امتیاز موضوع:
  • 15 رأی - میانگین امتیازات: 4.4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

✘♥ بُغــض قلــم ✘ ♥ نُـωـخـــہ پنجُــــم ♥ ✘

یہ روز داشـــتم قدم ميزدم تو خيابوڹ

نميدونم ڪجاے فلاڹ شهر يہ عابر ڪہ اصلا تو حاݪ خودش نبود

محڪم خورد بہ من گفــتم : هووو !! حواست ڪجاست بابا

يه نگا بهم ڪرد و آروم گفت:

عذر ميخوام خيلے داغــونم حواسم اصلا نبود..

منم ڪہ سرم درد ميڪنه با آدماے داغوڹ حرف بزنم گفتم :

حالا چے شده اينجورے بہ هم ريختہ اے؟

يه نـــخ سيگار دراورد و فندك زد زيرش گفت: تا حالا عاشــق شدے؟

گفتم هــــی ... ڪم و بيش..!

گفت تا حالا لُـــپت از ندارے جلوش گل انداختہ؟

گفتم جَوونی و نداريـش ديگه...

گفت : من عاشق يه زڹ شوهر دارم...

حرفشو قطع ڪردم ! گفتم : نگا ڪن داداش نداشتيم ديگہ !!!

تو ايڹ مورد نيستم!

نگام ڪرد گفت : امروز مُرد ...

خنديدم گفتم : بهتر بابا راحت شدے

حاجی خيلے ناجوره زڹ شوهر دار خدايـــــے !

يہ قطره اشك از گوشہ ے چشـمش لــيز خورد و آروم گفت:

امروز بی مـــادر شدم...!

محڪم بغلش ڪردم و گفتم: غلــط ڪردم!
 سپاس شده توسط mr.destiny
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: ✘♥ بُغــض قلــم ✘ ♥ نُـωـخـــہ پنجُــــم ♥ ✘ - ρυяρℓє_ѕку - 04-04-2016، 14:11


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان