امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

میان بر روزهای دشوار

#1
میان بر روزهای دشوار 1


سایت اینترنتی یک روزنامه دولتی به تازگی عکس هایی از کارگران فصلی استان کرمان را در حال استعمال مواد مخدر منتشر کرده و در حاشیه عکس ها هم به نیروی انتظامی نهیب زده که چرا این جماعت را از جلوی چشم ما جمع نمی کنید؟ به ما دخلی ندارد روزنامه ای که با بودجه اداره می شود، برای جلب ترحم «بزرگ تر محل»، مثل عجوزه ها خنج به صورت می کشد. شأن «خبرچینی» آنها هم موضوعی نیست که نویسندگان این صفحه را به صرافت تلف کردن وقت مخاطبان شان بیندازد. هرچند که این روزنامه پا را از خبرچینی نرمال فراتر گذاشته و برای دستگیری آسان تر این کارگران، عکس ها را بدون هیچ تلاشی برای مخفی نگاه داشتن چهره ها منتشر کرده است تا علاوه بر نیروی انتظامی، دوستان و آشنایان و خانواده های شان هم آنان را بشناسند. اما نکته قابل تامل در این ماجرا برای من این قسمت از متن این روزنامه بود: «راستی گمان می کردید در کشوری که قانون اساسی اش استعمال مواد مخدر را جرم می داند، «کارگران» در فضای عمومی و آزادانه این چنین از کشیدن مواد مخدر سر خوش شوند!!؟»

به واژه «سرخوش» در نقل قول دقت کنید. این روزنامه تصور می کند کارگرانی که عکس چهره های شان را منتشر کرده برای خوشگذرانی از مواد مخدر استفاده می کنند. سوال اینجاست که چطور آدمی که لابد توی فریزر زندگی نکرده و احتمالا به سن قانونی رسیده و شاید در تمام این سال ها بین مردم زندگی کرده باشد، می تواند چنین تصور کودکانه ای از انگیزه های استعمال مواد مخدر توسط بخشی از کارگران داشته باشد؟ احتمالا مقداری از گناه پدید آمدن و استمرار این نگاه کودکانه به دوش ما (نویسندگان کارگری) است که به دلیل مصلحت اندیشی یا ترس نخواسته ایم واقعیت را آنگونه که هست، لخت تصویر کنیم و توی صورت مسببانش بکوبیم. این نگرانی و ترس هم البته هیچوقت از انصاف به دور نبوده است. در حکم نمونه شخصا علاقه ای ندارم با نمایش زوایای پنهان زندگی اقلیت ناچیزی از کارگران، باعث غلیان احساسات طبقه ای شوم که قدرت خرید یک روزنامه ۳۰۰تومانی را دارد. از آن بدتر اگر نمایش این تصویر باعث تعمیم یافتن آن به تمامی کارگران و آزردگی اکثریت جامعه کارگری شود که بدون استفاده از مواد مخدر در سخت ترین شرایط کار می کنند تا حداقل های یک زندگی شرافتمندانه را برای خانواده های شان مهیا کنند، قطعا نمی توانم حسابم را با خودم تسویه کنم. پس به این دلیل هنگام نوشتن گزارش های کارگری فصل مربوط به انگیزه های مصرف مواد مخدر در شغل های مختلف را سانسور می کردم.
اما حالا با انتشار این عکس ها در روزنامه ای دولتی که علاوه بر کارگران فصلی استان کرمان، تمامی جامعه کارگری را نشانه گرفته است، وظیفه داریم با توصیف شرایط کار در بعضی مشاغل در حکم نمونه به انگیزه های مصرف مواد مخدر برای تعدادی از کارگران بپردازیم. شاید که این توصیف، ادای احترامی شود به اکثریت کارگرانی که دقیقا با همین شرایط مجبور به کارکردن هستند و انگیزه هایی با همین قدرت برای استعمال مواد مخدر دارند اما هیچگاه به سراغش نمی روند.
ماراتن زندگی
خانواده هایی که اواسط بهار برای کار کردن در کوره پزخانه ها از روستاها به حاشیه شهرهای بزرگ می آیند تنها تا اواسط پاییز که آفتاب هنوز رمق خشک کردن خشت هایی که قالب می زنند را دارد، فرصت دارند آنقدر کار کنند که بتوانند بخشی از دستمزدشان را برای شش ماه سرد سال پس انداز کنند. طبیعی است که اگر در روستاهای محل سکونت آنان کاری بود یا می شد کشاورزی کرد اساسا لازم نبود تا تمامی خانواده از کوچک و بزرگ مهاجرت کنند و شش ماه در کپرها و آلونک ها زندگی کنند و روزانه ۱۲ تا ۱۶ ساعت هم کار کنند. شش ماه گرم سال برای آنان ماراتن زندگی است، تمامی اعضای خانواده از بچه های پنج شش ساله تا پیرمردان و پیرزنان ۸۰ ۷۰ ساله می دانند که اگر در این شش ماه گرم به اندازه کافی درآمد نداشته باشند تا بتوانند علاوه بر هزینه های جاری مبلغی را پس انداز کنند، در شش ماه سرد سال که به روستا باز می گردند چیزی برای خوردن نخواهند داشت. به این دلیل است که هر روز ساعت سه بامداد بیدار می شوند و کار را آغاز می کنند، پدر و مادرها خشت ها را قالب می زنند و بچه ها آنها را جا به جا می کنند و کنار هم می چینند، حوالی ساعت هفت برای صبحانه یا آنچه خودشان «ناشتایی» می گویند نیم ساعت کار را تعطیل می کنند و سپس تا وقت ناهار به کارشان ادامه می دهند. پس از ناهار هم معمولا تا غروب آفتاب کار می کنند و بعد به آلونک های سه در چهار متری که توسط کارفرما در اختیارشان قرار می گیرد باز می گردند و شام می خورند و خواب که نه، بی هوش می شوند تا ساعت سه صبح و صدای کوبیده شدن درهای فلزی آلونک ها...
این شرایط عادی کار کردن این خانواده ها در کوره پزخانه هاست اما هر چه روزها بیشتر می گذرند و آنان را به فصل سرد سال و خط پایان نزدیک تر می کنند ریتم کار تندتر می شود، به ساعت کار افزوده می شود، برای صرفه جویی در ساعات صبحانه و نهار آنها غذای شان را در محل کارشان (بین خاک و گل) می خورند، چون خانواده ها با یک حساب سرانگشتی متوجه می شوند تعداد خشتی که با کار روزانه ۱۲ تا ۱۶ ساعت آماده کرده اند آنقدر نیست که دستمزدش کفاف زندگی در شش ماه دیگر سال را بدهد. ترس از گرسنه ماندن، نه به معنای نداشتن غذای مقوی برای خوردن، که به معنی هیچ چیزی برای خوردن نداشتن است که ریتم کار آنان را تند می کند. یک ماه پایانی فصل گرم سال دیگر سرعت دیوانه وار می شود. «قالب زن ها» از فرط عجله خشت ها را خراب می کنند و ناچارند یک کار را چند بار انجام دهند، بچه های «آجرکش» بیش از توان شان خشت بلند می کنند و گاهی در حین دویدن به زمین می اندازند و داد و فریاد و عصبیت است که در فضا آکنده می شود.
در این زمان دیگر غروب آفتاب وقت پایان دادن به کار نیست، آنها در تاریکی و زیر نور مصنوعی خشت می زنند تا خورشید فردا صبح خشت ها را خشک کند. اما مگر بدن انسان به طور عادی چقدر توان کار کردن دارد؟ برای گرسنه نماندن در فصل سرد سال باید روزی ۱۸ ساعت کار کرد. چطور؟ در این مواقع یعنی ماه های آخر کار به مرور تعداد موادفروشان هم اطراف آلونک ها و کوره ها زیاد می شود. به کمک این مواد لااقل می شود بیدار ماند و روی خشت ها نخوابید. این وسوسه ای است که توسط کسانی که از کار بیشتر این کارگران بیشتر از خود آنها سود می برند تقویت می شود و گاهی دیده شده که به رایگان در اختیارشان قرار می گیرد. با این وجود می توان ارزش پاک ماندن بخش عمده ای از این خانواده های کارگری را در سنجه شرایطی که در آن به سر می برند، فهمید.
تحمل ناگزیر بیماری
دستگاه های گازسنجی که در معادن به کار گرفته می شوند مقدار گاز کشنده متان داخل تونل ها را تا مرز یک درصد عادی اعلام می کند و به طور معمول تنها زمانی که مقدار این گاز به ۵ درصد برسد وضعیت فوق العاده اعلام می شود. باوجودی که می دانیم بسیاری از معادن فاقد این دستگاه هستند اما می توان تصور کرد کارگرانی که در اعماق زمین کار می کنند و اکسیژن مصرفی شان توسط هواکش ها تامین می شود، با هر دم مقداری گاز سمی وارد ریه های شان می کنند. اینچنین است که یافتن کارگر معدنی که مدت زیادی در اعماق کار کرده باشد اما همچنان سالم ناممکن می شود.
حافظه من آنجا که به کارگران معدن می رسد همیشه صدای خس خس سینه های شان را به یادم می آورد. چند سال پیش که برای تهیه گزارشی از خودکشی یکی از کارگران معدن به روستایی رفته بودم همسایه این مرد می گفت که خانواده اش شب ها از صدای آزاردهنده ریه های این مرد خواب شان نمی برده و به ناچار از او می خواهند که محل خوابش را عوض کند، یعنی دیگر نزدیک به دیوار همسایه نخوابد!
کارگران معدن معمولا بعد از هفت هشت سال کار در داخل تونل از سلامتی یک آدم معمولی برخوردار نیستند. ریه های مریض شان کار قلب را دشوار می کند و با لطبع دچار بیماری های قلبی هم می شوند. اما متاسفانه زندگی بیش از آن هفت هشت سال کذایی است و باید زنده ماند و با کار کردن از خانواده حمایت کرد. تمامی کارگران تونل وقتی به این مرز می رسند از کارفرما تقاضای کاری روی سطح زمین را مطرح می کنند اما تنها با تقاضای عده کمی از آنان موافقت می شود. آنها یا باید به زیر زمین باز گردند و تا زمان مرگ قریب الوقوع شان کار کنند یا قید حق بیمه و سابقه چنین کار سختی را بزنند و به کاری دیگر (مثلا کشاورزی) روی بیاورند، اگر خوش شانس باشند و با قلب و ریه بیمار کاری برایشان پیدا شود. در این میان عده قلیلی هم هستند که سال های باقی مانده از عمرشان را که باید در زیر زمین سپری و از گازهای سمی تنفس کنند به مدد مخدر زودتر می گذرانند و دردشان را کمتر می کنند. هر چند این اقلیت مطلق در مقایسه با بی شمار کارگران معدنی که بدون کمک گرفتن از مخدر سال های سخت و پر از درد پایانی را سپری می کنند اساسا ناچیزند.
بازگشت به آغاز
لازم است برای بخش پایانی این گزارش دوباره به متنی که این روزنامه دولتی در حاشیه عکس کارگرانی که مشغول استعمال مواد مخدر بودند منتشر کرده بود، بازگردیم. اگر به خاطرتان مانده باشد این روزنامه پرسیده بود چرا با وجودی که قانون اساسی استعمال مواد مخدر را ممنوع کرده این کارگران به صورت آزادانه مواد مصرف می کنند تا «سرخوش» شوند. و خطاب به نیروهای انتظامی گفته بود: « ماموران ستادهای مبارزه با مواد مخدر در کجای این سرزمین کشف مواد مخدر را جار می زنند؟ »
حالا بعد از خواندن این گزارش می توانید معنای سرخوشی که در متن آن روزنامه آمده را بهتر درک کنید. اما مایه گذاشتن از قانون اساسی بیشتر از بی اطلاعی و «نادانی» است که رفع آن برای روزنامه نگاران آن روزنامه انگیزه نوشتن این گزارش شد. به میان آوردن قانون اساسی آنهم در شرایطی که می دانیم از میان تمامی بندهای شده قانون اساسی مثل حق برخورداری از کار برای تمام فصول سال، حق بیمه های اجتماعی برای فردفرد انسان ها و در نهایت حق انسان انگاشته شدن، مستقیم به سراغ ممنوعیت مواد مخدر برویم، که از قضا بیشترین تلاش نیروی انتظامی صرف برپا داشتن این بند می شود، دیگر رندی و مقدار قابل توجهی... نیاز دارد.
..

 [ ᴇvɪʟ ]
사람들의 수용을 위해 사는 경우, 거절로 죽을거야 

..
پاسخ
 سپاس شده توسط ♪neGar♪
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان