان فرمانده 110بودند رفتم كه طبقه پایین ساختمان ناجا بود. وقتی وارد اتاق شدم دیدم كه یك تابلوی بزرگ آنجا هست كه مثلاً در كرمانشاه ساعت 10 به كلانتری فلان زنگ زدند كه موردی را گزارش بدهند و در دفتر ایشان ثبت میشود. بعد رفتیم به مركز رهایی گروگان. . . گفتم رهایی گروگان چیه؟! گفتند یك گروهی تعلیم دیده شدهاند برای رهایی گروگان. گفتم مگه گروگان میگیرند؟!! دیدم چه آدمهای ورزیده و آمادهای هستند. بعد کمکم پروندههای مختلف را دیدم و آن موقع بود که خودم با پلیس آشنا شدم.
نمایش اقتدار پلیس
معمولاً ما با پلیس كاری نداریم؛ مگر اینكه برای عدم سوءپیشینه بخواهی بروی كلانتری كه الان هم دیگر از كلانتری جدا شده است. یا زمانی که اموالت را ببرند میروی كلانتری یا خودت اهل بردن مال مردم باشی میبرنت كلانتری. از نظر ما مردم عادی، پلیس همین افسرهای رانندگی هستند كه ما را در خیابان جریمه میكنند. خود من هم خیلی در جریان كارهای پلیسی نبودم؛ رفتیم، تحقیق كردیم و شروع كردیم. «خواب و بیدار» هم در اصل برای تلویزیون نبود چون كل هزینهاش را آقای قالیباف و نیروی انتظامی تقبل كرده بودند و اصلا تلویزیون در جریان ساخت این مجموعه نبود. ما كار را ساختیم و تمام شد و آقایان بردند برای تلویزیون نشان دادند و با هم به توافق رسیدند كه 50 درصد را تلویزیون بدهد و كار پخش شود. انصافاً هم «خواب و بیدار» به خوبی توانست اقتدار پلیس را نشان بدهد.
ماجرای لگد بازیگری
تا الان سعی كرده ام كه تیپ بازی نكنم یا اینكه هر شخصیتی را كه قرار است بازی كنم، كاراكترش كنم؛ حتی اگر تیپ ظاهری خاصی داشته باشد. گاهی اوقات تا لگد به من نخورد به هیچوجه بازی نمیكنم، چه در كار دیگران، چه در كار خودم؛ مثلا در فیلم «همسر»، وقتی این كار را میساختم علاوه بر اینکه سرمایهگذار 50درصد این فیلم هم خودم بودم، نویسنده سناریو و كارگردان هم بودم؛ در نتیجه امكان بازی كردن رُل همسر را كه مهدی هاشمی بازی كرد داشتم، ولی بازی نكردم برای اینكه فكر كردم كه این رُل به من نمیخورد و با من جور در نمیآید.
چون فیلمنامههای كارهایم را خود مینویسم از همان ابتدا میفهمم كه كدام رُل به من میخورد؛ حتی اگر قرار نباشد آن را بازی كنم؛ مثلا میترسیدم نقش «اصغر كپك» را بازی كنم نه به خاطر اینكه این رُل به من نمیخورد بلكه از این میترسیدم كه فشار زیادی به من وارد شود و نتوانم به خوبی هم به کارگردانی و هم به بازی برسم؛ به خاطر اینكه كار اول و تجربه اولم در این زمینه بود، پس تصمیم گرفتم كه بیرون باشم ولی میدانستم كه میتوانم این نقش را بازی كنم. سراغ آقای مرحوم فتحی رفتم، سراغ آقای بهزاد فراهانی رفتم ولی هر كدام به دلیلی نشد و در نهایت خودم نقش «اصغر كپك» را بازی كردم. ولی چنانچه رُل به من نمیخورد به هیچ وجه بازی نمیكردم. در «بهار در پاییز»، «تپش» یا كارهای دیگری كه ساختم هم همینطور بود؛ بنابراین وقتی احساس کنم رُل به من نمیخورد بازی نمیكنم. مثلاً در «تنهاترین سردار» نمیخواستم نقش «شمر» را بازی كنم ولی چون هیچكس راضی نمیشد این نقش را بازی كند و همه نسبت به این نقش گارد میگرفتند، خودم نقش را بازی كردم.
از بوكس تا كشتیكچ
بعضیها فكر میكنند من با كشتیكچ وارد سینما شدم و. . . راستش ورزش برای من همیشه یكی از اصول اولیه و مهم زندگی بوده است. شروع این كار را هم مدیون برادرم هستم كه سالهاست فوت شدهاند. با ایشان ورزش را به شكل كار با وزنه شروع كردم و بعد هم جذب بوكس و هنرهای رزمی شدم. هنوز هم ورزش در زندگی هر روزه من جاری است. جدای از مساله سلامتی كه قطعا بسیار مهم است ورزش به بازیگر كمك میكند تا همیشه بدنی آماده داشته باشد و بتواند بهتر كارش را ارائه بدهد.
دوراهی سینما و تلویزیون
كمكار شدنم در سینما واقعا دلیل خاصی ندارد چون تا میخواهم بروم برای سینما كار كنم یك كار در تلویزیون پیشنهاد میشود و البته دلیل دیگرش هم شاید این است كه من یكمقدار انرژی زیادی دارم و دو ماه كار كردن در یك كار سینمایی جوابگوی انرژی من نیست ولی مثلا در سریال «خواب و بیدار» یك سال سر كار بودیم، «ولایت عشق» دو سال و نیم زمان برد. همین كار «فوق سری» چند ماه متوالی فیلمبرداری داشتیم. این نوع كارها بیشتر با انرژی من سازگار است. از طرف دیگر شرایطی كه در سینما وجود دارد باعث میشود كه من بیشتر در تلویزیون كار كنم؛ شما یك فیلم سینمایی میسازید و دو سال باید منتظر اكرانش بمانید، تورمی كه پشت فیلم هست و كمبود سالنی كه داریم، باعث این امر میشود ولی در تلویزیون اینگونه نیست و كاری كه ساخته میشود خودبهخود میرود برای نمایش.
گیتار و موسیقی
بخش مهمی از آنچه امروز به عنوان كار به آن رسیدهام با تلاش و تجربه به دست آمده؛ من تحصیلات نمایشی كاملی ندارم و مثلا شاید عجیب باشد كه بدانید مدرك دانشگاهی من ادبیات فرانسه است اما هنر همیشه در خون من و یكی از بزرگترین علائق من بوده و حضورم در كنار بزرگان این رشته باعث شده این كار را نه به شكل آكادمیك بلكه كاملا تجربی یاد بگیرم. حتی در مورد موسیقی هم با اینكه میتوانم گیتار بزنم هرگز آموزش ندیدهام. هرچه را دوست داشتم انجام دادم و با سختی و تلاش تجربه كسب كردم. موسیقی اگرچه برایم جذاب است اما آنطور نیست كه بگویم از خواننده خاص یا سبك خاصی خیلی خوشم میآید.
دور از اجتماع به ناچار
رفتن به جاهای عمومی را دوست دارم اما برایم كار خیلی راحتی نیست؛ مگر آنكه مجبور باشم؛ مثلا برای ورزش كردن امكانات آن را در خانه و محل كارم آماده كردهام و انجام میدهم چون واقعا برایم سخت است كه به باشگاه بروم. حالا هم كه با وجود گوشیهای دوربیندار و صفحههای اجتماعی شما تكان بخورید همه متوجه میشوند.
حضور با حس ناامنی
من به یك اصل معتقد هستم و آن اینکه یك هنرپیشه تا وقتی كه رُلی را قبول نكرده، حق دارد در مورد رُل و نقشش صحبت كند، اینكه بازی میكنم یا بازی نمیكنم و اینكه این نقش چه مشكلاتی دارد و. . . ولی وقتی قبول كرد و قرارداد بست و رفت سركار باید دربست در خدمت كار باشد و اگر نظری هم دارد نظرش را بدهد ولی این انتظار را نداشته باشد كه حتما مورد قبول واقع شود. این اصول من است.
محمد حسینزاده، مصطفی رفعت، سمیرا نژادپرست: سالها حضور در عرصه بازیگری و فیلمسازی از او یك استاد به تمام معنا ساخته است ولی شاید گاهی نشود كاری را كه به حواشی ورود كرده است به راحتی كنترل كرد. مهدی فخیمزاده حدود هشت ماه پیش شروع به ساخت سریال «فوق سری» كرد كه مانند خیلی از كارهای قبلیاش كاری پلیسی بود ولی در اواسط كار بارها و بارها این كار به حاشیه رفت و به مشكلات مالی برخورد و حتی تهیهكننده كار تغییر كرد و در نهایت هم این كار كه اصلا قرار نبود یك سریال نوروزی باشد، به دلیل نداشتن سریالی درخور از سوی شبكه اول سیما به سریال نوروزی این شبكه تبدیل شد.
اما این پایان حواشی این كار و مهدی فخیمزاده نبود! ممیزی و تغییراتی كه هنگام پخش در كار صورت گرفت باعث شد تا فخیمزاده حتی بیانیهای صادر كند و این سریال را ساخته خودش نداند! حال صحبتهای فخیمزاده درباره این كار، حواشی آن، تفكرات و ذهنیات او از بازیگری و كارگردانی و در نهایت ورزش و موسیقی كه جزئی لاینفك از زندگی اوست، بسیار جذاب و خواندنی است.
اما این پایان حواشی این كار و مهدی فخیمزاده نبود! ممیزی و تغییراتی كه هنگام پخش در كار صورت گرفت باعث شد تا فخیمزاده حتی بیانیهای صادر كند و این سریال را ساخته خودش نداند! حال صحبتهای فخیمزاده درباره این كار، حواشی آن، تفكرات و ذهنیات او از بازیگری و كارگردانی و در نهایت ورزش و موسیقی كه جزئی لاینفك از زندگی اوست، بسیار جذاب و خواندنی است.
دلگیر از ممیزی و تغییر
دلخوری من از پخش سانسور شده كار به این برمیگردد كه بعد از این همه سال كار ساختن برای تلویزیون قطعا میدانم به چه حریمهایی نزدیك نشوم اما هنگام پخش كار و آن هم در حالی كه حین ساخت كار ناظر سازمان و ناجا در صحنهها حضور داشتند باز هم كار دچار جرح و تعدیل لحظهای میشد. یكسری دیالوگها را تغییر دادند بعضی صحنهها را به شكلهای مختلف و دلایلی عجیب حذف كردند و حتی تا پای تغییر كادر هم جلو رفتند. خب، این مسائل در مجموع از حس كار شما كم میكند.
هر دیالوگی كه نوشته شده یا هر سكانسی كه فیلمبرداری شده قطعا با فكری از پیش تعیین شده انجام گرفته و حالا تغییرات سلیقهای آقایان بهراحتی كار را از روح اصلیاش جدا میكند. من آدم تازهكاری در حرفهام نیستم یا تازهوارد تلویزیون نشدهام كه سازوكار فیلم ساختن برای این مدیوم را بلد نباشم. حالا بعد از این همه سال همكاری چنین تغییرات غیرمعقولانهای باعث رنجش من میشود.
كارهای پلیسی متفاوت
در كارهای پلیسی كه ساختهام موضوع مورد نظرم پرداختن به مواد مخدر و معضلات آن بود. البته در هر یك از آنها به همین موضوع با شكلی متفاوت نگاه كردم؛ یعنی شباهتی بین آنها در نوع داستان وجود ندارد. محور آدمهای اصل قصه و مشكلی كه مورد نظر داستان بود تغییر كرده و من هر بار از زاویه جدیدی به آن نگاه كردم و سعی كردهام یك كار پلیسی ساده نباشد. كارهایم سر و شكلی تازه دارند و هر بار یك آدم با اتفاق خاص وجود دارد كه داستان بر اساس آن شكل میگیرد.
جدی بدون نیت خنداندن
قرار نبود این سریال كاری كمدی باشد. نمیدانم چرا قبل از پخش این ذهنیت ایجاد شد. شاید به این علت كه قرار بود كار برای ایام نوروز پخش شود. البته همیشه در این كارها تلاقی شخصیتها و موقعیتها باعث ایجاد لحظات مفرحی میشود كه در این كار هم همینطور بود اما اساس كار كمدی نبود و قصد اولیه ما هم این نبود كه مخاطب را بخندانیم؛ مثلا در مورد شخصیتها با آدمهایی روبهرو بودیم كه كاملا جدی بودند و هیچیك از آنها كاریكاتوری نبودند یا شخصیتی شوخ نداشتند كه مخاطب از حضورشان بخندد. كارهایی كه در مناسبتهای خاص پخش میشوند همیشه یك پیشداوری در ذهن مخاطب ایجاد میكنند كه انگار شرطی شدهاند با نوع خاصی از سریال یا فیلم روبهرو شوند.
فرمول جذب مخاطب
من كار را برای تماشای عده كثیری از مردم میسازم و هدف من راضی بودن مخاطب عام است. تلویزیون ساختاری برای عام دارد و همه آن را تماشا میكنند. شما باید كاری را ارائه دهید كه ذائقه خیلیها را راضی كند و این اصلا كار سادهای نیست چون شما نمیتوانید هیچوقت صددرصد مطمئن باشید كاری كه میسازید مورد اقبال عمومی واقع شود. به تجربه این را متوجه شدهام كه چه چیزهایی به موفق شدن كار كمك میكند اما باز هم نمیتوانید بگویید وجود همین عوامل تضمینی برای موفقیت عمومی كارتان در مقیاس وسیع است.
قورباغه فوقسری
تغییر نام كارها چیز عجیب و تازهای نیست. اتفاقا یكی از چیزهایی كه شاید باعث شد مخاطب انتظار كار كمدی داشته باشد عنوان اولیه كار بود. برای همین نام كار را از قورباغه و قناری تغییر دادیم. در خود سریال اشارهای به این عنوان هم شد كه نگاه ما به این مساله بود كه آدمها در عین شباهتهای ظاهری چقدر در باطن میتوانند دور از هم باشند ولی ما متاسفانه بیشتر اوقات تنها از روی ظاهر قضاوت میكنیم. البته این را هم بگویم كه هنگام آمادهسازی فیلمنامه عنوان كار همان فوق سری بود. بعد تغییر كرد و در نهایت دوباره به همان فوق سری برگشت.
تجربه ژانرهای مختلف
نمیدانم چرا میگویید من كارگردانی تاریخیساز یا پلیسیساز هستم چون واقعا اینطور نبوده و اگر كارنامه كاری مرا نگاه كنید طیف گستردهای از ژانرها را كار كردهام. مضمونی كه در این سالها به جز كارهای تاریخی همیشه مد نظرم بوده خانواده است كه حالا ممكن است در كاری كمدی مانند «همسر» باشد یا در درامی روانشناختی مانند «همنفس» یا مقوله مهاجرت مانند «مسافران مهتاب». اگر مرا با كارهای پلیسیام میشناسید شاید بهخاطر این است كه نسبت به سایر كارگردانها بیشتر به این ژانر پرداختهام و به نوعی كارهای قویتری ساختهام كه در ذهن مخاطب مانده است.
استفاده درست از امكانات
ضعف كارهای پلیسی یا هر كار دیگری را لزوما كمبود امكانات ساخت نمیدانم بلكه نوع نگاه كارگردان به آن كار و نوع قصه است؛ مثلا زمانی كه من پرده آبی كار میكردم چند نفر دیگر هم آن را تجربه كرده بودند اما چون نگاه من به این تروكاژ حرفهایتر بود و میخواستم آبكی نباشد خب برای مخاطب جذابتر هم درآمد. مهم این است که شما از امكاناتی كه دارید چگونه استفاده میكنید. درست است كه در كارهای پلیسی كه داشتم همیشه از همكاری نیروی انتظامی برخوردار بودم اما اگر بلد نبودم از این امكانات استفاده كنم آنها را هدر میدادم و كار ضعیفی مانند كارهایی میساختم كه باعث خنده مخاطب شود.
انتخاب مثبت و منفی
من هیچوقت نقشها را دستهبندی نمیكنم چون اینطور دستهبندیها از طرف بازیگرانی صورت میگیرد كه دوست ندارند نقشهای منفی را انتخاب كنند چون فكر میكنند روی كریر كاری آنها تاثیر میگذارد و به دلیل تضاد عاطفی و شخصیتی كه اینطور نقشها دارند، آنها سعی میكنند این طور نقشها را بازی نكنند. شما در كل كارهای تاریخی و كلاسیك نگاه كنید نقشهایی كه جای كار دارد، نقشهایی است كه به هر حال بار تضاد عاطفی و شخصیتی دارد؛ مثلا «مكبث» نقشی است منفی ولی هر كسی آرزو دارد كه بتواند این نقش را بازی كند یا حتی «اتللو».
شما اگر میبینید كه این فضای نقش منفی و مثبت در بچههاست به خاطر تماشاگر و دستمزد است. من كه بازیگر حرفهای نبودم حتی در كارهای خودم هم بین رُلها مثلا رُل منفی برداشتم. فكر نمیكنم از «نمكی» در «مسافران مهتاب» آدم معصومتر و مثبتتری وجود داشته باشد یا در «تشریفات». برای من ملاك این است كه رُل جای كار داشته باشد؛ مثلا خودم شخصیت «عمرسعد» را در «تنهاترین سردار» داشتم و از نظر تاریخی و كاراكتری این شخصیت را میشناختم ولی در «مختارنامه» نگاه آقای میرباقری كاملا متفاوت بود با نگاهی كه من به «عمرسعد» داشتم.
فكر كردن به محبوبیت
به نظر من وقتی بازیگری فقط به ایفای نقش فكر می كند، اصلا نمیتواند به مثبت و منفی بودن بیندیشد، فقط به بار نقش فكر میكند. به اینكه این نقش چقدر توان دارد و تا چه حدی میتواند با آن وارد چالش شود. اگر به محبوبیت فكر كنی، آنوقت باید به نقش منفی و مثبت هم فكر كنی چون باید به تماشاگر هم فكر كنی و اینكه كار در نقش مثبت همراه است با محبوبیت و محبوبیت مصادف است با كار بیشتر و دستمزد بیشتر و آن زمان بازیگر نقش منفی را پس میزند؛ مثلا آقای فتحعلی اویسی در نقشهای منفی بسیار عالی بازی كردند مثل «ولایت عشق» نقش «جابربنضحاك» یا در «میرزاكوچكخان» نقش بسیار زیبایی داشت ولی آن محبوبیت و آن تعدد كار را كه فتحعلی اویسی بعدها در نقشهای كمدی پیدا كرد، نداشت. این دلیلی است كه بازیگر ممكن است جا بزند. اگر بازیگران به این موضوعات فكر نكنند، آنوقت به سمت نقشهایی میروند كه با آن وارد چالش میشوند.
بدترین نقش من
دغدغه اصلی من محبوبیت نیست. بدترین رُلی كه من بازی كردم نقشی است در «میراث من جنون»؛ نقش یك آدم بیمار و فوقالعاده خطرناك. هنوز هم این فیلم استفاده میشود و در دانشكدهها آن را پخش میكنند. چند وقت در یك مركز روانشناسی برای دانشجوها پخش شد. آن نقش خیلی جای كار داشت و من بازی كردم.
تصمیمی 16 ساله
حقیقتش این است كه قبل از مختارنامه نزدیك 16 سال بود جلوی دوربین كسی نرفته بودم. حدود 16 سال قبل از آن مجموعه به دلایلی با خودم فكر كردم كه در كاری بازی نكنم و سعی كنم فقط در كارهای خودم بازی كنم؛ آن هم اگر نقشی بود كه البته این اتفاق در همه كارهایم رخ نداد و در همه كارهایی كه ساختهام، بازی نكردم. یكی از دلایلی كه بازی كردن در كارهای دیگران را كنار گذاشته بودم این بود كه صاحب سلیقهای در كارگردانی شده بودم و وقتی سر صحنه كار میرفتم از سلیقه خودم در كارگردانی دچار معضل میشدم و ممكن بود كه آن سبك كار با سلیقه من جور نباشد.
خون دامنگیر تكرار
علاقهمندی من بیشتر به كارهای روز و كارهای اجتماعی است. بهطور عامیانه میگویند كه خون دامن آدم را میگیرد... شما دست به هر كاری كه بزنید دنبالتان میآید. من واقعا كار تاریخی جزو برنامههای زندگیام نبود ولی وقتی پیش آمد خیلی از كارهای تاریخی كه در تلویزیون انجام شد غیر از «امامعلی (ع) » و «مختارنامه» آمدند سراغ من. آخرین كار هم «حضرترسول (ص) » بود كه حتی آقای لاریجانی اصرار داشتند كه این كار ساخته شود و اول صحبت از این بود كه از تولد حضرت تا بعثت ساخته شود كه بعثت تا فتح مكه را مصطفی عنقا ساخته بود، سپس گفتند از تولد تا بعثت، از بعثت تا فتح مكه و از فتح مكه تا رحلت باید ساخته شود و من گفتم این به عمر من كفاف نمیدهد كه بخواهم این سریال را بسازم كه حتی با آقای جعفریان هم قرارداد بسته شد و تحقیقات شروع شد ولی وقتی كه آقای لاریجانی رفت و كمی سیاستهای سازمان دچار دگرگونی شد، دیگر من هم گفتم نه!
به خاطر آن دو كار تاریخی كه انجام شده بود دائم پیشنهاد میآمد. در مورد كارهای پلیسی هم به همین شكل بود؛ البته با یك تبصره، اینكه من بعد از انقلاب اولین فیلمی كه سال 58 ساختم یك فیلم جنایی بود به اسم «میراث من جنون» كه تم پلیسی نداشت ولی تم جنایی دادگاهی داشت. ولی شرایط سینما دگرگون شد و سینما رفت به سمت سینمای عرفانی و سینمای خاص.
رهایی گروگان چیه؟!
در سال 79 بعد از «ولایت عشق» آقای قالیباف من را خواستند و گفتند كه یك كار در مورد پلیس داشته باش. ایشان كار پلیسی از من ندیده بود، گفتم كه «كار تبلیغاتی بلد نیستم انجام بدهم»، گفتند «نمیخواهم كه كار تبلیغاتی باشد، مردم تصور میكنند كه ما همان آژانهای 50 سال پیش هستیم و بزهكارها و تبهكارها هم همان آفتابهدزدهای 50 سال پیش هستند. میخواهم پلیس حال حاضر و شرایط حال حاضر را به مردم نشان بدهی.»
خودم من هیچ چیزی نمیدانستم. از اتاق سردار قالیباف به اتاق سردار رویانیان كه آن زمان فرمانده 110بودند رفتم كه طبقه پایین ساختمان ناجا بود. وقتی وارد اتاق شدم دیدم كه یك تابلوی بزرگ آنجا هست كه مثلاً در كرمانشاه ساعت 10 به كلانتری فلان زنگ زدند كه موردی را گزارش بدهند و در دفتر ایشان ثبت میشود. بعد رفتیم به مركز رهایی گروگان. . . گفتم رهایی گروگان چیه؟! گفتند یك گروهی تعلیم دیده شدهاند برای رهایی گروگان. گفتم مگه گروگان میگیرند؟!! دیدم چه آدمهای ورزیده و آمادهای هستند. بعد کمکم پروندههای مختلف را دیدم و آن موقع بود که خودم با پلیس آشنا شدم.
نمایش اقتدار پلیس
معمولاً ما با پلیس كاری نداریم؛ مگر اینكه برای عدم سوءپیشینه بخواهی بروی كلانتری كه الان هم دیگر از كلانتری جدا شده است. یا زمانی که اموالت را ببرند میروی كلانتری یا خودت اهل بردن مال مردم باشی میبرنت كلانتری. از نظر ما مردم عادی، پلیس همین افسرهای رانندگی هستند كه ما را در خیابان جریمه میكنند. خود من هم خیلی در جریان كارهای پلیسی نبودم؛ رفتیم، تحقیق كردیم و شروع كردیم. «خواب و بیدار» هم در اصل برای تلویزیون نبود چون كل هزینهاش را آقای قالیباف و نیروی انتظامی تقبل كرده بودند و اصلا تلویزیون در جریان ساخت این مجموعه نبود. ما كار را ساختیم و تمام شد و آقایان بردند برای تلویزیون نشان دادند و با هم به توافق رسیدند كه 50 درصد را تلویزیون بدهد و كار پخش شود. انصافاً هم «خواب و بیدار» به خوبی توانست اقتدار پلیس را نشان بدهد.
ماجرای لگد بازیگری
تا الان سعی كرده ام كه تیپ بازی نكنم یا اینكه هر شخصیتی را كه قرار است بازی كنم، كاراكترش كنم؛ حتی اگر تیپ ظاهری خاصی داشته باشد. گاهی اوقات تا لگد به من نخورد به هیچوجه بازی نمیكنم، چه در كار دیگران، چه در كار خودم؛ مثلا در فیلم «همسر»، وقتی این كار را میساختم علاوه بر اینکه سرمایهگذار 50درصد این فیلم هم خودم بودم، نویسنده سناریو و كارگردان هم بودم؛ در نتیجه امكان بازی كردن رُل همسر را كه مهدی هاشمی بازی كرد داشتم، ولی بازی نكردم برای اینكه فكر كردم كه این رُل به من نمیخورد و با من جور در نمیآید.
چون فیلمنامههای كارهایم را خود مینویسم از همان ابتدا میفهمم كه كدام رُل به من میخورد؛ حتی اگر قرار نباشد آن را بازی كنم؛ مثلا میترسیدم نقش «اصغر كپك» را بازی كنم نه به خاطر اینكه این رُل به من نمیخورد بلكه از این میترسیدم كه فشار زیادی به من وارد شود و نتوانم به خوبی هم به کارگردانی و هم به بازی برسم؛ به خاطر اینكه كار اول و تجربه اولم در این زمینه بود، پس تصمیم گرفتم كه بیرون باشم ولی میدانستم كه میتوانم این نقش را بازی كنم. سراغ آقای مرحوم فتحی رفتم، سراغ آقای بهزاد فراهانی رفتم ولی هر كدام به دلیلی نشد و در نهایت خودم نقش «اصغر كپك» را بازی كردم. ولی چنانچه رُل به من نمیخورد به هیچ وجه بازی نمیكردم. در «بهار در پاییز»، «تپش» یا كارهای دیگری كه ساختم هم همینطور بود؛ بنابراین وقتی احساس کنم رُل به من نمیخورد بازی نمیكنم. مثلاً در «تنهاترین سردار» نمیخواستم نقش «شمر» را بازی كنم ولی چون هیچكس راضی نمیشد این نقش را بازی كند و همه نسبت به این نقش گارد میگرفتند، خودم نقش را بازی كردم.
از بوكس تا كشتیكچ
بعضیها فكر میكنند من با كشتیكچ وارد سینما شدم و. . . راستش ورزش برای من همیشه یكی از اصول اولیه و مهم زندگی بوده است. شروع این كار را هم مدیون برادرم هستم كه سالهاست فوت شدهاند. با ایشان ورزش را به شكل كار با وزنه شروع كردم و بعد هم جذب بوكس و هنرهای رزمی شدم. هنوز هم ورزش در زندگی هر روزه من جاری است. جدای از مساله سلامتی كه قطعا بسیار مهم است ورزش به بازیگر كمك میكند تا همیشه بدنی آماده داشته باشد و بتواند بهتر كارش را ارائه بدهد.
دوراهی سینما و تلویزیون
كمكار شدنم در سینما واقعا دلیل خاصی ندارد چون تا میخواهم بروم برای سینما كار كنم یك كار در تلویزیون پیشنهاد میشود و البته دلیل دیگرش هم شاید این است كه من یكمقدار انرژی زیادی دارم و دو ماه كار كردن در یك كار سینمایی جوابگوی انرژی من نیست ولی مثلا در سریال «خواب و بیدار» یك سال سر كار بودیم، «ولایت عشق» دو سال و نیم زمان برد. همین كار «فوق سری» چند ماه متوالی فیلمبرداری داشتیم. این نوع كارها بیشتر با انرژی من سازگار است. از طرف دیگر شرایطی كه در سینما وجود دارد باعث میشود كه من بیشتر در تلویزیون كار كنم؛ شما یك فیلم سینمایی میسازید و دو سال باید منتظر اكرانش بمانید، تورمی كه پشت فیلم هست و كمبود سالنی كه داریم، باعث این امر میشود ولی در تلویزیون اینگونه نیست و كاری كه ساخته میشود خودبهخود میرود برای نمایش.
گیتار و موسیقی
بخش مهمی از آنچه امروز به عنوان كار به آن رسیدهام با تلاش و تجربه به دست آمده؛ من تحصیلات نمایشی كاملی ندارم و مثلا شاید عجیب باشد كه بدانید مدرك دانشگاهی من ادبیات فرانسه است اما هنر همیشه در خون من و یكی از بزرگترین علائق من بوده و حضورم در كنار بزرگان این رشته باعث شده این كار را نه به شكل آكادمیك بلكه كاملا تجربی یاد بگیرم. حتی در مورد موسیقی هم با اینكه میتوانم گیتار بزنم هرگز آموزش ندیدهام. هرچه را دوست داشتم انجام دادم و با سختی و تلاش تجربه كسب كردم. موسیقی اگرچه برایم جذاب است اما آنطور نیست كه بگویم از خواننده خاص یا سبك خاصی خیلی خوشم میآید.
دور از اجتماع به ناچار
رفتن به جاهای عمومی را دوست دارم اما برایم كار خیلی راحتی نیست؛ مگر آنكه مجبور باشم؛ مثلا برای ورزش كردن امكانات آن را در خانه و محل كارم آماده كردهام و انجام میدهم چون واقعا برایم سخت است كه به باشگاه بروم. حالا هم كه با وجود گوشیهای دوربیندار و صفحههای اجتماعی شما تكان بخورید همه متوجه میشوند.
حضور با حس ناامنی
من به یك اصل معتقد هستم و آن اینکه یك هنرپیشه تا وقتی كه رُلی را قبول نكرده، حق دارد در مورد رُل و نقشش صحبت كند، اینكه بازی میكنم یا بازی نمیكنم و اینكه این نقش چه مشكلاتی دارد و. . . ولی وقتی قبول كرد و قرارداد بست و رفت سركار باید دربست در خدمت كار باشد و اگر نظری هم دارد نظرش را بدهد ولی این انتظار را نداشته باشد كه حتما مورد قبول واقع شود. این اصول من است.
خود من هم كه میرفتم سر كار دیگران دقیقا همینطور بودم. اما از زمانیكه صاحب سلیقه شدم این كار را کنار گذاشتم كه در مقابل دوربین دیگران حضور داشته باشم چرا كه حضورم به عنوان كارگردان در صحنه به خصوص برای بچههای كمتجربهتر مشكلاتی پیش میآورد. همیشه بین یك تهیهكننده و كارگردان مشكلاتی به وجود میآید؛ حضور من سر صحنه نوعی ناامنی ایجاد میكرد؛ گاهی این تصور سر صحنه به وجود میآمد كه حالا این آلترناتیو بعدی است و اگر كارگردان و تهیهكننده به مشكل برخورد كنند، ممكن است این كار را به من واگذار كنند و كارگردان را از پروژه جدا كنند.