24-02-2015، 14:50
«بابای تو چکاره است؟»، «کجا کار می کنه؟»، «راستی چرا تو هیچ وقت از شغل پدرت حرف نمی زنی؟» و... شاید تعجب کنید اگر بگوییم جواب دادن به این سوالات ساده برای خیلی از دانش آموزان مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان بسیار سخت تر از آن چیزی است که فکر می کنیم.گرچه خجالت کشیدن از معرفی شغل والدین خیلی هم به سن و سال ربط ندارد، اما این مشکل برای کودکان و نوجوانان که در سنین حساس تری هستند، مشکلات و تبعات بیشتری ایجاد می کند.
کافی است دانش آموز باشی و شغل پدرت نظافت کوچه ها و خیابان های شهر باشد، آن وقت اگر با جمع دوستانت در حیاط مدرسه نشسته باشید و از شما بپرسند «شغل پدرت چیست؟» جواب دادن به این سوال بظاهر ساده، از پاسخ به هر سوال پیچیده ریاضی و فیزیک و شیمی هم سخت تر می شود.
تعداد این بچه ها هم کم نیست. معلوم است صدها هزار کودک و نوجوان دانش آموز در مدرسه های ایران درس می خوانند که پدر و مادرشان نه دکتر هستند و نه مهندس. شاید پدر هر کدام از این بچه ها در گوشه ای از ایران پهناور، آبدارچی یک شرکت خدماتی باشد یا در کارگاه آجرپزی کار کند یا این که در کارگاه های ساختمانی عرق بریزد و ماسه ها را بار بزند.
طبیعی است همه این شغل ها که نام بردیم، شریف و محترم هستند و جامعه به همه این مشاغل سخت و پرزحمت نیاز دارد؛ اما وقتی دانش آموز از گفتن شغل والدینش خجالت می کشد، در آن صورت است که باید به فکر فرو برویم و از خود بپرسیم این ناهنجاری اجتماعی چگونه از دل جامعه ما متولد شده است و از همه مهم تر این که باید برای مبارزه با این فرهنگ غلط، چه کارهایی انجام دهیم.
پیامدهای تحقیر مشاغل در جامعه
اگر کودکان به سیستمی عادت کنند که حتی به شغل ها هم از یک تا ۲۰ نمره بدهند، در آن شرایط خیلی سخت است که همین کودکان در بزرگسالی برای شغل هایی که از نظر آنها نمرات زیر ۱۰ می گیرند، احترام و ارزش قائل شوند.
گرچه خجالت کشیدن از معرفی شغل والدین خیلی هم به سن و سال ربط ندارد، اما این مشکل برای کودکان و نوجوانان که در سنین حساس تری هستند، مشکلات و تبعات بیشتری ایجاد می کند.
کودک و نوجوانی که تقریبا نیمی از ساعات روز را در مدرسه و در جمع هم سن و سال هایش می گذراند، برایش مهم است که در جمع دوستان مدرسه ای اش تحقیر نشود یا حداقل او را به خاطر شغل پدر و مادرش دست نیندازند.
طبیعی است آرامش روانی دانش آموزان تاثیر مستقیمی بر نتایج درسی کودکان می گذارد و درواقع، دانش آموزی که از آرامش فکری بیشتری برخوردار است و شادتر زندگی می کند، توان و پتانسیلش برای درس خواندن از دانش آموز افسرده و گوشه گیر به مراتب بالاتر خواهد بود.
کودکان و نوجوانان بسیاری از گفتن شغل والدین شان خجالت می کشند که باید این فرهنگ غلط را اصلاح کنیم
اما تصور کنید وقتی دانش آموزی به خاطر شغل والدینش مورد تمسخر قرار بگیرد یا حتی مجبور شود با همکلاسی هایش گلاویز شود و دعوا کند، نتایج درسی اش هم درخشان نخواهد بود.
در حقیقت، یکی از بزرگ ترین آفت های این فرهنگ غلط، افت روحی و تحصیلی دانش آموزانی است که از بازگو کردن حرفه پدر و مادرشان اجتناب می کنند.
خطر بعدی که این فرهنگ نادرست به بار می آورد، ادامه همین نوع نگاه به مشاغل در دوران بزرگسالی است؛ یعنی کودکی که برایش شغل ها سیاه و سفید تعریف شده است، نمی تواند در آینده به مشاغل با دید بی طرف و خاکستری نگاه کند و البته بعید نیست این چرخه دوباره تکرار شود و همین نگاه نادرست به مشاغل مختلف، نسل به نسل به فرزندانمان منتقل شود.
نباید از یاد ببریم اگر جامعه به سمتی پیش برود که برای یکسری شغل ها، اهمیت بالا و در نتیجه حقوق و دستمزد بالا قائل شود و برای گروهی دیگر، منزلت و حقوقی پایین تر در نتیجه نه تنها عدالت شغلی در جامعه کمرنگ می شود، بلکه حتی احتمال دارد دیگر هیچ کسی حاضر نشود خیلی از شغل ها را انتخاب کند.
یعنی فرض کنید در حالی که جامعه بشدت به وجود یک شغل یدی نیاز داشته باشد، اما به دلیل نوع نگاه های منفی به آن پیشه، یکسری شغل ها روی زمین بماند و مشکلی به مشکلات شهر اضافه شود.
ابتدا از خودمان شروع کنیم
همه می دانیم هر کودکی که به دنیا می آید، مثل یک لوح سفید، معصوم و بی گناه است، البته هم معصوم و هم آموزش پذیر.
یعنی مثلا یک کودک ۷ ساله در صورتی که از بزرگ ترها و جامعه تقلید نکند، تفاوتی بین شأن و منزلت دو شغل متفاوت قائل نیست، اما اگر ما بزرگ ترها به کودک این آموزش های غلط را منتقل کردیم که شغل خوب و شغل بد وجود دارد؛ در آن صورت طبیعی است که کودک نیز پیرو همین نوع نگاه ما به مشاغل می شود.
در واقع باید برای اصلاح این فرهنگ نادرست مثل همیشه از خودمان شروع کنیم. یعنی اولا باید واقعا و بی تعارف در ذهن خودمان اصطلاحات نادرستی مثل شغل باکلاس و شغل بی کلاس را حذف کنیم و وقتی خودمان این موضوع انسانی را با دید باز و با روشن بینی پذیرفتیم، آنگاه انتقال این فرهنگ شایسته به فرزندانمان نیز بسیار راحت تر خواهد بود.
فرهنگسازی در سنین پایه
باید در همین سنین پایه به کودک بیاموزیم جامعه به همه شغل ها نیاز دارد. در واقع باید با همان زبان ساده و کودکانه به فرزندانمان یاد دهیم هر شغلی در جامعه، مشکلی از مشکلات ما را حل می کند و در نتیجه هیچ شغلی بهتر یا بدتر از شغل دیگر نیست.
برای این کار می توانیم با آوردن مثال هایی با زبان کودکانه، نونهالان را از اهمیت مشاغل مختلف آگاه کرد.مثلا با گفتن این جملات که «اگر مریض شویم باید به دکتر برویم و اگر کفش هایمان خراب شد باید به کفاشی برویم، پس هم دکتر و هم کفاش به ما کمک می کنند تا راحت تر زندگی کنیم» به کودک یاد می دهیم هم دکتر و هم کفاش به ما کمک می کنند تا راحت تر زندگی کنیم و با این گونه مثال ها می توانیم کودک را طوری آموزش دهیم که نه تنها هیچ شغلی را مسخره نکند، بلکه به همه مشاغل احترام بگذارد و به نوعی قدردان زحمات همه کارگران، کارمندان و کشاورزان باشد.
از آن طرف بام نیفتیم
همان طور که باید با آموزش و فرهنگسازی، شرایطی را در مدارس و محله ها به وجود آوریم که در آن هیچ کودک و نوجوانی از شغل والدینش خجالت زده و شرمنده نشود، باید نسبت به کودکانی هم که با اسم و عنوان شغل پدر و مادرشان به دیگر هم سن و سال هایشان فخر می فروشند، حساس باشیم.
اگر کودکی در مدرسه به شغل پدر یا مادرش به اصطلاح پز می دهد، ریشه این رفتار را هم باز باید در نوع آموزش و تربیت کودک در سنین پایه جستجو کرد. اتفاقا توقع جامعه از شهروندی که در محل کارش یک پزشک متخصص و در چارچوب خانواده یک پدر یا مادر دلسوز است، این است که این گروه از والدین، احترام به همه مشاغل را خیلی راحت تر و علمی تر به فرزندانشان بیاموزند.
ذکر دوباره این نکته نیز در اینجا ضروری است که کودک از بدو تولد، همچون لوح سفیدی است که آموزش پذیر بوده و وظیفه این گونه والدین این است که در صورتی که احساس کردند فرزندشان به شغل پدر و مادرش فخر می فروشد، او را به زبان ساده تری نسبت به نسبیت ارزش های شغلی آگاه سازند و به او بیاموزند (و اگر آموخته اند دوباره یادآوری کنند) که شغل آبرومند و شغل غیرآبرومند در جامعه وجود ندارد و هر حرفه و پیشه ای که به مردم خدمت رسانی کند، قابل احترام و ارزشمند است.
البته بدیهی است در صورتی که والدین نسبت به این گونه رفتارهای کودکانشان بی توجه باشند و به این گونه فخرفروشی های فرزندانشان اهمیت ندهند، احتمال دارد رفته رفته چنین کودکی از جمع همسالان خود طرد شود و در چنین شرایطی، اصلاح این وضعیت برای خود کودک و والدینش دشوار خواهد بود.
وظیفه رسانه ها و نهادهای فرهنگ ساز
علاوه بر خانواده که اصلی ترین و مهم ترین گروه برای تربیت فرزندان خود محسوب می شوند، عوامل و گروه های دیگری نیز باید دست به دست هم دهند تا فرهنگ احترام به تمام مشاغل را در جامعه نهادینه کنند.
مثلا رسانه ها در این خصوص، بار سنگینی به دوش می کشند. رسانه های تصویری و نوشتاری باید ضمن معرفی مشاغل مختلف، مخاطبان را نسبت به جایگاه و اهمیت هر شغلی آگاه کنند.
خیلی از مشاغل وجود دارد که هنوز هم بچه های ما حتی اسمش را نشنیده اند و خیلی از شغل ها هم در جامعه وجود دارد که فرزندان ما نمی دانند دقیقا وظیفه آنها چیست یا چه باری از دوش جامعه برمی دارد.
رسانه ها وظیفه حرفه ای و رسالت آگاهی بخشی شان این است که اولا به آحاد جامعه درخصوص مشاغلی که کمتر از آنها نام برده می شود یا به اشتباه، کم اهمیت شمرده می شوند توضیح دهند و ثانیا با نمایش افراد موفق در همه مشاغل مختلف و نشان دادن دستاوردهای آنها، تحسین مردم نسبت به آن دسته مشاغل را برانگیزند و جو مثبت و انسانی پدید بیاورند که ناخودآگاه پاسداشتتمام مشاغل به یک فرهنگ عمومی و پدیده ای فراگیر تبدیل شود.