07-04-2015، 17:36
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
گفته بودم اوج می گیرم
در خیالم چون کودکی ها
با نگاهت مست و بی جان
با هزاران رنگ بی معنا
با قراری سرد و لبریز از تمنا
لرزش دستان بی جان
خاطراتی گنگ و نا مفهوم
کرده بودی راهی از نو به رویم
دل نوشته عشق فراموش
خنده ای با گوشه چشمی
کرده بودی
این دلم را همچو گنجشک
ای دلیل بی کسی هایم
دل نوشته عشق فراموش
هرچه بود
سردی گفتار بی جان
در دلم طغیان سیلاب
بر رخم رودی از اشکان تب دار
بر دهانم زهر گفتار
دل نوشته عشق فراموش
گشته بودم گیج و حیران
مست و سر خوش
در کنار بی کس ها
من نبودم
این رقیبم با زبانی چون فریبا
کرده بود او را موم دستانش
نغمه ای سر دادم از عشق
دل نوشته عشق فراموش
ساز دستم بی صدا بود
قطره اشکم بی نما شد
اه عشقم ، عریان از آتش
دل نوشته عشق فراموش
یک نفس سر داد
این صدای خسته از پاییز چشمان
دل نوشته عشق فراموش
ای نگارم
ای فروغم
ای تمام هستی ام
در جان بی جانم
دل نوشته عشق فراموش
این صدا از اوج عشق است
بی طلب می گوید از تو
گوشه چشمی
نیم نگاهی
خنده ای
آغشته کن در دلم این نغمه ها را
دل نوشته عشق فراموش
من بگویم بی تو هستم
ناز چشمت را غمزه کن
با نگاهت دلبری کن ای ترنج بی نشانم
آن پریشان گشته گیسوی تو
همچنان می خواند از سوز دلش
یک نگاه کوچک از تو
می کند دنیا به کامش
دل نوشته عشق فراموش
ای دریغا ای دریغا
این حریص مانده در عشق
مانده در خواب کودکی هایش
دل نوشته عشق فراموش
ای دریغ از این نصیحت های پردرد
که شد خنجر
به روی روح سرگردان عشقش
دل نوشته عشق فراموش
برفت این خاطر از ذهن پریشانم
من شدم مغموم و تنها
دل نوشته عشق فراموش
بار دیگر جام از این می، پر کنم من
تا که باور کرده باشم مانده بودی در کنارم
دل نوشته عشق فراموش
ای رخ زیبای من
گرچه دیدارت شده در خواب من
تکرار هر شب
لیک از خوشی گویم که امشب
با تو خواهم بود
آرام جانم
دل نوشته عشق فراموش
گفته بودم اوج می گیرم
در خیالم چون کودکی ها
با نگاهت مست و بی جان
با هزاران رنگ بی معنا
با قراری سرد و لبریز از تمنا
لرزش دستان بی جان
خاطراتی گنگ و نا مفهوم
کرده بودی راهی از نو به رویم
دل نوشته عشق فراموش
خنده ای با گوشه چشمی
کرده بودی
این دلم را همچو گنجشک
ای دلیل بی کسی هایم
دل نوشته عشق فراموش
هرچه بود
سردی گفتار بی جان
در دلم طغیان سیلاب
بر رخم رودی از اشکان تب دار
بر دهانم زهر گفتار
دل نوشته عشق فراموش
گشته بودم گیج و حیران
مست و سر خوش
در کنار بی کس ها
من نبودم
این رقیبم با زبانی چون فریبا
کرده بود او را موم دستانش
نغمه ای سر دادم از عشق
دل نوشته عشق فراموش
ساز دستم بی صدا بود
قطره اشکم بی نما شد
اه عشقم ، عریان از آتش
دل نوشته عشق فراموش
یک نفس سر داد
این صدای خسته از پاییز چشمان
دل نوشته عشق فراموش
ای نگارم
ای فروغم
ای تمام هستی ام
در جان بی جانم
دل نوشته عشق فراموش
این صدا از اوج عشق است
بی طلب می گوید از تو
گوشه چشمی
نیم نگاهی
خنده ای
آغشته کن در دلم این نغمه ها را
دل نوشته عشق فراموش
من بگویم بی تو هستم
ناز چشمت را غمزه کن
با نگاهت دلبری کن ای ترنج بی نشانم
آن پریشان گشته گیسوی تو
همچنان می خواند از سوز دلش
یک نگاه کوچک از تو
می کند دنیا به کامش
دل نوشته عشق فراموش
ای دریغا ای دریغا
این حریص مانده در عشق
مانده در خواب کودکی هایش
دل نوشته عشق فراموش
ای دریغ از این نصیحت های پردرد
که شد خنجر
به روی روح سرگردان عشقش
دل نوشته عشق فراموش
برفت این خاطر از ذهن پریشانم
من شدم مغموم و تنها
دل نوشته عشق فراموش
بار دیگر جام از این می، پر کنم من
تا که باور کرده باشم مانده بودی در کنارم
دل نوشته عشق فراموش
ای رخ زیبای من
گرچه دیدارت شده در خواب من
تکرار هر شب
لیک از خوشی گویم که امشب
با تو خواهم بود
آرام جانم
دل نوشته عشق فراموش