04-04-2015، 17:25
پسر چیزی رو که میدید
باور نداشت آهسته به دختر و کسی که کنارش داشت میخندید نزدیک شد هنوز باورش نمیشد این دختر اینجا...... وقتی متوجه موقعیت شد به آن ها نزدیک شد و گفت:آقا کی باشن؟
هر دو به سویش برگشتن!!دختر با خونسری داشت نگاهش میکرد
سپس جواب داد: سلام عزیزم خوبی؟ایشون داداش اجتماعی من هستن تازه باهم اشنا شدیم!
بعد پسر رو با عنوان بی افش به مرد معرفی کرد.
دختر تازه متوجه خانمی که پشت سر پسر بود شد کمی تعجب کرد سپس عصبانی شد
و پرسید: خانم کی باشن؟؟
پسر متعجب به پشتش نگاهی انداخت سپس لبخندی به روی دختر زد و گفت:خواهر اجتماعیمه!
هیچی دیگه چهارتایی خیلی شیک رفتن نشستن توی یه کافی شاپ قهوه سفارش دادن!
باور نداشت آهسته به دختر و کسی که کنارش داشت میخندید نزدیک شد هنوز باورش نمیشد این دختر اینجا...... وقتی متوجه موقعیت شد به آن ها نزدیک شد و گفت:آقا کی باشن؟
هر دو به سویش برگشتن!!دختر با خونسری داشت نگاهش میکرد
سپس جواب داد: سلام عزیزم خوبی؟ایشون داداش اجتماعی من هستن تازه باهم اشنا شدیم!
بعد پسر رو با عنوان بی افش به مرد معرفی کرد.
دختر تازه متوجه خانمی که پشت سر پسر بود شد کمی تعجب کرد سپس عصبانی شد
و پرسید: خانم کی باشن؟؟
پسر متعجب به پشتش نگاهی انداخت سپس لبخندی به روی دختر زد و گفت:خواهر اجتماعیمه!
هیچی دیگه چهارتایی خیلی شیک رفتن نشستن توی یه کافی شاپ قهوه سفارش دادن!