04-04-2016، 14:11
یہ روز داشـــتم قدم ميزدم تو خيابوڹ
نميدونم ڪجاے فلاڹ شهر يہ عابر ڪہ اصلا تو حاݪ خودش نبود
محڪم خورد بہ من گفــتم : هووو !! حواست ڪجاست بابا
يه نگا بهم ڪرد و آروم گفت:
عذر ميخوام خيلے داغــونم حواسم اصلا نبود..
منم ڪہ سرم درد ميڪنه با آدماے داغوڹ حرف بزنم گفتم :
حالا چے شده اينجورے بہ هم ريختہ اے؟
يه نـــخ سيگار دراورد و فندك زد زيرش گفت: تا حالا عاشــق شدے؟
گفتم هــــی ... ڪم و بيش..!
گفت تا حالا لُـــپت از ندارے جلوش گل انداختہ؟
گفتم جَوونی و نداريـش ديگه...
گفت : من عاشق يه زڹ شوهر دارم...
حرفشو قطع ڪردم ! گفتم : نگا ڪن داداش نداشتيم ديگہ !!!
تو ايڹ مورد نيستم!
نگام ڪرد گفت : امروز مُرد ...
خنديدم گفتم : بهتر بابا راحت شدے
حاجی خيلے ناجوره زڹ شوهر دار خدايـــــے !
يہ قطره اشك از گوشہ ے چشـمش لــيز خورد و آروم گفت:
امروز بی مـــادر شدم...!
محڪم بغلش ڪردم و گفتم: غلــط ڪردم!
نميدونم ڪجاے فلاڹ شهر يہ عابر ڪہ اصلا تو حاݪ خودش نبود
محڪم خورد بہ من گفــتم : هووو !! حواست ڪجاست بابا
يه نگا بهم ڪرد و آروم گفت:
عذر ميخوام خيلے داغــونم حواسم اصلا نبود..
منم ڪہ سرم درد ميڪنه با آدماے داغوڹ حرف بزنم گفتم :
حالا چے شده اينجورے بہ هم ريختہ اے؟
يه نـــخ سيگار دراورد و فندك زد زيرش گفت: تا حالا عاشــق شدے؟
گفتم هــــی ... ڪم و بيش..!
گفت تا حالا لُـــپت از ندارے جلوش گل انداختہ؟
گفتم جَوونی و نداريـش ديگه...
گفت : من عاشق يه زڹ شوهر دارم...
حرفشو قطع ڪردم ! گفتم : نگا ڪن داداش نداشتيم ديگہ !!!
تو ايڹ مورد نيستم!
نگام ڪرد گفت : امروز مُرد ...
خنديدم گفتم : بهتر بابا راحت شدے
حاجی خيلے ناجوره زڹ شوهر دار خدايـــــے !
يہ قطره اشك از گوشہ ے چشـمش لــيز خورد و آروم گفت:
امروز بی مـــادر شدم...!
محڪم بغلش ڪردم و گفتم: غلــط ڪردم!