21-04-2015، 8:40
بیمــاری سَختــی گرفتــــه ام..
نامَش تنهایــی است...!
دَرد عَجیبـــی دارد مدام از درد بــه خودَم مــی پیچَــم...!!
بــه سُـراغ هَـر طبیــبـی مــیروَم سَخت مــی گریــزَد...!!
از دست زَدن بــه آن از دَرمانَش ...!
گویــی تَرس دارَد از سرایَت این ناشنـاختـــه...!
سُــرفـه کــه میکنَــم...!
تمام درد ها و غصـه هایَــم مـی پاشَــد روی دستمال...!
این لَختــه لَختـه ها خون نیست...!
ذَره ذَره وجودم است ..!