تو قصه ها اومده که در روزگار قدیم و در مزرعه ای ، موشی و ماری و گاوی و عنتریو خروسی و ده تا مرغ و روباهی درمزرعه ای زندگی می کردند . روزی همسر مالک مزرعه که از شیطنت های موش خسته شده بود تله موشی خریداری کرد و اون رو صاف گذاشت دم در لونه موش . موش برای درخواست کمک می ره سراغ بقیه . گاو که اصلا نمی دونست تله چیه ، یه ما ما هستیمی تحویل موش داد و به خوردن علفش ادامه داد . خروس بادی به غبغب انداخت و گفت که تو بعضی وقت ها به گندم های نهار من هم دستبرد می زنی اگه تو نباشی تمام گندم ها رو می تونم خودم به تنهایی بخورم و بد فکری هم نیست که از شر تو راحت بشیم . نماینده مرغ ها گفت که ما تعدامون خیلی زیاد هست و اصلا احساس خطر نمی کنیم . عنتر گفت که ما که اصلا خودمون بالانشینیم ، عزیز دردانه و حیوون خونگی خانم هستیم و خانم هم تله رو از یه مدلی تهیه کرده که رو ما تاثیری نداره . مار دندون زهر آلودش رو نشون داد و گفت که من خودم مسلح هستم و هنوز کسی که بتونه واسه من تله بذاره از مادر زاییده نشده خلاصه موش ناراحت و افسرده به لونه اش برمیگشت که ناگهان صدای جیغی شنید .
صدای جیغ صاحب خونه بود . گویا مار حواسش نبوده و دمش رو تو تله جا گذاشته بوده ، عصبانی شده و خانم خونه رو نیش زده . موش سریع خودش رو رسوند به دم لونه و دید که پسرای بانو دخل مار رو هم در اوردن . همسایه ها که خبر دار شدند سریع شال و کلاه کردن و اومدن به عیادت خانم خونه و چون تو خونه غذایی نبود خروس رو کشتن و گوشتش رو دادن به مهمونا . دو روز بعد بانو در اثر نیش مار از دنیا رفت و روباه نفس راحتی کشید . خلاصه براتون بگم که گاو رو هم کشتن و هزینه فروش گوشتش رو صرف مراسم عزاداری کردند و مرغ ها هم صرف شام مهمون ها شدند . عنتر هم چون صاحبش از دنیا رفته بود با لگد از خونه بیرون انداخته شد .
صدای جیغ صاحب خونه بود . گویا مار حواسش نبوده و دمش رو تو تله جا گذاشته بوده ، عصبانی شده و خانم خونه رو نیش زده . موش سریع خودش رو رسوند به دم لونه و دید که پسرای بانو دخل مار رو هم در اوردن . همسایه ها که خبر دار شدند سریع شال و کلاه کردن و اومدن به عیادت خانم خونه و چون تو خونه غذایی نبود خروس رو کشتن و گوشتش رو دادن به مهمونا . دو روز بعد بانو در اثر نیش مار از دنیا رفت و روباه نفس راحتی کشید . خلاصه براتون بگم که گاو رو هم کشتن و هزینه فروش گوشتش رو صرف مراسم عزاداری کردند و مرغ ها هم صرف شام مهمون ها شدند . عنتر هم چون صاحبش از دنیا رفته بود با لگد از خونه بیرون انداخته شد .